ماشبی دست برآریم ودعایی بکنیم..

سلام علیکم

هربارکه اومدم بنویسم اتفاقی افتادکه ترجیح دادم سکوت کنم به احترام اون اتفاق.

چه ماجرای شکلات دادن اون فروشنده ساده دل به رییسی باشه ،چه صحبت زاکانی نچسب تودانشگاه،چه اعدام اون جوون .چه چیزهای دیگه

هراتفاق یه شوک برات ایجادمیکنه که حداقل مدتی مکث میکنی،

خدااین اتفاقات روختم به خیرکنه به آسون ترین شکلی که حتی به تصورماهم نیاد..بشه اون چیزی که دل مردمم میخواد وبرسن مردم، به جایی وخواسته هایی که حقشونه،آمین


میخواستم خیلی واضح تربنویسم حیف که دستم زیرسنگه..


بعدنوشتن اون پست هم همگی مریض شدیم وهم من وهمسریه دعوای جانانه باهم کردیم که دوروزی ادامه داشت وحسابی ازخجالت هم دراومدیم.شورچشم کی بودم من؟


هنوزم کامل خوب نشدیم.اول دخترکوچولوگرفت بعدنی نی بعدمن بعدهمسر،من ودخترکوچولو تب ولرز زیادهم داشتیم خیلی هفته سختی بهم گذشت،خودت به شدت مریض باشی وازسه مریض دیگه هم نگه داری کنی وروزی دوسه نوع غذاهم بپزی .دکتربه نی نی داروهم ندادوگفت سعی کن خودت خوبش کنی اگه نشدبازهم بیا.آهان یادم رفت بگم همون روزاول مریضی دخترکوچولوگوش دردگرفت وچون غروب بود ودکترخودش صبحهاهست ودکتردیگه ای هم که میشناختم تاساعت ۷ ومن تازه ساعت۶فهمیدم که گوش دردداره سریع نی نی روانداختم رودوشم واسنپ گرفتم بچه روبردم دکتر.نگو همه مریضن ودوتا سالن انتظار پرازمریض نشستن ،باورتون میشه؟

ماهم نفریکی مونده به آخر،ساعت۹ نوبتمون شد،اونم بانی نی پرجنب وجوش که همه جاباکالسکه میبرمش به خاطروزنش،فقط۴باراونجابهش بابدبختی  وگشتن برای پیداکردن یه جای خلوت،شیردادم.


اما تیرخلاص رودکتره بهم زدکه گفت نی نی بایدآزمایش هورمون بده که معلوم شه چرااینقدرتپله.گفتم خانه بهداشت ودکترخودش گفتن باشروع حرکت وزنش میادپایین ولی گفت به نظرمن طبیعی نیست و..

خیلی حالم گرفته شد.دکترمعروفی هم هست .نکنه نی نی چیزیش باشه،البته گفت این آزمایش روبعد۶ماهگی میگیرن وقبل اون جوابش خطاداره

دکترخودش میگه بایددو تاسه ساعت یک باربهش شیرمیدادی ولی شماهروقت شیرخواسته بهش دادی وباعث اضافه وزنش شدی،چه میدونم..توکل برخداکه چیزی نباشه.


فوتبال هم میبینم.هروقت بازیکنی گل میزنه روبه جمعیت شادی میکنه،یه کارطبیعی که تاهمین امسال برای ما طبیعی بود.ولی امسال بچه های ما نتونستن جلوی جمعیت شادی کنن،نه تماشاچی هاشادبودن ونه اونها .تماشاچیا اوناروهو میکردن.


برای دل هممون بمیرم..


چی میشه پایان این ماجرا...


نظرات 6 + ارسال نظر
لیلی چهارشنبه 23 آذر 1401 ساعت 14:44 http://Leiligermany.blogsky.com

تو کشورمون هر روز یک اتفاق تازه می افته باید کلی امیدواری به خودت بدی که اوضاع یه روزی خوب میشه
برای نی نی هم تجربه ای ندارم ولی امیدوارم با غذاخور شدن و راه افتادن این نگرانی شما هم برطرف بشه

ان شاالله...الان احساس میکنم بعدمریضی کمی لاغرشده

قورى سه‌شنبه 22 آذر 1401 ساعت 14:19 http://ketriyoghoriii.blogfa.com/

سلام دوست جان ان شالله که الان کاملا خوب و سلامت شده باشین
راجع نى نى استکان هم توپولى بود ، دکتر بهم گفت اگر همینحورى پیش بره باید رژیم بهش بدم اما وقتى شش ماه تموم شد و غذا خور شد لاغر شد
بعد یکسالگى هم کلا لاغر شد و لاغر موند تا الان نگران نباش

ممنون عزیزم.تقریبا.. والله دخترکوچولوهم تپل بود وبعدبه مرورلاغرشد ولی دکترمیگه وزن این یکی از۱۰گذشته وخطرناکه. ممنون ازدلداریت.ان شاالله..

قندک میرزا دوشنبه 21 آذر 1401 ساعت 15:30 http://ghandskmirza.blogfa.com

زندگی کاشکی به ما امون می داد
گوشه ی چشمی به ما نشون می داد
یه عالم حرف تو دلم داشتم اگه...
خدا یک ذره به من زبون می داد!
زمونه خاطره های مارو
از ما می گیره... پس نمیده!!
کلید گنجه ی خوشبختی رو بر داشته
به هیچکس نمیده !!
نمی دونم! نمی دونم! چی بگم؟!
چی بگم؟ از چی بگم؟ با کی بگم؟!

عجببب

لیمو دوشنبه 21 آذر 1401 ساعت 12:15 https://lemonn.blogsky.com/

امیدوارم خبرهای خوبی بشنویم خصوصا راجع به نی نی

ممنون عزیزم ان شاالله..

ترانه دوشنبه 21 آذر 1401 ساعت 05:45

امیدوارم نتیجه آزمایش نی نی خوب باشه. نگران نباش.
و واقعا چی میشه آخر این ماجرا...

امیدوارم..بعد۶ماهگی باید آزمایششوبدم

قندک میرزا یکشنبه 20 آذر 1401 ساعت 11:01 http://ghandskmirza.blogfa.com

سلام. نگران هیچی نباش الخیر فی ما وقع
به هرکاری دل خود با خدا دار
دل کس را به بی مهری میازار!!
درود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد