ریا نباشه،،سه جلسست میرم ورزش.اگه اون تک ماه بعدازتولد نی نی روکه یک ماه رفتم یوگا درنظرنگیریم،چندسالی بودکه ورزش نکرده بودم.
ولی ماشالله بگم بدن دردخاصی نگرفتم.البته بلافاصله بعداومدن به خونه دوش آب گرم میگیرم.
دروغه بگم کاهش وزن مد نظرم نیست ولی بیشترسالم نگه داشتن استخوان هاو اضافه نکردن چربی مضر و سالم موندن نظرمه دیگه.
بچه های من 6و2ساله اند.حداقل باید20سال دیگه همراهیشون کنم.یه کاری کنم سالم باشم.
البته عمردست خداست.اما دوست دارم خودمو همسرم بالاسرشون باشیم وبزرگشون کنیم.
دیگه چی؟حدودا ده روزه که بامزه رو نهایتاروزی ۲بارپوشک میکنم.بقیه رومیگم خودتو کنترل کن.اوایل اصلانمیتونست ،اما الان تقریبا میتونه.البته حرف عروسی بزنیم :))...کاریم نمیکنه حتی وقتی ببرم دستشویی،یعنی خیلی معذبه انگار.بازپوشکش میکنم تازه بعدمدتی که مطمئن میشه پوشک داره یه کارایی میکنه.
حالافعلابه همینشم راضیم.
دختراول رویک هفته ای ازپوشک گرفتم وتمام .تازه دوسال وچهارماهش بود.این یکی تقریبا دوسال وهشت ماهست.بازمیگم عجله ندارم.
اصلاآدم سربچه اول خیلی انرژی داره وهمه کاری میکنه.سردومی موتورمن یکی که نیم سوزشده.
مدیونید اگه فکرکنید افزایش مجددوپنجاه درصدی قیمت پوشک(ماه قبلشم گرون شده بود)محرک من بوده.
برای جمعه کارگرگرفتم .اونم مرد.انقدرازحالامعذبم.تازه ازدیروز دارم خودم تمیزکاری میکنم که اون نیاد کثیفیا رونبینه ،نکنه زشت باشه.
تازه نمیدونم خونمون انقدرپره بایدچکارکنم.قراره فقط شیشه هاو دیوارهاروتمیزکنه.شایدم حمومو بشوره.یعنی باید وسایلمو وسط اتاق جمع کنم؟
دیشب سوپ پختم.بعدخودم مرض دارم میگم غذاسوپه اگه سیرنمیشید پیتزاهم بگیرید.آخه سوپ پختی که مثلا سالم باشه پیتزاچی بود این وسط؟
همسرم گفت من تواین سرما بیرون نمیرم کارت و بگیرخودت برو.خلاصه بامن بمیرم توبمیری ،اون رفت طفلی،راضی بود بشینه سوپشو بخوره ها
راستی کارپیتزایی محلمون هم گرفته شکرخدا.دوتاهم نیرواضافه کرده.ازهمون همش خریدمیکنیم.بابچه هاهم دوست شده.
ماشالله بگم نگم.هوا چه سرده.هربارمیخوای بری بیرون باید دویست هزارتا لباس تن خودتو بچه هاکنی.تازه بازم ازیه سمتی سوزمیاد ومیگزدت.من ازکلاه گذاشتن خجالت میکشم وگرنه به نظرم اصل،پیشونیه که باید پوشیده بشه.مخصوصا امروزهم من دخترکوچولو روبردم مدرسه بیشترسردم شدو لرزیدم.حتی شیشه ماشین یه نیمچه یخی بسته بود.
درآخر منم مثل خیلیا ازافزایش قیمت دلارخیلی دلگیرم.اما چه میشه کرد.خداعاقبت این ماجراروختم به خیرکنه.
