تابستان سال۸۸بود.من تازه واردکاراجرایی شده بودم.شرکت خودش بستن حسابهاروانجام داده بود.میخواستن پاداش بستن حساب بدن.مدیرمالیش بااینکه بامن آشنانبودخیلی باهام خوب بود.منم جزو لیست آورد.فکرکنم نفری۲۰۰داد.اون موقع حقوقم ماهی۵۵۰بودفکرکنم که حقوق متوسط روبه بالایی حساب میشد.
مدیرگفت بااین پول بریدکیش.کلا خیلی اهل دل بود.سال آخرکاریشم بود.
خلاصه ماهم گشتیم دنبال تور.بچه هاهرجازنگ زدن قیمتش بالاترازپاداش ما دراومد.(خوب خودمون پول میذاشتیم روش میرفتیم نمیشد؟)
یه صبحی من توتاکسی نشسته بودم به سمت رفتن به محل کارم یادمه صندلی عقب ،وسط هم نشسته بودم جامم تنگ بود.یه کمی اومده بودم جلو جاشم.یعنی دراین حدیادمه
رادیو داشت تبلیغ تورکیش میکرد.هتل دیدنیها.قیمتشم گفت۱۹۰.شمارشم رند بود.حفظ شدم.
رفتم شرکت گفتم شاید الکی باشه بچه ها ولی تورکیش بااین قیمت بااین تلفن پیداکردم.زنگ زدم راستکی بود.صبحانه وفکرکنم ناهارهم میدادن.با موسیقی زنده برای ناهاروشام.
دیگه کارامونو باهمون آژانس کردیم.منشیمونم قراربودبیاد.گفت خواهرمم بیاد گفتیم باشه.منشیمون خیلی زیبا بودولی یه حالت جلف طوری بود.نامزدم داشت.سنشم ازهممون کمتربودفکرکنم ۲۲اینابود.
من ورییس خزانه داری ورییس حسابداری ومنشی وخواهرش.
رییس خزانه داری خانوم سن وسال داری بود.رییس حسابداریم دختر بداخلاق وخیلی کت وکلفت.
به من گفتن هوای اونجاشرجیه.منم خوشحال گفتم شمالم شرجیه من عادت دارم.نگو این بااون خیلی فرق میکنه.
مثلا فکرکنم طرفای شهریور بود ومن یه مانتوی جلوباز تقریبا جنس پیچ اسکنای قدیم برداشته بودم باخودم.مشکی کلفت پلاستیکی،حالا لباسای دیگه هم بودولی یکی ازیکی بدتر.
خلاصه رفتیم و خواهرمنشیم اومد.یه دخترموبور۱۸ساله پوکرفیس،سلام نکن.
وقتی رسیدیم اصلامن شگفت زده شدم ازاولا شرجی زیادهوابعدم شیکی وتمیزی وقشنگی همه چیز.
تاکسیا کمری بودن.همه خونسرد ومودب بودن.همین که یه هایس گرفتیم وراه افتادیم راننده آهنگ شاد گذاشت وهمه بادست ورقص باهاش همراهی میکردن.رسیدیم به هتل.هتل حالت ویلا ویلا بود.کنارهرویلا بوته های گل زیبا .یعنی عشق من که ازبرج واینا خوشم نمیاد.چه آرامشی چه سکوتی.موسیقی زنده وارکسترداشتن باکیفیت بالا.نه ازاین الکیای رستورانی
هتل کنارساحل بود وکنارجاده پیاده روی،، ومن صبحها میرفتم برای هواخوری وپیاده روی.مردم با دوچرخه می اومدن ومیرفتن.همه جادوچرخه اجاره میدادن.ازدیدن دریای جنوب واقعا لذت بردم.من تااون موقع فقط دریای خزررودیده بودم که همیشه حتی اون اولش عمیق وسرده باآب تقریباخاکستری رنگ.
اما دریای جنوب آبی خوش رنگ،گرم وکم عمق بود.پاتو که توآب میکردی ماهیای کوچولو دورش جمع میشدن.
حالابماندکه به من خوش نگذشت کنارهمسفرام ولی کلا تجربه متفاوتی بود.خواهرمنشی همون شب اول که رفتیم اسکله بایه پسره دوست شد که یه کم عجیب غریب بود.تازه۱۷سالشم بود.
الان هتل دیدنیها روتخریب کردن که جاش یه هتل پنج ستاره بسازن.نمیدونم ساختن یانه .چندساله دارن روش کارمیکنن.
یادآرامش وسکوت قدیم بخیر
منم تا قبل از اینکه جنوب برم فکر میکردم فقط شمال. الان حال و هوای سبز شمال رو دوست دارم اما دریای جنوب تا ابد.
بله واقعا دریاش یه چیز دیگست ،ساحلشم خیلی قشنگه.تازه به اقیانوسم راه داره
سلام فاطمه جان
چه خاطره خوبی
همیشه اولین ها خیلی تو ذهن مى مونن
سلام عزیزم ممنون.بله
چه خاطرات خوبی، من هشتادو خشت حقوقم نزدبک چهارصد بود یادمه با یک سال سابقه کار تقریبا. چه پاداش خوبی بوده نوش جونت چقدر جای خوبی خرج کردیش
چقدر منشی و خواهرش احتمالا ماجرا داشتم با این اشارات کوتاهت
سلام عزیزم ممنون.عه شماهم حقوقت یادته
آره بابا انقدرماجراداشتن دیگه نصفه شبی اعصابم نمیکشید بنویسم