خونه ی جدید

اینترنت درست وحسابی نداریم بابت این الان که اومدم مغازه وهمسررفته خونه که بچه هارونگه داره بلکه من نفسی بکشم.اینترنت دزدی مغازه بغل که البته برای برادرشوهرمه رومیکنم،گفتم پستی بذارم.اینترنت اینجاگرونه.ماهی235درهم.تازه این  قیمت مناسبشه.البته یه سیم کارت داریم که روش اینترنته ولی بین من وهمسر دست به دست میشه وهمسرانقدربابت کارش استفاده کرده تقریباتموم شده.کارایرانشومیگم.

خواستم بگم مهاجرت سختیاشو داره .فکرنکنیدمابایه لبخندبزرگ رولب،هرروزازاین فروشگاه به اون فروشگاهیم.ای کاش ای کاش،ایران محل بهتری برای زندگی بود.مثل قدیما حداقل دهه 70,هرچندمن ر،فسنجانی مخصوصا رفسنجانی اون روزهاکه شاهی بودبرای خودش رودوست نداشتم.ولی بازمیگم اون زمانابهتربود.

بامزه خانوم تومرحله راه رفتنه وسخته مابیایم به همسرسرکارش سربزنیم چون بامزه ازکالسکش درمیادومیخوادراه بره ازاون ورحاضرنیست کفش بپوشه وکفش براش عجیبه.جوراب پاش میکنم که پاهاش کثیف نشه.یه کم راه میره بعدمیخوادروزمین چاردست وپابره یابشینه وبازی کنه.ماشالله انقدکه سنگینم هست همه جابایدباکالسکه ببریمش.هرچیزی یه خوبی داره یه بدی ،یادم میاددخترکوچولو روچقدرراحت توبغل خیلی جاهامیبردیم.البته شایدم من ضعیف شدم که طاقت وزن این یکی روندارم وگرنه اونقدراهم سنگین نیست.

خلاصه کاسه کوزه ماروفعلابرای کمک به کارهمسرریخته به هم.

دیگه اینکه موهام انقدرحالت دارشده به فرنزدیک شده.اصلایه افتضاحی،دیشب رفتم یه شامپوی نرم کننده دارخریدم.همون که توتهران ازش فراریم.یه کم پفش خوابید.برای گرما ورطوبت وشرجیه.

اینجاتقریبافکرکنم همه شهراش دریاداره.آخه خودشم حزیرست دیگه.ولی فعلا بابت گرمای هوامانرفتیم دریاروببینیم.معمولاشبا برای قدم زدن بیرون میریم.

اینجاانگارتوقیمت هاخیلی هرکی هرکیه.برادرشوهرمیگه به اسم اقتصادآزاد اجازه میدن فروشگاه هایامخصوصاداروخونه ها به هرقیمتی که فروش بره محصولاتشونوبفروشن.

برم یه کم کارکنن.

قراره اسم مراکزی که میشه باهاشون کارکردو دربیارم مثلا.

راستی آینه هم نداریم.یه تزیینی توپذیرایی زدیم .واسه اتاق هانداریم‌.

این قسمت سالادالویه

خوب شدیه چیزایی برای خوردن آورده بودم.درسته همه چی هست وبه پول خودشونم ارزونه ولی کماکان به پول ما که ازایران آوردیم گرونه.

پریشبا تصمیم گرفتم سالادالویه درست کنم.سیب زمینی کیلویی۶.۵درهم.یه نوعم داشتن همون سیب زمینی دماوندخودمون ولی شسته شده.هههه بهش میگفت ارگانیک میفروختنش ۱۱درهم.بابااونم همینه فقط ریزتره وشسته شده.سس مایونز چه گرون بود تازه مارکها روهم نمیشناختیم.یه اندازه کف دست خریدیم۱۰درهم.