+وضعیت بیمارمون تثبیت شد.دعاکنیدفاکتورهای خونیش هم بالابیان
چراهمه بایدشبیه هم باشن؟اصلاچی شدکه اعتمادبه نفس دختراوزنای جامعه،نه فقط توایران که نسبتاتوکل دنیا،انقدرپایین اومدکه دنبال اون رفتن که خودشونو ،یعنی فقط ظاهرشونو خیلی زیبا وپرفکت کنن؟
مایی که تاچندسال پیش رقابتمون سررشته های دانشگاهی وکیفیت شغل هامون بود حالا جداازپزماشین وخونه ی بالاشهرباید پزآرایش بی نقص وصورت وبدن بی نقص ترمونو به همه بدیم.
ازخودم شروع کنم.
ولله که ازظاهرخودم راضیم.قدمتوسطی دارم(دوست داشتم قدبلندترمیبودم)،کمی افتادگی پلک دارم(شایدبهتربودنمیداشتم)یه دوره یک ماهه قرص ضدبارداری خوردم که باعث شدیکی دوتا لک کوچیک روصورتم بیفته(نمیدونستم که این عوارض روداره)تاحالا بوتاکس نکردم .هرچندکه خط اخم و..دارن پیدامیشن.
ماحصل اینا چیه؟بازم ازخودم راضیم.درجمع های زنونه هرکی یه توصیه بهم میکنه یکی میگه چراموهاتو تاحالا رنگ نکردی؟خوب چون۹۰درصدشون سیاهن.
چرابوتاکس نکردی؟والاوقتشو ندارم.بعدم اون یه سمه که تزریق میشه به اون نقطه ازصورت.سوم که من اینقدرعمرکردم بالاخره توصورتم باید چیزی ازسنم معلوم باشه.درنهایت اول بذارید ورزش ویوگای صورت بکنم اگه نشدچندسال بعدشاید یه گلی به سرم بگیرم اونم یه راه کارگیاهی نه شیمیایی
چراافتادگی پلکتو عمل نمیکنی؟عوارض بیهوشی زیاده بعدم فکرنکنم موضوعم حادباشه درنهایتم فکرکنم به کل صورتم بیاد.بعدم من همینطوری خوشگلم حالاخوشگل ترنشم چی میشه؟(اعتمادبه نفس داشته باشید دوستان)
آقا اینارومینویسم توروقرآن تویی که گذری اینارومیخونی هم اعتمادبه نفس داشته باش،چاقی،باورزش وکم خوردن وموادمضرنخوردن خودتو لاغرکن.
من سربامزه خانوم چون دکترگفته بود موادفرآوری شده نخور ،فست فود وکاکائو نخور،بدون ورزش خیلی زیادوزن کم کردم.وآزمایش خونمم به قدری خوب شدکه دکتربهم گفت چندسال یک بارچکاپ بده نه هرسال(البته بگم الان دیگه اونطورا رعایت نمیکنم)
ایناروگفتم که بگم دلم خونه ،یکی ازفامیلای نزدیکم سراستفاده ازقرصای لاغری ،کارش به آی سی یو وخونریزی اندام های داخلی کشیده.آیا موندنی باشه آیا رفتنی خدای نکرده.یه دخترجوون که اضافه وزن داشته ومیخواسته شبیه باربی های توی خیابون بشه.
آخه چرابایدازهمه تاییدبگیرید؟بابا نهایت به شمامیگن چاق،زشت یا امل
بهترازاین نیست که به دردسرهای بزرگ بیفتید؟
التماس دعابرای مریضمون دوستان
تابستان سال۸۸بود.من تازه واردکاراجرایی شده بودم.شرکت خودش بستن حسابهاروانجام داده بود.میخواستن پاداش بستن حساب بدن.مدیرمالیش بااینکه بامن آشنانبودخیلی باهام خوب بود.منم جزو لیست آورد.فکرکنم نفری۲۰۰داد.اون موقع حقوقم ماهی۵۵۰بودفکرکنم که حقوق متوسط روبه بالایی حساب میشد.
مدیرگفت بااین پول بریدکیش.کلا خیلی اهل دل بود.سال آخرکاریشم بود.
