این قسمت،مادرم , رمز:۱۲۳۴۵۶۷

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

سرما+ادامه

وای خداچقدرهواسرده.صبحهاازرختخواب بیدارشدن بااین هوای سردچقدرسخته.آخ یادم اومد خواب صبحم رو ،،وسط دریا بودم.چقدرآب اون نقطه آروم بود.ساکن بود.شاید قایق سواری رفته باشید ازساحل که دورمیشید به نقاط آروم آب دریامی رسید.ایشالله که تعبیرش خیره.

خوب برگردیم به سرما،وای خداچه سرده،منفی پنجه شبها ولی توبعضی شهراازاینم خیلی بیشتره.خواهرزادم توتبریزدانشجوئه که کلامیگه چسبیدم به بخاری(اونجامنفی۱۲است).برادرمم رفته بودمشهدکه نشدبرسه بازدیدسایتشون به خاطریخ زدگی جاده خواست برگرده که هواپیماپروازش کنسل شد،قطاریخ زد وچه وچه،اونجاانگارمنفی۱۸بوده.

خوبه بااین برف وسرما .حداقل بارشهاکافی باشه برای مصرف،

البته بااین تدبیررر مسولین قطعا اززمستان سختتتت عبورخواهیم کرد. خخخ 

ازخواهرزادم بگم .این نسل جدیدچرااینطورین ازوقتی گفته خونم فرش نداره ماهمه درتب وتاب که براش فرش بفرستیم.مامان ازاون ورخواسته براش لحاف بفرسته.بعددیروززنگ زده برای تبریک روز زن بهش میگم من فرش اضافه دارم میدم به تی پاکس بیاره دم خونت فقط شاید دویست وخورده ای بشه حملش تااونجا .میگه نه بابا مامانمم فرش اضافه داشت من نیاوردم.اخه به مدل خونم نمیخوره.الان مشکلم نداشتن پرده پنجره هاهم هست میگم اتفاقا یه پرده کلفت توانباری دارم برات بفرستم؟میگه نه معلوم نیست به مدل پنجره هابخوره.

میگم لامصب کی میخوادبیادخونه مستاجری تورواونم توتبریز ببینه؟الان یخ بزنی خوبه یاتیپ بزنی؟آخرقبول نکرد.همچنان چسبیده به بخاری،دانشگاهشونم تعطیل 

حالاگیاهخوارم هست.یه پست بذارم درمورد گیاه خواری اون وبرادرزادم واذیتی که برای خانواده هاوخودشون دارن.


چقدردلم میخوادپستای طولانی بذارم ولی بچه هانمیذارن.الان دخترکوچولومیگه بریم عروسکمو زایمان کنیم.یه عروسک کوچولوهم گذاشته کنارش که مثلاقراره ازدلش دربیاد.

پس من کی به کارای شخصیم برسم


امروزیکشنبه:

برف میاره برف سنگین وچقدرشیرینه،دیشب لحاف درآوردم و روم انداختم چقدر گرمم شدداشتم خفه میشدم باپتو سرده وبالحاف زیادی گرم.

دیروزوقت غذادادن به نی نی ،چند لحظه رفتم ازآشپزخونه چیزی بیارم دیدم بادخترکوچولو توطئه کردن وغذاش رو، رو روفرشی چپه کرده،ازروصندلیش به کمک دخترکوچولو پایین اومده ودوتایی دارن میخندن.وقتی دعواش کردم لپاشو بادکرده بود وقیافشو ناراحت خیلی خنده داربود.

کم کم دارن باهم همبازی میشن.به کسایی که تک فرزنددارن میگم دوفرزندی ازتک فرزندی خیلی راحت تره.به رشد روح وتوانایی های بچه اول هم کمک میکنه.

دیشب بعدمدتها قرآن خوندنو شروع کردم وزیادهم خوندم.حدیث ازپیامبرهست که میگه وقتی فتنه هامثل پاره های شب تیره به شماهجوم آوردن،شروع به خوندن قرآن کنید.به معنی قرآن مسلطم وخیلی مابینش باخداصحبت کردم.


مردم نجیب کشورم همه جوره تحت فشارن.

خدابادست قدرت پنهانش ،کمکمون کنه،


پریشب درمورد ولا یتی مطالعه میکردم.عجبببب.

تازه من بچه بودم اونودوست داشتم چون مامانم بهم گفته بود دکترکودکانه واون وقت وزیربود ومن فکرمیکردم یه وزیرمهربونه ویه دکترمهربون که آمپول نمیده.








۲۰ام دی ماه

نی نی خوابه ودخترکوچولو داره کارتون پونی کوچولومیبینه.شکرخداکه دیدن دخترکفشدوزکی ازسرش افتاده.راستش مانمیدونستیم این کارتون مثبت۱۲است.البته ازداستانش میخوردکه برای نوجوون هاباشه ولی توفیلیمو نزده بودرده سنی رو.خیلی کلافه بودیم که اون این کارتون روباعلاقه هرروزدنبال میکنه.که ازماجراهای فرعیش عشق وعلاقه دخترهای اون دبیرستان به آدرینه وبعدهم عشق آدرین به دخترکفشدوزکی.

