صبح شنبه

هعییی یه روزی میشد سرچ های گوگلمو اینجابنویسم ولی بااتفاقات مختلف اقتصادی وسیاسی که افتاده دیگه سرچ ها قابل گفتن نیستن.

خوب خداروشکرکه واردهفته۳۳هم شدم.ایشالله همین طورباسلامت پیش بریم.

توهفته پیش جلسه سالانه مجمعمون بود.که توش شد اعضای هیات مدیره روببینم وباهاشون درمورد شرایطم وهمکاری بیشتراوناباهام صحبت کنم.آخه شنبه پیش سرظهروناهار.یعنی دقیقا داشتم توآشپزخونه غذامو توماکروفرمیذاشتم که یه آقای مسنی باکت وشلوار قهوه ای دروواکرد واومدگفت بامدیرعامل جلسه داره بعدم باامورمالی.گفتم چه صحبتی باامورمالی داری؟گفت ازدفترمرکزی منوفرستادن تاکاروازشماتحویل بگیرم.همین طوربی خبرو یهویی

بعدتررفتم پیشش وگفتم بیمه الزام کرده که من یک ماه دیگه هم باشم .مادوتاباهم که نمیتونیم پشت یه میزبشینیم‌.مدیرعامل هم گفت من ازهمه چیزبی خبربودم واین حرفاکه من باورم نمیشه.خلاصه آقاهه به خاطرسن زیادش وآشنانبودن بانرم افزاروکامپیوترردشد.ولی من خیلی دلخورشدم که توجلسه روز دوشنبه هم اینوگفتم.بی ادبا حداقل قبلش خبربدید.

ما به تهش برسیم به سلامت وباقطع نشدن بیمه باید یه شیرینی اساسی بدیم واقعا

دیگه اینکه برای دخترکوچولو چیزی درنظرگرفته بودم.قیمتش یه کم بالابود .همسرهم نه که مخالف باشه ولی می گفت یه کم سنگینه برامون .منم میگفتم چون مامیخوایم به یه موجودمعصوم  وبی گناه کمک کنیم(منظورهمون دخترخودمونه)خداپولشو برامون میرسونه که اون روز توجلسه یه کارت هدیه سنگین بهم دادن حتی بیشترازخریدی که برای دخترمیخواستیم بکنیم.خداروشکر

البته روکارت مبلغ نخورده بود ومن باخیال ۱تا۱.۵ اونوگرفته بودم که بعدازگرفتن موجودی بسی مشعوف شدیم که رقمش بالاتره.

خونه روهم فعلاهمینجاروتمدیدکردیم باقیمت کمتری ولی بازرقمش خیلی زورداشت.ایشالله تاچندماه دیگه مشکل خونه خودمون حل بشه.

راستی قندخونم خوب شد .یعنی شده۷۳.رسیدم به مینیممش.اما نظردکتر(تلفنی)اینه که هنوزقرص بخورم این دکتره خیلی محتاطه.باخوردن قرص سرگیجه وحالت تهوع بدی میگیرم.حالادوشنبه بازویزیت دارم.روم به دیواردوسه روزه نمیخورمش.گاهی یه خط درمیون.الگوی مصرف صحیح ومنظم قرص هاهستم من.


میخوام بعدبه دنیااومدن نی نی ،البته ان شاالله تغییرات زیادی توخونه بدم.دفه قبلم همین کاروکردم .چندین بارجای مبلها ،بوفه،حتی تخت وکمددختر روعوض کردم اونم تنهایی وبابدبختی.مثلا همسرشب ازسرکاربرمیگشت وبایه عههه بزرگ واردخونه میشد چون همه چیزجابجاشده بود.میگفت چطورزورت میرسه.اعتراف میکنم زورم به میززیرتلویزیون نمی رسید چون جنسش چوب بود وپایه هاش بدجوربود ونمیشد جابجاش کنی .خیلیم سنگین بود.چقدرم متاسفانه ساده حتی زشته.مثلا مااینوسفارش داده بودیم به نجارآشنا.ازمن میشنوید هیچ مبلمان سنگینی سفارش ندید همه چی سبک که فرت وفرت جابجاشن.

حالاتوطرح بعدی تغییرم اونومیخوام کلا ردکنم بره.مبلا عوض شه.میزناهارخوری کوچیک شه و..ایشالله...


به امیدشادی وسربلندی مردم خوب کشورم.ذهنم پیش اوناست حالاهرچی هم که حرف متفرقه بزنم.



ر مثل...

سلاملیکم

وای خداچقدرخسته ام.تازه دیشب که خوب خوابیدم از۱۲ بوده تا۱.۵ بعدتا۳ بعدتا۵ونیم ودیگه تمام.