خلاصه ماهم گشتیم دنبال تور.بچه هاهرجازنگ زدن قیمتش بالاترازپاداش ما دراومد.(خوب خودمون پول میذاشتیم روش میرفتیم نمیشد؟)
یه صبحی من توتاکسی نشسته بودم به سمت رفتن به محل کارم یادمه صندلی عقب ،وسط هم نشسته بودم جامم تنگ بود.یه کمی اومده بودم جلو جاشم.یعنی دراین حدیادمه
رادیو داشت تبلیغ تورکیش میکرد.هتل دیدنیها.قیمتشم گفت۱۹۰.شمارشم رند بود.حفظ شدم.
رفتم شرکت گفتم شاید الکی باشه بچه ها ولی تورکیش بااین قیمت بااین تلفن پیداکردم.زنگ زدم راستکی بود.صبحانه وفکرکنم ناهارهم میدادن.با موسیقی زنده برای ناهاروشام.
دیگه کارامونو باهمون آژانس کردیم.منشیمونم قراربودبیاد.گفت خواهرمم بیاد گفتیم باشه.منشیمون خیلی زیبا بودولی یه حالت جلف طوری بود.نامزدم داشت.سنشم ازهممون کمتربودفکرکنم ۲۲اینابود.
من ورییس خزانه داری ورییس حسابداری ومنشی وخواهرش.
رییس خزانه داری خانوم سن وسال داری بود.رییس حسابداریم دختر بداخلاق وخیلی کت وکلفت.
به من گفتن هوای اونجاشرجیه.منم خوشحال گفتم شمالم شرجیه من عادت دارم.نگو این بااون خیلی فرق میکنه.
مثلا فکرکنم طرفای شهریور بود ومن یه مانتوی جلوباز تقریبا جنس پیچ اسکنای قدیم برداشته بودم باخودم.مشکی کلفت پلاستیکی،حالا لباسای دیگه هم بودولی یکی ازیکی بدتر.
خلاصه رفتیم و خواهرمنشیم اومد.یه دخترموبور۱۸ساله پوکرفیس،سلام نکن.
وقتی رسیدیم اصلامن شگفت زده شدم ازاولا شرجی زیادهوابعدم شیکی وتمیزی وقشنگی همه چیز.
تاکسیا کمری بودن.همه خونسرد ومودب بودن.همین که یه هایس گرفتیم وراه افتادیم راننده آهنگ شاد گذاشت وهمه بادست ورقص باهاش همراهی میکردن.رسیدیم به هتل.هتل حالت ویلا ویلا بود.کنارهرویلا بوته های گل زیبا .یعنی عشق من که ازبرج واینا خوشم نمیاد.چه آرامشی چه سکوتی.موسیقی زنده وارکسترداشتن باکیفیت بالا.نه ازاین الکیای رستورانی
هتل کنارساحل بود وکنارجاده پیاده روی،، ومن صبحها میرفتم برای هواخوری وپیاده روی.مردم با دوچرخه می اومدن ومیرفتن.همه جادوچرخه اجاره میدادن.ازدیدن دریای جنوب واقعا لذت بردم.من تااون موقع فقط دریای خزررودیده بودم که همیشه حتی اون اولش عمیق وسرده باآب تقریباخاکستری رنگ.
اما دریای جنوب آبی خوش رنگ،گرم وکم عمق بود.پاتو که توآب میکردی ماهیای کوچولو دورش جمع میشدن.
حالابماندکه به من خوش نگذشت کنارهمسفرام ولی کلا تجربه متفاوتی بود.خواهرمنشی همون شب اول که رفتیم اسکله بایه پسره دوست شد که یه کم عجیب غریب بود.تازه۱۷سالشم بود.
الان هتل دیدنیها روتخریب کردن که جاش یه هتل پنج ستاره بسازن.نمیدونم ساختن یانه .چندساله دارن روش کارمیکنن.
یادآرامش وسکوت قدیم بخیر
اول اینکه دخترکوچولو تومسابقه نقاشی برنده نشد وخدامیدونه چقدرناراحت بودوگریه کرد.حتی وقتی ازمدرسه گرفتمش گفت پاهام جون نداره که یه قدم هم بردارم.درواقع رقابت بین پایه اول.دوم وسوم بوده که ازپایه اول هیچکس انتخاب نشده.