خیارشورکه اصلانبود هی بگردبگردآخرشم یه شیشه کوچیک ۱۵.۵درهم که دراینجابیخیالش شدیم.قبلشم مرغ گرفته بودیم کیلویی۳۵درهم.دیدیم یه سالادالویه گرون ترازغذای بیرون برامون درمیاد.حتی ازکی اف سی و اینا.به همسرگفتم به جای خیارشورآبلیمومیریزیم.حالا بگردآبلیمو پیداکن یه چیزی مثل شیشه جوهرلیموپیداکردیم ۴درهم که به همسرگفتم قطعااسیده وگرنه باابن سایزچرااینقدرارزونهخلاصه دلمونو راضی کردیم یه شیشه خیلی کوچیک۷.۵درهم ولی آوردم خونه دیدم اونم اسیده،خلاصه غذای شاهانه روپختیم.نون تافتون نزدیکمون پیداکردیم که شاطرش ایرانیه ونونش شیرین نیست،دونه ای۱.۵درهم انگار.البته همون لحظه بخوری خوبه.بمونه مثل کش میشه.نون باگت دونه ای ۱درهم.پس چراباگت کوچیک ازتافتون ارزون تره؟

گوجه گیلاسیم ازگوجه معمولی اینجاارزون تره.

هنوزاقامت من وبچه هاکامل کارهاش انجام نشده وسیم کارت واینترنت جداندارم.

تلویزیونم هنوزنیومدن برای نصبش،بیشترکارها اینجاباایمیل زدنه پیگیریش.

بچه هاشلوغ میکنن .برم.مبلام خیلی شیکن.راضیم ازشون

خوب...ماجمعه اومدیم.برادرشوهرم وخانومش خونه رومرتب کرده بودن.تمیزکاراومده بودوکف خونه روطی کشیده بود.مبلاومیزناهارخوری روتحویل گرفته بودن‌لباسشویی وگازونصب کرده بودن.

همسرم یه سری خریدکرده بودازقبل مثل ظرف وظروف وقاشق چنگال وچایی سازو..پرده ها رونصب کرده بود.تخت مارواوناگذاشته بودن.


ولی خیلی چیزا نداریم.یعنی تقریباچیزی نداریم.شمافکرکن دمپایی دستشویی نداشته باشی.قابلمه نداشته باشی،فرش نداشته باشی اونم اگه حسابی وابسته به فرش باشی،حالابازخوبه یه قالی 4متری فرستاده بودیم.

خونه خداروشکربزرگه ،یعنی حداقل ازخونه ماتوتهران کلی بزرگ تر.

مهم تر اینکه سقفش بلنده که من خیلی باهاش حال کردم.

تلویزیون به دیواره ولی هنوزبرای نصبش نیومدن.

مردمش مهربونن.لبخندمیزنن .وقتی حرف میزنی باانگلیسی شمرده که بفهمی جوابتومیدن.

البته امان ازانگلیسی حرف زدن هندیا که افتضاحه.

کلی لباس جاگذاشتم.دلم میسوزه که شلوارای خنکموکه برای اینجاکنارگذاشته بودمم یادم رفته.البته بگم که اصلا دیگه جانداشتیم.همسرنمیذاشت هیچ‌چیزاضافی برداریم میگفت همه چی رواونجامیخریم ولی تابخریم بالاخره چندروزطول میکشه .واسه همون من چمدونمو ازوسایلی که به نظرم ضروری بودپرکردم وواسه لباسام جای زیادی نموند.

جاری دوتادمپایی ویه قابلمه بزرگ ویه ماهیتابه کوچیک فعلابهم قرض دادکه اصلامتناسب نیستن ولی ازهیچی بهتره.

توفرودگاه کلی گریه کردم.خانوادم هم.فکرنمیکردم گریم بیادولی اومد.داداش کوچیکه هم کلی گریه کردکه یادش می افتم میسوزم.

صدکیلوبارمجازداشتیم که بیشترازاونم بردیم ولی بازکلی ناقصی داریم.

دختربامزه اینجااذیته.غریبی میکنه.همش شیرمیخوادوغذانمیخوره حتی آبم نمیخوره.سرش مدام عرق میکنه.بیشترازهمه انگاربه اون فشاراومده.نگرانشم.


فعلابرم.

ولی الان که رفتم آروم ترم.بالاخره شروع کنیم زندگی رواینجا ببینیم چی میشه 

آهان اینم بگم ظرف وظروف همسرخیلی نامتناسب بودپیش دستیش اندازه بشقاب،بشقاباش اندازه دیس،بازبایدبریم بخریم



آرامش

آرامش وسکوت خونه،صدای کولر آبی وخنکی خوبش.غذای آماده ی روی گاز،بچه های بازی کرده وخوابیده 

۳-۴روز مونده به سفر .این روزهاهمش به مهمونی واین ور واون ور.

