بامزه

بامزه مشغول شیطنته،الانم رفته رویه جعبه پستی امانتی که گفتیم سمتش نرو نشسته.

تازگیاکمی نامفهموم حرف میزنه که ما،یعنی پدرومادرش می فهمیم البته.آده(آره),با(بیا),بابو(بابا)آی مامان آی مامان(ضجه مویه وقتی مرددباشه کاری روبکنه یانه ودرحال فکرکردن باصدای بلنده)

اگه ازش بپرسیم چیزی ومیخوری یاکاری رومیکنی،اگه مثبت باشه سرشو به شدت به معنی آری تکون میده وبرعکس.

خیلی آب میخوره.مثل بچگی خودم.شیشه شیرشو ،پرآب میکنم وبهش میدم وتقریباهربار،یادرشو‌وامیکنه وآبومیریزه روزمین،یاازسرشیشه شیر،انقدرفشارمیده که پلاستیکش بیفته توآب هاوبتونه آبوتخلیه کنه.

تازگیاتوکارهابه ماکمک های کوچکی هم میکنه.شیرخوردنش کمی،کمترشده.خوابش کمی بهتر،البته همه ی این حرکت هامورچه ای ،ولی خوب شکرخداهست.

اگه به موهام گل سر یا کش ببندم تااون هارونکنه واین وراون ورپرتاب نکنه آروم نمیشینه.

دخترکوچولو هم بالاخره تومدرسه دوست پیداکرد.یه پسرسوریه ای،همون که روز دوم بهش سلام داده بودو اسمشوگفته بود ودخترم فکرکرده بود،اون یه پسرایرانیه.پسرخوبیه وباهمه مهربونه ،تومیزدخترم میشینه ودرسشم خوبه.

اما ازکیفیت آموزش این مدرسه راضی نیستم.مخصوصا ازآموزش الفباشون واگه سال دیگه هم اینجاموندنی باشیم ایشالله بچه رومدرسه ایرانی مینویسیم.

بلیطمونو یه هفته عقب انداختیم وخسارت کمی پرداخت کردیم.عمه خانومم ازرگ‌گردن بهمون نزدیک تره.اما عیب نداره.همسریه جوری بهش فهموند الان وقت مناسب سفرنبود واون، انقدگریه کرددد.گفت بلیطو کنسل میکنم.خودم فهمیدم زیادیم و..اوه انقدحالش بدشد خودمون اصرارکردیم که نه بابابیا،اصرارواصرارکه بایدحتمابیای.


طفلی فکرکنم بعدفوت شوهرش بابچه هاش دچارمشکلات تقسیم ارث شده وخیلی درگیره وافسردست.وگرنه قبلنا اصلا اخلاقش اینطوری نبود.البت من سه چارباربیشترندیده بودمش ولی خوب، خیلی سنگین ورنگین بود.

به مناسبت روزملی امارات چندین وچندروزه تومدرسه بادخترکوچولو وبقیه تمرین رقص نمادین میکنن که قشنگم هست ،اگه میخوایدبدونیدازکجامیدونیم بایدبگم چون دخترخجالت میکشه تومدرسه بابچه ها برقصه ،همه رو توذهنش ضبط میکنه و شبها بامن وپدرش تمرین رقص میکنه.خودش هم کارآسونه که تکون دادن پرچم هست روداره ومابایدبرقصیم واون اشکالاتمونو رفع کنه.رقصشم یه چیزی بین رقص عربی وهندیه.گرفتاری شدیم آخرعمری ها.

برای لباس هم برای دخترها یه لباس حریرگفته بودن بخریدکه رفتم قیمت کردم ۹۰درهم بودکه این یعنی خیلی زیاد.

گرون ترین لباسی که اینجابرای دخترکوچولوخریدم که خیلیم قشنگه ۳۵,درهم توحراج بود.خلاصه به ناظمشون گفتم واونم بعدکلی تعجب که من گفتم این لباس گرونه ،بعد از۱روزفکرورایزنی بامعلم دختر،بهم پیام دادکه عیب نداره نخرید ویه پیرهن سفیدکه خودش داره، تنش کنید.فکرکنم حرف ازگرونی ونخریدن بین اینا مدنیست،چون خیلیم ازحرفم تعجب کردکه گفتم لباس گرون نمیخرم.

حرفای دیگه ای هم بود ولی فعلادیگه یادم نیست.


غمگین

چقدرغمگینم.به خاطرجنگ غزه.جنگ اوکراین.جنگهای نابرابری که انسانهای پاک وبی دفاع میمیرن وقاتلین خونخوار(دقیقا خونخوار،میدونیدکه عده ایشون خون بچه هارو میخورن که سالم بمونن)سالهای سال،سالم زندگی میکنن وبه مرگ طبیعی هم میمیرن.


غمگینم که تواین دنیام وخداهم هست وتماشامیکنه وبدترازاون،بچه هام،احتمالابعدترازمن،که دنیاهی بدتروخراب ترم شده،قراره  زندگی کنن واذیت شن وبیشترازاونامن،حالایامرده باشم یازنده.

غمگینم که دنیادنیای هم جنس بازان و بچه کشانه وماهم نبایدازشون بنویسیم که اگه بنویسیم میگن اخباررودنبال نکن .

دنبال نکردن چیزی اززشتی اون کارکم نمیکنه.حالا هرچقدرم که مثلاتویه حباب امن زندگی کنیم.وفکرکنیم،مشکل،مشکل مانیست.

هعیییی

فعلا


سردرد

ازدیروز سردرددارم واهل قرصم نیستم وهمین طورباغذاو میوه وآب سعی میکنم خودمو خوب کنم که فعلاموفق نبودم.

دندون آسیاب نی نی داره درمیاد.یعنی نصفه دراومده واذیته.یعنی دقیقا سرهردندونش اذیت شدواذیت کرد،برخلاف دخترکوچولو


مابلیطمونوگرفتیم .حالاامروزعصرمدرسه پیام داده میخوایم ازکلاس اولی هاهم امتحان بگیریم.دوتاامتحانش می افته بعدتاریخ بلیط چارترما.

فردابرم مدرسه ببینم چه میشه کرد.ازاون ورهمسرم کلاسای گواهینامه نوشته وبهم میگه راستی همسراگه بارفتنمون به ایران تداخل داشته باشه چی؟

خوچرا دیرتریازودترننوشتی؟حال من چه کنم.

توایرانم باید واکسن نینی روبزنیم.آزمایش خون مجددشوبگیریم.من چکاپ بدم.دنبال تسویه حسابم باشرکت برم.اون روزسردستی حساب کردم رقمش بدک نشد.تاآخرسال هممون بیمه تکمیلی داریم .بریم تاقطره آخرشو مصرف کنیم.

حالاکه همه چی پیچیده به هم البته.

عمه خانومم بلیطشوگرفت.قبلاهم بارهااومده دوبی،اینطورنیست که حسرت اومدن داشته باشه.چی بگم .فقط چون مارفتنی بودیم ومیخواستیم یخچالوخالی کنیم قرارگذاشته بودیم تواین یه ماه همه چیزای فریزری روبخوربم وچیزی اضافه نکنیم که الان بایدبریم کلی چیزم بخریم.


دلم شکست.کارای خریدمو داده بودم دست جاری(ازسایت علی با،با).پریروز ازش پرسیدم چی شد؟گفت کنسلش کردم.خیلی صحبت کردیم .همش بهونه های الکی،انقدرقیمت خریدچیزی که پیداکرده بودم خوب بودکه نگو.

منوبگوکه چرااعتمادبه نفس ندارم خودم خریدکنم .ترسیدم توچت آنلاین باچینیا بمونم.نگوکه اصلا آنلاین نیست چتشون.

خلاصه جاری کنسلش کرد،بیشترسراینکه یه هزینه اضافه علاوه برهزینه های سایت گفت پرداخت کن.گفتم واسه چی؟اونم‌چیزی نگفت.بعدمیگه چون گفتی واسه چی فکرکردم کنسله.

خیلییی ناراحت شدم هیچی نگفتم .چون اونابچه رومیبرن مدرسه ومیارن.کارم گیرشونه وگرنه جواب براش خیلی داشتم.


همسرباهام صحبت کردگفت خودت اقدام کن .گفتم میترسم که نتونم.گفت مسترکارتم داریم خودمون پولم آنلاین میزنیم.اقدام کردم.سختم نبود.چتم کردم.اونم سخت نبود.فقط گفتن ۱۰۰تارودیرمیفرستن که گفتم هروقت نهایی شدبهم بگید.

بعدرفتم همین طورالکی تو اون یکی سایتشون چرخیدم،دیدم به مناسبت ۱۱,۱۱تخفیف ویژه زدن همین طورالکی ۶ تاچیزسفارش دادم.پیام اومدکه سه تامیتونیم بفرستیم،سه تاشوحذف کن.دونه ای حدود دودرهم.منم حذف کردم وبقیشو تاییدکردم وپولم زدم ،۴درهم،واسه یه کوله بچگونه،یه کیف زنونه ویه ست گوشواره.گفتن تاده روزدیگه ارسال رایگان دارن ومیرسه دستم.کفم برید.حالااگه واقعا رسید دستم میگم بهتون.