کاش رقابت هابین پایه ای بود.کلاس اولی که نباید باکلاس سومی رقابت کنه.البته بدم نشد گاهی طعم شکست روهم بچشه براش خوبه ولی نمیدونم چرااینقدرمطمئن بودکه برنده میشه.کوچولوئه دیگه .همین که انتخاب شده بودبرای رقابت ،روی ابرابود.
حالارفتم توسایت مای مد.یو وبراش یه مسابقه نقاشی دیگه پیداکردم اما میگه دیگه توهیچچچ مسابقه ای شرکت نمیکنم.شرکت کنم که اوناازکارم ایرادبگیرن؟
دیگه من نمیدونم بالاخره باید یه کم بالاوپایین ببینه تو زندگیش
بعدی ،رفتیم سفرو برگشتیم.کیش رفتیم.بازبرای دل دخترکوچولو هتل شیک گرفتیم.به نظرم نیازنبودوخیلی به همسرگفتم هتل سه ستاره هم کافیه.اما گفت یک باره دیگه.اصلا خودش انگاربیشترمیخواست این هتلو امتحان کنه تادخترکوچولو!هی میرفت عکساشومیدید.
اینجوری بگم کل پولی که ازحاجی گرفته بودیموبه فنا دادیم.خیالمون راحت شد.
ولی..ولی ..ولی..چقدرکیش باکیش قبل فرق میکرد.حالابایدیه پست ازاولین باری که رفتم کیش(سال۸۸)بذارم.
اون موقع ازدیدن اینکه تاکسیا تویوتاکمری بودن ذوق میکردیم اما الان بعداین همه سال،بازم تاکسیا همونا هستن اما فرسوده شده.
دیگه شهرمثل اون وقتا خلوت نیست.خیلیا ماشیناشونو باترانزیت آورده بودن که مثلا تیباهم جزوشون بود.قدیم فقط ماشین خارجی میدیدی،قبلاموتور درجزیره کلاممنوع بود.الان خودشون موتوراجاره میدن البته برقی.
دیگه اجاره دوچرخه تقریباکناررفته.اون آرامشی که سابق بود دیگه نیست همین طورکه دیگه توکل ایران نیست.
بنزینشون همون بنزین بی کیفیت تهرانه.اینوازاینکه کل لباسام یکی دوروزه بوی دود بدی گرفت فهمیدم.
اما درکل ازاین که همت کردیم ورفتیم خوشحالم.منوکه میشناسید خیلی سفریم.یعنی حاضرم پول قرض کنم وبرم سفر.به نظرم سفربرای روح وروان آدم خیلی لازمه.
خوبی هاشم زیاد بود.دخترکوچولوکه ازدیدن شیکی شهرش وهتلای مجللش خیلی خوشحال بود.میگفت ازدوبی خیلی بهتره.میگفت اینجاکه مثل خارجه.چراخیابوناش پرازبوته های گله ولی توخارج ما هیچی نبود؟گفتمش(تحت تاثیرصحبت باجنوبیا بهش گفتم به گفتمش تغییریافت)
آخه ایرانیا سلیقه دارن.همت دارن.تازه درخت وگل کاریم دوست دارن.
خلاصه.پوشاک به نسبت ارزون وغذابه شدت گرون بود.البته اینم بگم که ماالان ۴نفریم وخوب خرجمون بیشترمیشه.
برای دخترالباس مجلسی خیلی خوشگل خریدم.(دوقلو)حالاچشم چشم کنیم کی عروسی میکنه بلکه لباسها مصرف شه.
برای دخترکوچولو تاج وبرای بامزه تل گل دارخریدم ولی ازاونجایی که توهمون مغازه دعوای خونین وگریه های شدید راه انداختن دوباره براشون تل های دوقلو گرفتم.
پروازبرگشتمون خیلی تاخیرداشت.داغون شدیم.
ازهوای۲۳درجه به ۶درجه برگشتیم.
ترک نخوریم
تابچه هاخوابن بقیشو بنویسم.فقط هرکی این مطالب رومیخونه برای رویا یه انرژی مثبت بفرسته که زندگیش رو روال باشه
ادامه مطلب ...