تونستیم یه قالیچه رو بایکی ازمسافرابفرستیم،قبلشم یه ساک پوشک فرستاده بودیم.

اوج گرمامیرسیم اونجا ولی شایدم قابل تحمل باشه برامون.خونمون دوبرابراینجاست ولی ارزون ترازاینجا.

تورم اینجاپدرهمه رودرآورد.

خواهرم چهارشنبه عصرمیاد.

فرداازطرح خودرو انصراف میدم وبیمه بیکاریمم فکرنکنم عملی بشه.

شاید روزی حلال دیگه ای درانتظارم باشه.


خداهمه جاهست دیگه.؟خداکه فقط مخصوص سرزمین ایران نیست.بامامیادتاخارج .مگه نه؟

زنگ زدم پشتیبانی فیلیمو ،نسخه خارجیشو فهمیدم حالاببینم اونجاکارمیکنه یانه 

سریال بینگ بنگ تئوری رومیبینم.قدیمیه ولی جالب




کارها

تولد بامزه(بامزه اسم جدید نی نیه)بااین توضیح که هیچ بقالی نمیگه ماست من ترشه یااینکه قربون دست وپای بلوریت.

ازکارهایی که کردیم :عقیقه کردن برای بامزه،که خودش خیلی کارسختی بود اونم باقوانین عقیقه،زدن واکسن بامزه وکنترل قدووزنش وهمین طوردخترکوچولو.تموم شدن کاردندونپزشکی همسر.رفتن به شمال وبرگشتن،برای شمال مامانم بردیم همسرگفت سفرآخره وباهم باشیم مدیریت بین این دونفرهم خیلی کارسختی بود.اذیت شدم البته نه مثل سابق چون قبل سفرباهردوصحبت کرده بودم که احترام هم روکامل داشته باشن،ولی فهمیدم که مادرم چقدرمثل بچه هاشده انگاراون هم کم کم داره مثل دخترم ۵ساله میشه،یادم میادوقتی بچه بودم  چقدرعاقل وساکت بود ولی الان حرف وحرف وحرف،دقیقا مثل یه بچه .

نمیدونم. خیلی غصه خوردم .چقدرم دل نازک شده.اثرات چندسال تنهازندگی کردنه؟پیریه؟البته هنوزدرهفتادواندی سالگی خودشو پیرنمیدونه.

کاربعدی پیگیری دریافت ماشین،اولویتم باتوجه به سهمیه مادران که داشتم همین تابستون شد.ولی قیمت ماشینش به نسبت بالاست وتحویلشم فوریه،مثل چی توچی گیرکردیم.بایدفکرپارکینگش هم باشیم.من که میگم انصراف بدیم ولی همسرمیگه حیفه.چه میدونم.

امروزم روز عرفست.روزدعا.انقدرپریشونم نمیدونم چی بگم چی بخوام.

راستی بلیط هاروهم گرفتیم.

دخترهنوزکلاس نقاشیشو میره.دیگه مهدثبت نامش نکردم.

غصه ی ثبت نام دختر توغربت وچالش هاش.هرچندکه میخوایم مدرسه ی ایرانی ثبت نامش کنیم.ومعضل رفت وآمدو نداشتن ماشین.

دخترکوچولو هنوزنمیفهمه مفهوم رفتن چیه میدونه داریم میریم ولی ازاون ورمیگه مامان پاییزشد منو بامربی خودم پیش دبستانی بنویس .موطلایی(دوستش)هم باشه.

راستی گواهینامه بین الملیمم پیگیری کردم.اینترنتی نشدباید حضوری برم.وسط کارسایتشون ارور دادودیگه درست نشد.

قراردادخونه روتمدیدکردیم .

راستی یه تولدخیلی کوچولوی ۴نفره هم برای بامزه گرفتیم ،عکساش یادگاری براش بمونه

 

غم.غم.غم.

خدایا هوامونوداشته باش.