صبح اصلاهم خسته نبودم ولی الان که غروبه مسکن خوردم وبازخوابم نبرده و بسی خسته ام.

اتفاقات زیادی افتاده مثل اینکه صاحبخونه گفته مبلغ اجاره روکه خودش خیلی زیادبود دقیقا دوبرابرکنیم ومایی که میخوایم پاشیم و خونه خودمونم امسال امکان برگشت نداریم وچندروزیه که همسردنبال خونست طفلی وفقطم خودش میره که من نمیتونم.قیمت هاانگارخیلی بالاست.من زیادعین خیالم نیست گفته بودم خونه خودمون برگردیم که اون مخالفت میکنه به دلایلی وحالا خودش یه خونه خوب پیداکنه دیگه.

اوففف البته مدام دعامیکنم که خداماروبه منزل خیرفرودبیاره.

دوشنبه پیش دکتربودم ودوباره آزمایش قندوتیروئید نوشت که پنجشنبه دادم باچه بدبختی.شب قبلش اصلا گشنه نبودم وکم غذاخوردم وتافرداصبح که آزمایش دادم فکرکنم نزدیک۱۱ساعت ناشتابودم.اصلاازگشنگی نمیتونستم قدم ازقدم بردارم.حالانمیدونم نتیجه آزمایش درست درمیادیانه اینطوری.چون ناشتای زن باردارانگار۸ساعت کافیه .خودم احساس میکنم اینبارقندخونم پایین اومده چون رعایت هاموبیشترکردم ولی ازاون ورتوبروشوراون قرص خارجی آهن خوندم که ازعوارضش بالابردن قندخونه.ازاون وروقتی نمیخورمش پاهام انگارنا ندارن.

دیگه اینکه بیمه رفتم تااگه بشه مرخصیموشروع کنم.چون توسایت نوشته بود ازدوماه قبل زایمان میشه مرخصی روشروع کرد.دکترم اینوگفته بود ولی خانم مسوول گفت این حرفهانیست وبایدتالحظه آخربری سرکار.

وبعدنگاهی به شکم ماکردوگفت به نظرم کوچیکه وداری نازمیکنی وخودم شکمم دوبرابرشمابوده واومدم سرکار وفلان وبسار..

البته گفت توسایت میتونی درخواست ثبت کنی ولی به احتمال بالاردمیشه.

حالابازمجبورم به کارکردن ادامه بدم.

ودوباره باشرکت راه بیام البته ساعت کاریمو توبعدظهریه ساعت کم کردم وقرارشده ازمرخصی هام کم بشه.

وواقعا همون یه ساعت کم ترکارکردن کلی ازخستگی هامو رفع کرده.

پنجشنبه وجمعه هم آمپولای بتامتازونموزدم .برای ریه بچه.دیگه توکل برخدا.


راستی یه مطلبی یه دوستی داشتیم دوسال پیش یه ماشین خارجی،یعنی چینی دست دوم خرید.۱۵۰چوب .چندماه نگذشته فهمیدن ماشین ایرادداشته ومشکل های متعدد خلاصه ازاون موقع مدام درحال خرج کردنن.تااینکه قبل عید گیربکسش مشکل دارشد ودیگه کارنکرد.کلی خرج کردن ودرست شد.ماه بعدتوعیدومسافرت دقیقا همون مشکل پیش اومد طوری که تصمیم به فروش گرفتن ونمایندگی هم گفته بود تاآخرم ماشینتون خوب نمیشه.توهمون ایام ماهم ماشینمونوخریدیم ولی همسرگفت بهشون نگیم یه وقت دلشون نسوزه .حالاچندروزه میخوان بفروشنش واصرارواصراربه ماکه بیایدماشینمونوازمون بخرید که اتوماته.خوب لعنتیا ماهمه عیب وایراد اون ماشینومیدونیم .بعدماشین خرابوکه سرهم بندی درست کردیدمیخوایدبفروشید به دوستاتون؟قیافه ماشبیه چیه خداییش؟؟



منتظرت بودم عزیز،نگی که عاشق نبودم

شعرتیترافتاده تودهنم.فقطم همین مصرع

خداروشکر..بابت این شب هاوروزها

شمابه تموم شدن اردیبهشت به چشم تموم شدن یک ماه نگاه میکنیدولی برای من منتظر، به چشم عبورکم کم ازخطرزایمان زودرس.

به خردادهم همین طورنگاه میکنم.هرچندکه اواخرخرداددیگه این خطرنیست.

دیروزتوسونوگرافی خانومی اومده بودغربالگری اول ومن به اون به چشم کسی که روپله های اوله نگاه میکردم.

