دلم گرفته ازپاییزه ازمهدگرون بچه است ؟ازپیش بینی آینده دلاره
از مرگ مادرهمکاره
خبرهای خوب ولی دارم. اینکه مدیریت افزایش حقوق موافقت نکرد ولی قرار شد هرروزی من اضافه بیام برحسب ضرورت، دوبرابر حساب شه که اون خودش رقم خیلی خوبی میشه و نیروی جدیدهم گرفت با مشورت بامن، ازهمکارای سابق خودمه وخیلی خانوم خوبیه البته هنوزاومدنش قطعی نشده.
ولی درموردمدیرببخشیداا تاکنف نشد ونفهمیدکه نیروی مالی به این راحتی گیرنمیاداصراربه موندن من نکرد.چه کنم ..فعلاکه کمی شرایط بهتر شده میمونم تا پایان سال ببینم چه میشه
توخونه هم واقعاحوصله ام سرمیره مخصوصا که باتمام توان به همسرودخترسرویس میدم واغلب خودمو فراموش میکنم همش توخونه درحال دویدنم .آشپزخونمونم ۳تاپله بالاترازپذیراییه شایددرنگاه اول کم باشه ولی درطی روزمداوم بالاوپایین رفتن اذیت کننده است.
درموردبیمه بیکاری هم گفتن نامه عدم نیازبهت نمیدهیم واصلادادن این نامه خیانت درحق شماستچون حقوق و مزایای بازنشستگی تونو خیلی پایین میاره.ولی من راضی بودم.راه دیگه شکایت کردن ازشرکت برای گرفتن بیمه بیکاری بود که اونم گفتم روابط خوبموخراب نکنم.
خبربعدی اینکه همسربالاخره راضی شدسال دیگه بریم سرخونه خودمون.
خداروشکرکه مانیاورانی جایی خونه اجاره نکردیم.فقط دومحله بالاتررفتیم والان همسرمیگه خونمون تومحله پایینی هست ومانریم اونجا.سال بعدجای بزرگ تروبالاتردوباره خونه اجاره کنیم.بعددد خونمونو همون که من بافروش ماشین خوشگلمون وپول طلاهاوپس انداز کمک به خریدش کردم روهم بفروشیم وپولشو بزنیم به کار
که من واقعا ناراحت میشدم هرباراینو مطرح میکرد چندباری مخالفت کردم ولی میگفت آینده این کاربهتره تااینکه مریض شد و بااینکه چندماه گذشته کامل خوب نشده و چندروز پیش میگفت نکنه کسی ازمن ناراضیه که خوب نمیشم ومن سکوت کردم وباز چندروز بعدترش گفت توازم ناراضی هستی بابت خونه من میدونم باشه میریم خونه خودمون. بازدلم شادشدولی درظاهرزیادنه چون این مشاغل آزادکارهاشون وتصمیماتشون زیاد مشخص نیست ولی خوب گشتم وفیلم وقتی که رفتیم خونه رودیدیم پیداکردم چیه نقشه هایی کشیدم برای پرده ومبل و..چ
و یه چیزپنهانی ..واقعااونجایه کم پایینه هرچندازخونه قبلیمون(ته کوچه بن بست وباریک و ..) جای خیلی بهتری داره.شایداینجاکه هستیم خیلی خوبه که نزدیک پارک بزرگ ومترو ومهدو محل کاروغیرست..ولی میترسم اگه نرم واونجاساکن نشم آقا بفروشدش.به علاوه اینکه حدود ۲۰مترم بزرگ تره
ولی انگار مثل فرشته هاسقوط میکنیمانگارازخارج برگردی ایران یاازتهران برگردی شهرستان
ویدوی ترانه گل من از گروه آرین بازنشرشده که من تواین چندروز چندبارگوشش دادم.به چهره آروم خواننده مردش نگاه میکنم صدای قشنگ وترانه ملایمش .ماچنین چیزهایی گوش میدادیم کم کم که جامعه هی بهش بیشترفشاراقتصادی و سیاسی و..اومدترانه هامونم تغییر کرد.
دعای روزجمعه من:ایران انقدرجای خوبی برای زندگی بشه که نه تنها اون نخبه هاوآدمهای خوبی که مهاجرت کردن برگردن که حتی ازهمه کشورهای خوب دنیا درخواست اقامت ایران روداشته باشن.