درسته که دخترکوچولو ۴سالشه وزیادمتوجه نمیشه ولی به نظرم توناخودآگاهش تاثیرمیذاره.خلاصه یه روزکمرهمت بستیم که هرجورهست دیگه این کارتونو نبینه واومدن یه تیزرتبلیغاتی که قراربودقسمت اصلیش همزمان باپخش جهانی ،پخش بشه وهنوزپخش نشده ,کمک کرد وگفتیم همه ی قسمت هاقطع شدن وهربارمیزدیم روپیش نمایش یه دقیقه ای،خلاصه ازسرش افتادوالان معصومانه به همه میگه دخترکفشدوزکی دیگه پخش نمیشه چون قراره قسمت جدیدشو بسازن.

داشتم کم کم شادمیشدم که بازخبردواعدام اومد..ومنو ازنقطه ۲۰به صفررسوند.

ماوظیفه تربیت بچه هامونو داریم‌.کارهای زیادی ازدستم برنمیادولی مثلا برای نی نی جای لالایی شب،آهنگ های `برای` و `سرود،زن `رومیذارم که اونم باز،بره توناخودآگاهش که وقتی بزرگ‌میشه ناخودآگاه دنبال حقیقت بره.من حتی حتی ،بااینکه برام سخته به عنوان یه مادر،راضیم که نی نی بره ومبارزه کنه و حقشو بگیره،حتی اگه همش قراره کف خیابون باشه.

یعنی تابزرگ شدن نی نی همین وضعه؟

 دیگه اینکه یکشنبه رفتم شرکت وپیگیربیمه تکمیلی نی نی شدم .مدیراداری چطوررر منو سفت بغل کرده بودومیبوسید،وای وای چه ریاکار.کمک حسابدار هم همین طور،این یکی میگفت بیاتواتاق من ،اون یکی میگفت،زیادنموندم واومدم بیرون.خداکنه بیمه رودیگه درست کنن ونیازبه پیگیری مجددنباشه.

وقت رفتن مدیراداری یه پرتقال بهم دادوگفت ازدرخت ویلامونه که وقتی اومدم بیرون گذاشتم کنارجدول خیابون.

سرراه کار بانکی داشتم ورفتم بانک.ماشالله به مردم ،اگه ندیده بودم باورنمیکردم،میلیاردمیلیارد پول می آوردن سپرده میکردن.توبانک خیلی خیلی معطلم شدم .سرآخررفتم جلو وبه آقایی که خیلی وقت بودنشسته بودگفتم کارشمازیاده؟گفت دوتاسپرده دیگه بازکنم رفتم و به آقای تحویلدارمیگفت دوتا بریزتواین کارت بقیشم تواون یکی،دوتا یعنی دومیلیاردها،بعدم گفت من به این پولاکاری ندارم.میذارم بمونن. ،پول اضافمه،پس بهم ۲۶درصدسودبدیدکه اونام گفتن باشه،آقاهه ازمن کوچیک تربود.شبیه کارمندا.این پولاازکجامیاد؟به مامانم میگم میگه حتما خیلی پس اندازمیکنن وهیچ خرجی نمیکنن.میگم مامان چقدررریه آدم باید پس اندازکنه که چندمیلیارداضافه داشته باشه.


ایشالله که از راه حلاله 

نه؟





جواب

خداروشکرکه جواب ازمایش نی نی اومد وهمه چی نرمال،حتی تست آلرژیشم تقریباسالم بود فقط حساسیت مختصری(اونم نه شدید)به شیرگاو. واقعاخوشحال شدم وانگارتوقلبم نوری روشن شد.نگران بودم که اضافه وزنش نکنه به خاطرتیرویید کم کارباشه که خداروشکرنبود.

حالا من موندم وانبوهی ازغذاهاوچیزهایی که ۶ماه رعایت نکردم که مباداآلرژیش تشدید شه.یکی بیادبهم بگه رعایت تو باعث شدکه اون آلرژی نگیره که حداقل کمتربسوزم

به محض اینکه جواب آزمایش اومد (سه شنبه)وفهمیدم نی نی به چیزی حساسیت نداره رفتم یه گوجه خام خوردم،فکرکن این همه وقت گوجه نخوری،بعدش یه مشت بادوم زمینی ,بعدکمی ماست،خلاصه ازاون وقت هرچی یادم می افته میرم کمی میخورم دلم خنک شه.

جداازغذاهاوموادآلرژی زا من حبوبات وکاهو و..هم برای نفخشون نمیخوردم.

آخ یادم افتادبرم کشک بادمجون درست کنم بخورم.نه بادمجون نه کشک نمیخوردم. حالابایدبرم دکترشم ببینه اون میزان حساسیت به شیر شامل چه رعایت هایی میشه،ایشالله که شامل هیچ رعایتی نشه.


خیلی چیزهامیخواستم بنویسم ولی دخترکوچولومیگه بیاباهم خونه سازی کنیم.