خداروشکرکه سونوخوب بود ونی نی درحال مکیدن دستش.بی خیال دنیا وکمردردهای من واضافه وزن ایجادشده.

دیگه به ظاهرم اهمیت چندانی نمیدم .چون وی درگیرکاربزرگ تری شده

تومطب دکترم دیدم خانومای باردارمعمولا آرایشی ندارن چون شاید،ذهنشون درگیرفکربزرگ تریه.

راستی آقای آبدارچی تونست دخترشو ببره یه بیمارستان که فکرکرددولتیه(چون انگارخیلی درب وداغون بوده) ولی الان فهمیده نیمه دولتیه.بازم خوبه.شبی دوملیون.ولی ناراضیه ومیگه توبیمارستان اول میدیدم که به بچم رسیدگی میکنن ولی اینجاتوجه خاصی نمیبینم.دلش میخواست دخترشوبرگردونه .ولی خوب هزینه هاش خیلی سنگین میشه.حتی درتوان‌پرداخت ماهم نیست.اگه خدای نکرده پیش بیاد.

فرداصبح زودم بایدبرم بیمه ببینم واقعادرسته که ازدوماه زودترمیشه ازدکترنامه گرفت یانه یاتشریفات وقانون خاصی داره.

عصرم نوبت دکتر.

دخترکوچولوجدیداخوابای ترسناک میبینه.ازوقتی چندماه پیش یه فیلم ترسناک دید شروع شد.دزدعروسکهارودید.ازاون جادوگرترسیده.هنوزم ادامه داره.اون وقت بایه مشاورصحبت کردم گفت اهمیت ندیدتادوره اش بگذره ولی بعدش بادیدن کارتون سفیدبرفی و نامادریش ترسش برگشت.هرچندکه توبیداری بالبخنداین کارتونومیدیدومافکرنمیکردیم ازش ترسیده باشه و نامادری سفیدبرفی هم به کابوسش اضافه شد.همسرمیگه وقت بگیرازدکترروانشناس کودک.کارتون هاشو عوض کردیم الان کلاه قرمزی میبینه وسرزمین کوچولوها(بلفی ولی لی بیت)یادتونه که توکودکی مونم این کارتونومیدیدیم ومن چقدردوستش داشتم.یه دفعه هم براش هایدی گذاشتم که یه کم نگاه کردوگفت مامان چراهیچ اتفاقی نمی افتهبعدم گفت خاموشش کن.


خوب نون دچاراون ماجراشد ونون صنعتی گرون شد وشیرینی و..

هرروزمشغول داستانی وماجرایی هستیم وهرروزغصه ای بخوریم وفکرمون درگیرباشه.به کوچک ترشدن سفره هامون فکرکنیم.وبه حذف سفره بعضی.به تولیدبیشتردزدی ازفقر.انقدرحرف زدیم که خسته شدیم.شایددیگه بایدپاشد...





تولد

فائزه بوددد خانوم آبدارچی شرکت که باهم بارداربودیم واون چندروزجلوتر.

چهارشنبه پیش بچش به دنیا اومد..بنده خدا..تازه دیروزفهمیدیم اونم ازنیومدن چندروزه آبدارچی.انقدرترسیدم وهول کردم که نگو.۳۰هفته ای،اونم چی  رفته بودن یه بیمارستان خصوصی همین طوری سربزنن.چون بیمه تکمیلی ماروقبول میکرده گفتن سونوی هفته ۳۰رواونجابدن که بعدسونوفهمیدن کیسه آب تقریبا پاره است وهمونجابایدسزارین بشه اورژانسی.چطورخودشون نفهمیدن؟طفلی نه بیمه ای نه چیزی،گفتن بچه هم به اندازه۳۰هفتش رشدکافی نداشته،جداازخطرات پزشکی شبی۶میلیون هم هزینه اونه.اونم اون بنده خداهاکه حتی سیسمونیشونو یه خیرتقبل کرده بود.فعلاکه هیچ بیمارستان ارزونی هم تخت ان آی سی یو خالی نداره.البته بیمه تکمیلیمون بخشی ازهزینه روتقبل میکنه ولی دیگه نه۳۰ شب رو.که گفتن نی نی بایدیک ماه تودستگاه بمونه.وای خدا

بازخوبه فهمیدن وبچه ازدست نرفته ...

حالامنم هی باخودم هم ذات پنداری میکنم ومیگم وای نکنه این اتفاق برای منم بیفته خدای نکرده.منم هفته۳۰هستم.تازه فائزه همش درحال استراحت بود.حتی آشپزی هم نمیکرد.خونه تکونی هم آقای آبدارچی براش کرد.یادتونه که بهش غبطه هم میخوردم شدید.

