هوای آلوده

وای که هرروزچقدرکاردارم ،رسیدگی به سه بچه(همسرهم یه بچه حساب میشه )

دادن ویتامین ها،داروها،ویتامین خودم،،درست کردن غذاها،گاهی همسرجدا.دخترجدا.برای خودم هم بدون رب وادویه به خاطرنی نی جدا،غذای کمکی نی نی،رسیدگی به لباس ها،سرووضع ها،کنترل اینکه دخترزیادتلویزیون نبینه وبازی کامپیوتری نکنه،رسیدگی به وضعیت مامان که پاش براش مشکل ایجادکرده،تاهمین چندروزپیش(چندروزی رفت خونه برادر)غذاپختن برای اون سرزدن به اون،چک کردن خبرها وحال گرفتگی 

یادآوری اینکه چرامامان وقتی بچه بودیم زیادبرای مامایه نذاشت وبعدپاک کردن این فکرازذهن.


ریزش موی شدید ورسیدگی به اون که خداروشکرکمی بهترشد،آلودگی هوا وزندانی شدن توخونه بابچه ها 


هوس خوردن خوراکی های مختلف که به خاطر آلرژی نی نی امساک میکنم .یه هوس میگم یه هوس میشنویدها،یعنی باتمام وجوددلم میخواد.


مثل شیر،بستنی های مختلف،سس های مختلف،ساندویچ ها وافزودنی هاشون،ساندویچ فلافل پروپیمون،هوس خوردن پفک،چیپس،کاکائوهای مختلف

 اوففف خداروشکرکه ۶ماهگی نزدیکه و ایشالله حساسیت های نی نی کمتروکمتربشه.

آرزوی اینکه مردم شادباشن هی فقیروفقیرترنشن،واقعاازته دل میگم 

خطرهندی شدن مردم(پدیده هندی شدن),


غصه برای کارم که اون اتفاق افتاده براش 

غصه اینکه جاری اصلا واصلا حالمونمیپرسه ،چندباری من پرسیدم حالشونو.بعدکه دیدم یک طرفست قطع کردم.فکرکردن به اینکه چراجاری که اینقدربراش مایه گذاشتیم حتی حال مارونمیپرسه ؟چرادلتنگ نمیشه مثل ما؟


رسیدگی تقریباهرروزه به درخت پرتقال  ونازکردن تنه اش که امسال توبهارو اوج شکوفش ، چون بارداربودم نتونستم ،تقریبا، برم توحیاط وبهش آب بدم وبعدهم خوردبه خشکسالی ونتونست میوه هاشو نگه داره وکلی ازبارشو ازدست داد.فهمیدن غمش و غصه خوردن براش وآب دادن هرروزه ودیرهنگام وشایدبی فایده به اون.


 جورکردن ،گاهی ،هرروزه یک غذای مختصراما تمیز،یامیوه یالباس وبردن وگذاشتن اون کنارسطل زباله برای فقیررهگذر 


غصه فهمیدن اینکه خیلی ازکسایی که به خارج مهاجرت کردن شادنیستن وحتی گاهاحقشونو دارن میخورن ومجبوربه سکوتن وخیلی هاشون قرص آرامش بخش میخورن.


 همین هادیگه...








ماشبی دست برآریم ودعایی بکنیم..

سلام علیکم

هربارکه اومدم بنویسم اتفاقی افتادکه ترجیح دادم سکوت کنم به احترام اون اتفاق.

چه ماجرای شکلات دادن اون فروشنده ساده دل به رییسی باشه ،چه صحبت زاکانی نچسب تودانشگاه،چه اعدام اون جوون .چه چیزهای دیگه

هراتفاق یه شوک برات ایجادمیکنه که حداقل مدتی مکث میکنی،

خدااین اتفاقات روختم به خیرکنه به آسون ترین شکلی که حتی به تصورماهم نیاد..بشه اون چیزی که دل مردمم میخواد وبرسن مردم، به جایی وخواسته هایی که حقشونه،آمین


میخواستم خیلی واضح تربنویسم حیف که دستم زیرسنگه..


بعدنوشتن اون پست هم همگی مریض شدیم وهم من وهمسریه دعوای جانانه باهم کردیم که دوروزی ادامه داشت وحسابی ازخجالت هم دراومدیم.شورچشم کی بودم من؟


هنوزم کامل خوب نشدیم.اول دخترکوچولوگرفت بعدنی نی بعدمن بعدهمسر،من ودخترکوچولو تب ولرز زیادهم داشتیم خیلی هفته سختی بهم گذشت،خودت به شدت مریض باشی وازسه مریض دیگه هم نگه داری کنی وروزی دوسه نوع غذاهم بپزی .دکتربه نی نی داروهم ندادوگفت سعی کن خودت خوبش کنی اگه نشدبازهم بیا.آهان یادم رفت بگم همون روزاول مریضی دخترکوچولوگوش دردگرفت وچون غروب بود ودکترخودش صبحهاهست ودکتردیگه ای هم که میشناختم تاساعت ۷ ومن تازه ساعت۶فهمیدم که گوش دردداره سریع نی نی روانداختم رودوشم واسنپ گرفتم بچه روبردم دکتر.نگو همه مریضن ودوتا سالن انتظار پرازمریض نشستن ،باورتون میشه؟

ماهم نفریکی مونده به آخر،ساعت۹ نوبتمون شد،اونم بانی نی پرجنب وجوش که همه جاباکالسکه میبرمش به خاطروزنش،فقط۴باراونجابهش بابدبختی  وگشتن برای پیداکردن یه جای خلوت،شیردادم.