انقدرلاغرشدم که لباسهای قبل بارداریمم برام گشادشدن..همچنان وقت ندارم برم چکاپ


روزمره

نی نی کوچولو خوابیده .پنجشنبه واکسنشو زدیم و دیروز آزمایششو دادیم هرکدوم ازاینا سخت بود ومدتهابودذهنمونو درگیرکرده بود.سرواکسنش که روزدوم اذیت شد وهنوزم کامل خوب نشده برای دیروزهم باید حداقل دوساعت ناشتامیبودکه من فکرمیکردم طاقت نیاره.چون عادت داره بعدبیداری شیربخوره ولی شکرخداحتی بعداون دوساعت هم شیرنخواست.بردیم آزمایشگاه نیلو.پنجشنبه جواب میادهم برای آلرژیش هم هورمون.ان شاالله که هردوخوب باشن.مخصوصا هورمون.راستی آزمایششم خیلی گرون شد.به این بهونه هم که شده یه روزباید برم شرکت وازاون آدمای نچسب بخوام بیمه تکمیلیشو راه بندازن.به هرحال من هنوزاونجاقرارداددارم.


دیگه اینکه دیروز اولین خرابکاریشو‌کرد.دیروزمادرم اینجابود وشب میخواست بره که براش اسنپ گرفتم .صفحه اسنپ روی گوشیم بازبود .نی نی هم سعی میکرد ازروی پام بالابره وازاون ورباگوشی بازی کنه منم فکرنمیکردم بتونه چیزی روتغییربده یهو دیدم روصفحه اومده تغییرآدر س ومبلغ .وتاییدهم شده بود .نگو نی نی هربارکه پریده بوداون ورباانگشتای کوچولوش چیزی روزده بود اول تغییرآدرس.ازلیست آدرس های منتخب زیر صفحه ،دزاشیب!روزده بود بعدم تاییدکرده بود.فکرکنننن راننده نصفه شبی  مامانمو ببره بالای تجریش.دزاشیب بالای تجریش بود؟

باچه بدبختی کنسلش کردم.

امروز صبح هم سینه خیزرفته بود ودستشو کرده بود توچایی.اما خداروشکردستش نسوخت.انگارکم‌کم باید مراقبت هاازشو بیشترکنیم.

دخترکوچولو هم هست وشیرین زبونی میکنه چندروزی چهارپایه گذاشت جلوی سینک وبرام ظرف شست.قبلاهم این کاروکرده بود چندماه پیش وچندماه پیشترش وکثیف شسته بودولی این بارخیلی بادقت وحوصله ظرف میشست وتمیز.فقط اینکه میگفت باآب سردمیشورم واین باعث میشدانگشتای کوچولوش یخ بزنن.

مواظت باش(مواظب)باش,باهث(باعث),توپ توپ(لوپتو),کلماتی هستن که برای مثال، هنوزغلط میگه.لوپتو اسم فیلمیه که با باباش رفته سینمادیده. هرچی بهش میگم بگو لوپتو نه توپ توپ نمیتونه تکرارکنه وبازمیگه توپ توپ

خداکنه تازمان مدرسش زبونش درست شه وگرنه کلی ازدیکته هاش غلط میشن.مثلا دخترداییم میگه دخترم خیلی غلط های محاوره ای داشت که الان داره تودیکته های مدرسش خودشو نشون میده.مثلا به دوست میگفته دوسد وهنوزم همینطوری اونارومینویسه.


گفتم دختردایی.من واین دختردایی باهم خیلی صمیمی بودیم.فکرکنم قبلاهم گفتم .وقتایی که میرفتم شمال اکثراخونه اونابودم که یه کوچه بادریافاصله داشت.باهم چقدردریامیرفتیم.من آب بازی واوناشنا.  چقدرگردش میرفتیم،بازارهای مختلف منطقه آزاد انزلی رو.سینما.مهمونی های مختلف.رستورانای مختلف.اون تهران میاومد وچقدراینجاباهم میگشتیم.ازمشخصاتش شاد بودن واصلا وابداغیبت دیگران رونکردن بود.خیلی هم مهربون بود.بود وبود وبود تابعد این اتفاقات.بعد قتل کیان کوچولو اون دیگه اون آدم سابق نشد.منم نشدم.خیلی ناراحتم که دخترداییم بعداین چندماه دیگه اصلاشادنیست .گاهی لبخندی چیزی ولی نه مثل سابق.

خداکمک کنه به هممون.


این شبها باهمسردوباره سریال آقازاده رومیبینیم.مثلا توش داستان آقای وزیریهست که هم پای منقل میشینه هم بایکی ازاین پرستو ها ازدواج کرده هم پسرش غرق فساد ازهمه جورشه.این سریال روسال ۹۸ساختن.برام سواله که اگه الان هم بود اجازه میدادن چنین سریالی ساخته بشه یانه.

همسرمیگه گیل دخت روازتلویزیون هم ببینیم.ولی بهش میگم مگه تاریخ ایران فقط گیلانه؟یعنی تو شهرهاواستانهای دیگه این کشور دیگه هیچ اتفاقی نیفتاده که ازروش داستانی ساخته شه؟این همه قهرمان داشته این کشور.تازه گیل دخت انگار فقط داستانه نه تاریخ.