خوب ما به خونه بهداشت رفتیم.محله قدیمی،دوستان قدیمی(فقط۱.۵ساله ازاونجااومدیم بیرونا ،به چشممون شده محله قدیمی),مسوول اون خونه بهداشت روخیلی دوست دارم.قدیما خیلی وقتا که پیشش میرفتم باهم کلی صحبت میکردیم.اون بود که ترس منوازنوزادکم وزن ازبین برد.کلی ازداروهای صنعتی حتی ویتامین ها رو اون گفت کناربذارم وباتغذیه سالم به خودم و بچه وپدربچه برسم،درمورد تجربه بارداریش وبارداریم وسختی هایی که کشیدیم چقدرباهم صحبت کرده بودیم،امروزبعدمدتها دیدمش،بهش گفتم دکتربازگفته دخترک باید وزنشو بیشترافزایش بده که قدووزن جدیدشو روی نموداربرد وگفت نه خوبه .اما.. اما غمگین بود گرچه باز سعی میکرد پرانرژی باشه..کروناتوباماچه کردی؟چیزهایی گفت که چون ناراحت کنندست اینجانمینویسم..فقط خدابه اون وخانوادش صبرو سلامتی دوباره بده.
همکارش هم برای من پرونده پیش بارداری بازکرد که اگه خواستم دوباره اقدام کنم برای بارداری پیششون برم برای مشاوره ودکتررایگان.
کلا وقتی میرم خانه بهداشت احساس فقیری رودارم که خدمت مجانی دریافت میکنه .ولی خوب اینجارو دکتردخترم تویک ماهگیش بهم معرفی کرد وگفت چنین خانه های هستن تومحله هاکه خدمات رایگان دارن واطلاعاتشونم به روزه.
راستی همکارش کلی ازم سوال جواب کردکه آیا توماه گذشته،۶ماه گذشته یاقبل اون افسردگی داشتم یانه،گفت برای اقدام به بارداریت مهمه..بهش گفتم چرا غمگین بودم بابت این اوضاع ولی فکر نکنم افسرده باشم..بعدترفکرکردم بهتر بود ازش میپرسیدم منظورش ازافسردگی چیه شایداون که من میگم غمگینی توتعریف اوناافسردگی باشه.
حالا ادامه مطلب رو بنویسم که شاید طولانی باشه
ادامه مطلب ...دخترکوچولو خوابیده.ازساعت۵،انقدرخسته بود که هنوزبیدارنشده
الان زومش روکارتون خرس های مهربونه،یادمه وقتی اولین با تلویزیون این کارتون پخش کردچقدرمن خوشم اومد.سال۲۰۰۷
خرسهایی که روشکمشون علامت رنگین کمون و ابرو خورشید و..دارن وبادست کشیدن روی اونها،اونازنده میشن وباهاش کارهایی میکنن.حالااز۲۰۰۷تاحالا۱۴سال گذشته،بازمن۲۵ساله بودم.چرانشستم این کارتون دیدم نمیدونم.
عارضم به خدمتتون که فرداهم احتمالابرو خانه بهداشت محله قدیم که پرونده دختراونجاست واکسن بزنم.اضطراب دارم.خنده داره ولی میگم چیز ناشناخته ای قراره واردبدنم بشه .زنگ زده بودم که دختر روببرم چکاپ فلوراید و..که توسه سالگی هست که گفت واکسنم داریم.تازههه گفت تاساعت۴امروزخودتو برسون،بزن وبروکه گفتم قربونت من الان آمادگی روحی ندارم.
چوخرمهره بازاراز واکسن گشته پر .ولی خدا کنه این سینوفارم ها فایده ای هم داشته باشند.چی میشداگه جای اینا ازاون خارجکیا که اتفاقا ارزون ترهم بودن میخریدن که کاراییشونم بیشتربود.من خودم اصلا نظرم رو واکسن داروسازی پاستوربود که تازه به تولید انبوه رسیده که بانظربسیارمنفی خانواده روبروگردیدم .
امروز به رییس هیات مدیره که همشهری هم هست زنگ زدم اول حرفهام نمیدونم چرا کلی خندم گرفت وخندیدم .اونم خوش اخلاق میگفت چه عجب یه دفه شماخندیدی.گفتم تودوماهی که حسابرسابودن دوباراستعفادادم که گفت اخبارش بهم رسیده وسعی درتغییراوضاع دارم و..
درمورداین آقابگم که ۷۵ساله است،چندسال پیش که دقیقا نمیدانم چندساله کل دختروپسرهاشوکه بازنمیدونم زیادبودن یا کم فرستاده
استرالیا
تویه سالی که من اینجام شاهد بودم که زنش بیماری مثل سرطان یاشبیه اون گرفته که درحال درمانه.خودش دوبارکرونای سخت گرفته که بستری هم شده ولی هردوازاین اوضاع خراب وتنهاییشون چیزی به بچه هانگفتن وعجیب اینکه بچه هام تغییرات رو نفهمیدن.
ای کاش اون هایی که مهاجرت میکنند گه گاه بیان به پدر ومادرپیرشون سری بزنن .خوب نمیگید پدرومادرتواین سن مراقبت میخوان؟مهاجرت حق شما،ولی این ور روهم فراموش نکنید.
نصایح تمام.خدافظی
بعدانوشت:خرس های مهربونم انگاراز۱۹۸۶تولیدمیشدن
ویرگول جان خوبی؟