اما تیرخلاص رودکتره بهم زدکه گفت نی نی بایدآزمایش هورمون بده که معلوم شه چرااینقدرتپله.گفتم خانه بهداشت ودکترخودش گفتن باشروع حرکت وزنش میادپایین ولی گفت به نظرمن طبیعی نیست و..

خیلی حالم گرفته شد.دکترمعروفی هم هست .نکنه نی نی چیزیش باشه،البته گفت این آزمایش روبعد۶ماهگی میگیرن وقبل اون جوابش خطاداره

دکترخودش میگه بایددو تاسه ساعت یک باربهش شیرمیدادی ولی شماهروقت شیرخواسته بهش دادی وباعث اضافه وزنش شدی،چه میدونم..توکل برخداکه چیزی نباشه.


فوتبال هم میبینم.هروقت بازیکنی گل میزنه روبه جمعیت شادی میکنه،یه کارطبیعی که تاهمین امسال برای ما طبیعی بود.ولی امسال بچه های ما نتونستن جلوی جمعیت شادی کنن،نه تماشاچی هاشادبودن ونه اونها .تماشاچیا اوناروهو میکردن.


برای دل هممون بمیرم..


چی میشه پایان این ماجرا...


یادداشت جدید

اگه نبود غم ملت .غم مردم.غم زندانی ها .. این روزها ازبهترین روزهای عمرم حساب میشد.دخترک شیرین زبون ونی نی پنج ماهه تپلی وشیرین که بسیارفعال وپر جنب وجوشه.


همسرزحمت کش ومهربون و پول بیمه ای که بدون پیگیری (اکثردوستام حضوری رفته بودن ودرخواست داده بودن)به حسابم واریزشد.

باوزنی که حتی اززمان قبل بارداریم هم یک کیلوکمتره وباعث شادی میشه.


ولی ولی ولی...وای ازتفرقه ای که بینمون افتاد.مثلا من وف که یکی دوماه پیش درموردش نوشتم.دوست باحجابی که معتقد به همه ارکان نظامه، باهم دوست بودیم سالها ،

عکس پروفایل ف فلان مقام حکومتی بود وعکس من ,،من شل حجاب(عجب اصطلاحی ساختن)هرچی دلم میخواد.من باعکس پروفایل اون قطعاحال نمیکردم واونم باعکس من ولی باهم ضدیتی نداشتیم سالهادوست بودیم حالاشمابگوصمیمی هم نه ولی دوست بودیم.ولی حالا رسما دشمنیم.تو دوجبهه ایم.دعواداریم باهم .هرکسی طرف مقابل رومحکوم میکنه. تواین فضای وبلاگ هاهم همین طور،سالهامن به وبلاگ فلان شخص میرفتم و نظرمیذاشتم الان نمیخوام پامو بذارم توفضای وبلاگش احساس میکنم جاهله.اونقدرکه باید همدل نبوده واونم شایدهمین نظرو درمورد من داره.


آره دیگه تفرقه بیندازوحکومت کن.


چقدرمیترسم ازسوریه شدن ایران. سوریه هم ازهمین چیزاشروع شد.نشنیدن کوچک ترین صدای مخالف وکم کم دعوا ودرگیری ها وبعدجنگ تمام عیارو..

خواهرم چندوقت پیش خواب دیده که روبروی یه تپه بانورهای کوچیک وبزرگه ودعامیکنه .بهش گفتن بالای تپه بروکه نوراصلی اونجاست واونجادعاکن.وقتی رفته بالا،نوربزرگی دیده که مردم روبروش دعامیکنن.چندتاخانوم هم روبه اون نورمیگفتن :ایرانو نجات بده 

که خواهرم هم بااونهاشروع به دعاکرده وازاون وقت که این خوابو برای من گفته من هم روبه خداهمینومیگم.قبلش کمترمیگفتم گفتم حتماخودش میدونه ومیبینه ولی حالارودررو وچشم درچشم میگم .گاهی بالبخندمیگم گاهی  بامهربونی گاهی باخشم گاهی ناامید..گاهی عصبانی 

ایرانو ازدست ظالمین،دزدان بیت المال،اشرار و و و نجات بده.ایرانو ازدست تفرقه هم نجات بده.


درمورد تیم ملی بگم،مگه ایناچندسالشونه؟همه تودهه ۲۰زندگیشونن اکثرا،چقدرتجربه دارن؟چقدربلدن؟تااونجاکه تونستن سعی کردن وتلاش که مردمو خوشحال کنن،به نظرم ماباید پشتشون باشیم وازشون حمایت کنیم،البته اگه اون عکسای مسخره طارمی وجهانبخش باخنده های بی معنیشونو فاکتوربگیریم.به قول معروف: خنده بی جا ازسخن بیجا بدتراست.


فعلا