امروزم دخترکوچولو روبرده بودم دکتر ،البته زیادمریض نبود دیروزپریروزش کمی آبریزش بینی ولی گفتم کم کاری نکنم نکنه که مریضی توبدنش کهنه بشه.ازدکترش پرسیدم برای زایمان زودرس،یه سری نشونه گفت که خداروشکرمن هیچ کدومونداشتم.گفت استرس نداشته باش .واقعا هم نبایدهی بهش فکرکنم ولی این اتفاق دوباره یادم آورد.

وای که چقدرویزیت ودارو گرون شده.یه شربت معمولی ضدحساسیت بچه  ۶۷هزارتومن.البته داروخونش خودشوراحت کرده بودکه بیمه قبول نمیکنیم.ولی توبگوبابیمه هم که باشه بازم بالای۴۰ فکرکنم بشه.


هانیه جون زایمان من ان شاالله اوایل تیرماه.نشدکه نصف پیامتو عمومی کنم ونصفش خصوصی بمونه



چی بگم+

سلام

چی بگم اینطوری نبایدگفت وفکرکرد ولی نیروی جدیدکه خیلی زود سعی داشت تیشه به ریشه مابزنه ومدام‌میگفت این خانوم مشکل پزشکی داره خودش براش یه عمل اورژانسی پیش اومدکه قراربودسرپایی باشه ولی به عمل بازمنجرشد وفعلاااا شرکت بیا نیست.بیا به مامیگفتی مریض،دیدی که خودت مریض شدی؟حادثه خبرنمیکنه.

قراردادشرکت بامن تازمان زایمان تمدیدشدشکرخدا ولی خودم احتمالا این آخرین ماهی باشه که بیام سرکار وبعدمرخصی هم به برگشت به شرکت دوسال پیشم که گرچه درآمدش کم بودومزایای خاصی نداشت ولی استرس خاصی هم نداشت برگردم.

اتفاقاچندروزپیش توی آسانسور یکی ازنیروهاشونم دیدم وگفت ازمدیرمالیشون راضی نیستن ومیخوان عوضش کنن اگه اون بره شمابرمیگردی ؟که گفتم احتمالش هست...توکل برخدا


دیگه چی بگم؟کسی انگارحس وحال نوشتن نداره.هرروزعادت دارم که به وبلاگ های زیادی سرمیزنم که اکثراننوشتن.این‌میشه که منم نمینویسم.

فرداهفته۲۹ ان شاالله تموم میشه.چندهفته بیشترنمونده .خداکنه نوزادسالم وآرومی داشته باشیم.چندشب پیش خواب دیدم خونه پدربزرگ ومادربزرگم هستم .اونازنده ان ومنم زایمان کردم وچقدرحالم خوب شده ومیگم خداروشکرکه دوباره سالم شدم.

خیلی نشست وبرخواست برام سخته وهمون۳تاپله ی سنگی آشپزخونه خیلی اذیتم میکنه.

راستی پول پس اندازی که برای پیش خونه حاضرکرده بودیم دادیم برای خریدماشین.حالابرگشتنمون به خونه خودمون درهاله ای ازابهامه.ازخداخواستم که همون طورکه ماشین باب میل من شد خونه ی خوب وراحت وبزرگی هم نصیبم کنه.

برای آشتی تووبلاگ آشتی ناراحتم .هرچندکه من همیشه خواننده خاموشش بودم ولی عجیب رفتارهاوزندگیش منویادخواهرم میندازه.خیلی به هم شبیهن.

خواهرم گرچه طلاق نگرفت ولی راه وچاهشو کلا ازهمسرش جداکرد.یعنی کلا دیگه روش حسابی بازنکردمخصوصا مالی.خودش بلندشد وخودش شروع کردوکسب وکاردومشو راه انداخت.وپولهاشم فقط برای خودش ذخیره گرد.الان دوتادخترش که۲۱و۱۸ساله ان هم سرکارمیرن.یعنی اون مجبورشون کردبااینکه هردودانشجوهستن.

ولی من بارهاوبارهابهش گفته بودم این همه سرویس ازسرمحبت به همسرت روزی تورو به بن بست میرسونه.اینکه اون هروقت که میلش کشید سرکاری که عشقش کشیدبره ومطمئن باشه که زنی داره که کارمندرسمی دولته ونه تنهاکارمیکنه که اضافه کاری هم میکنه که همش دنبال وام هم هست و..

چه میدونم بازم قضاوت سخته.ولی خدانصیب نکنه مرد تنبل رو