چندساعت بعددیدم تخفیفا روبرداشتن.مثلا همون گوشواره شده بودحدود۱۸درهم.

گفتم شایدکارخدابوده کمی شادان شم.حالااگه خوردنم ۴درهم خوردن دیگه عیب نداره.

هروقت چیزخوبی میبینم میگم کاش مردم ایرانم ازاین امکانات استفاده کنن.مثلا همین تخفیف ۱۱,۱۱چقد همه چی رومفت میفروختن.سایتها ازهم توفروش سبقت میگرفتن.

کاش مردم ماهم اینقدرراحت بشن.مگه چه کردن که زندگیشون سخته؟


تعطیلی

تعطیلات این هفته وهفته پیش سعی کردیم بچه هاروبیشتربیرون ببریم.مثلا یکشنبه پیش رفتیم کناردریا(برای باردوم),این بارخیلی بادمی اومد.وجمعیت هم کمتربودن.به علاوه اینکه این بارباماشین رفتیم وبرگشتیم(تاکسی),اولین باربودکه من تاکسی میگرفتم وگرونم نشد.۱۳درهم.

وسایل شن بازی هم برای دخترکوچولو برده بودم.سطل ماست و دوتا کفگیروملاقه پلاستیکی آشپزی خودمو.اینجاهاندیدم وسایل شن بازی بفروشن وگرنه براش میخریدم.


رستورانم رفتیم.برای دلخوشی دخترکوچولو.کی اف سی.حالاچرا؟چون اونجانوشابه بلندداره وچنین چیزایی(دخترکوچولومیگه)

این هفته هم رفتیم پاساژگردی وازاین خرپنج تومنیا ،چندباربچه هاروسوارکردیم.

هههه اسم باکلاسش چیه؟ازایناکه توش پول میندازی وتکون میخوره و آهنگ پخش میکنه وبچه خوشحال میشه.

کارهایی برای کسب درآمدکردیم که فکرکنم ایشالله به زودی یه ثمری ببینیم.

خبربد اینکه عمه همسرمیخوادبیادخونمون وحداقل دوهفته بمونه.درحالی که خانواده های خودمون گفتن حداقل سال اول نمیان که خودمونو کمی جمع وجورکنیم.حالا عمه میخوادبیاد.نه یه بارنه دوبار،چندبارگفته میخوام بیام خونتون .همسرهم گفت بیاید دیگه.نه رختخواب کافی داریم ونه ظرف وظروف کافی،نه خیلی چیزهای دیگه.فکراینکه دوهفته ،ناهاروشام وصبحونه برای عمه جان آماده کنم‌.البته الان نمیادحدوددوهفته دیگه احتمالا.

ماشین هم نداریم بگردونیمش.حسابی وحسابی هم اهل گردش وتفریح وخریده،دم برگشت به ایران ،حسابی درگیرمیشیم.

باید رک میگفتیم نیا،سال دیگه بیا ،ولی همسرمیگه شوهرش فوت کرده گناه داره.چی بگم‌.بلکه اومدوخوشم‌گذشت.



دیگه چی؟چندبارخریداشتباه کردم اینجا.مثل لبن نوشته روبطری،فکرکردم یعنی لبنیات.نگو یعنی دوغ.اون روزرفتم سه تا بطری کوچیک ازاین لبن ها.دوتا پرچرب،یکی هم باطعم توت فرنگی برای مدرسه دخترخریدم.فرداش که دخترم بردمدرسه نخورده پس آوردوگفت مامان این شیرا انقدموندن مزه دوغ گرفتن.یه کم اومدم بخورم انقدچرب وسفت بود اصلاازبطری نمی اومد.دیدم بله دوغ پرچربفکرنمیکردم دوغ بتونه اینقدر پرچرب باشه.اون یکی روبگودوغ با طعم توت فرنگی،اییییی انقدربدبودکه نگو.دوغ اول روباآب .نمک قاطی کردم،به جرات یه پارچ پر،دوغ بهمون داد.مابقیشم دورریختیم.

حالابلدنیستیدچرانوآوری میکنید؟


وای بازیاداومدن عمه افتادم.


کی آدمها انقدرعاقل میشن که باهم نجنگن؟آدمها رونکشن .من نمیگم فقط زن هاوبچه هارونکشن.مگه مردها حق زندگی ندارن؟هیچکی هیچکی رونکشه.حتی حیوان هاچنین کارهایی نمیکنن..به نظرم حتی شیطان هم اینطوری جنایت نمیکنه 

بداخلاقی

بداخلاقی منوفراگرفته ودلم میخوادگیربدم به این واون.

بامزه یه شبکه کارتون عربی که همش شعره پیداکرده(مابراش گذاشتیم دیگه اون چطورپیداکنه)وحالاول نمیکنه ونمیذاره هیچ کدوممون هیچ برنامه ای ببینیم واون فقط بایدبشینه وبادقت فراواااان اون شعرا روگوش بده.تازه یه خط درمیون که آهنگاکمی غمگین میشن(بابت جنگ غزه یاچی ،کلی آهنگ غمگین بامضمون جنگ لا لوهاش اضافه کردن)میادکنترل تلویزیونو به مامیده وخودشوتکون میده که یعنی عوضش کن وآهنگ شادبذار.

حالااین وسط مادرمم هربارکه زنگ میزنم بلااستثنامیپرسه این بچه به حرف اومد؟ووقتی میگم نه واقعااا نگران میشه.به نظرمن که طبیعیه.حالایکی زودبه حرف میادیکی دیر .ولی اون واقعانگرانه وناراحتیشو پنهانم نمیکنه وبه منم منتقل میکنه.

بامزه،، بابا،مامان،بیا ویکی دوکلمه دیگه رومیگه،البته هروقت که دلش بخواد.دخترکوچولواین زماناخیلی بهترحرف میزد.این یکی نه.حال من چه کنم وسط این حال خرابم؟تایادم بوده مادرمااینطوری بوده(آخ جون چیزی پیداکردم بهش گیربدم)

ازاون وردخترکوچولو هم چندروزپیش اولین صفرکله گندشو ازمدرسه گرفت .ازاملای انگلیسی که تازه بلده.یعنی انگلیسی روداره خوب یادمیگیره باعربی مشکل داره ولی نتونسته بوداملاشوبنویسه وچه گریه ای میکردکه نتونستم هیچی بونیسم(بنویسم).طفلی هنوزنمیتونه بگه بنویسم وبایدهرروزکلی مشقم بنویسه .ازاون وربه نظرم شیوه تدریس عربیشونم صحیح نیست واونقدرابراش وقت نمیذارن.الان دخترکوچولو ب رومیگه ذ،ح رو خ ،خ رو ج .گیج شدیم.هم ما،هم بچه.توایران برای آموزش هرکدوم ازحروف الفباکلی وقت میذاشتن ولی اینجا انگاراینطورنیست.بچه بایدامتحاناروچه کنه؟البته سال اول امتحانی نیست ولی خوب بی سوادمیمونه.

کلاهم چون ۴روزدرهفته میرن،اونقدری وقت تمرین ندارن.

دیگه به چی گیربدم؟هوس دلسترکردم دوباره.ازاین بطری های بزرگ نه شیشه ای کوچیک واصلا چنین چیزی نیست اینجا.خیلی تشنه میشم.

ازاون ور شایدماه دیگه بیایم ایران ومن ازحالا درسکوت فرورفتم.دوست دارم برگردم؟منی که طاقت ۱ماه دوری هم نداشتم.چقدرزودبه رفاه اینجاعادت کردم.بله بایدبرگردم وحتی شاید ۱ماهی هم بمونیم.

دخترخالم ،دم رفتن ازایران که غمگین بودم میگفت یه علت غمگینیت اینه که میترسی ازخارج خوشت بیادونخوای که برگردی.

بله شاید..چه خوب فهمیده بود.

یه علت دیگه  غمگینیم شایداین باشه که ماه دیگه ۴ماه،ازآزمایش خون بامزه میگذره ودکترگفته بودبعد۴ماه ،آزمایش مجددخون بایدبده،شایدترس اینکه بازم کم خونیش دراون حدمونده باشه یابدترشده باشه میترسوندم.بااینکه الان ،هرروز،باسختی زیاد(چون بدش میادوخیلی مقاومت میکنه)بهش قطره آهن میدم.خداکنه تاثیرداشته باشه .دلم نمیخوادبچه تامدت طولانی درگیردواودرمون باشه.وماهم همش دراسترس اینکه چی میشه وچی ممکنه بشه خدای نکرده.


بایه خبرخوب این غرنامه روتموم کنم واون هم اینکه اولین پارت خریدم ازعلی با با رو انجام دادم.زیر۱۰۰دلارخریدکردم ولی تعدادش۱۰۰تاست.اگه به دستم رسید ،میام اینجامینویسم..البته تحقیقات قبلی روکردم وبعدخریدم.ایشالله که وقتی بیادمثل عکسش باکیفیت باشه.وخوبم فروش بره.

تامام