منتظرت بودم عزیز،نگی که عاشق نبودم

شعرتیترافتاده تودهنم.فقطم همین مصرع

خداروشکر..بابت این شب هاوروزها

شمابه تموم شدن اردیبهشت به چشم تموم شدن یک ماه نگاه میکنیدولی برای من منتظر، به چشم عبورکم کم ازخطرزایمان زودرس.

به خردادهم همین طورنگاه میکنم.هرچندکه اواخرخرداددیگه این خطرنیست.

دیروزتوسونوگرافی خانومی اومده بودغربالگری اول ومن به اون به چشم کسی که روپله های اوله نگاه میکردم.

خداروشکرکه سونوخوب بود ونی نی درحال مکیدن دستش.بی خیال دنیا وکمردردهای من واضافه وزن ایجادشده.

دیگه به ظاهرم اهمیت چندانی نمیدم .چون وی درگیرکاربزرگ تری شده

تومطب دکترم دیدم خانومای باردارمعمولا آرایشی ندارن چون شاید،ذهنشون درگیرفکربزرگ تریه.

راستی آقای آبدارچی تونست دخترشو ببره یه بیمارستان که فکرکرددولتیه(چون انگارخیلی درب وداغون بوده) ولی الان فهمیده نیمه دولتیه.بازم خوبه.شبی دوملیون.ولی ناراضیه ومیگه توبیمارستان اول میدیدم که به بچم رسیدگی میکنن ولی اینجاتوجه خاصی نمیبینم.دلش میخواست دخترشوبرگردونه .ولی خوب هزینه هاش خیلی سنگین میشه.حتی درتوان‌پرداخت ماهم نیست.اگه خدای نکرده پیش بیاد.

فرداصبح زودم بایدبرم بیمه ببینم واقعادرسته که ازدوماه زودترمیشه ازدکترنامه گرفت یانه یاتشریفات وقانون خاصی داره.

عصرم نوبت دکتر.

دخترکوچولوجدیداخوابای ترسناک میبینه.ازوقتی چندماه پیش یه فیلم ترسناک دید شروع شد.دزدعروسکهارودید.ازاون جادوگرترسیده.هنوزم ادامه داره.اون وقت بایه مشاورصحبت کردم گفت اهمیت ندیدتادوره اش بگذره ولی بعدش بادیدن کارتون سفیدبرفی و نامادریش ترسش برگشت.هرچندکه توبیداری بالبخنداین کارتونومیدیدومافکرنمیکردیم ازش ترسیده باشه و نامادری سفیدبرفی هم به کابوسش اضافه شد.همسرمیگه وقت بگیرازدکترروانشناس کودک.کارتون هاشو عوض کردیم الان کلاه قرمزی میبینه وسرزمین کوچولوها(بلفی ولی لی بیت)یادتونه که توکودکی مونم این کارتونومیدیدیم ومن چقدردوستش داشتم.یه دفعه هم براش هایدی گذاشتم که یه کم نگاه کردوگفت مامان چراهیچ اتفاقی نمی افتهبعدم گفت خاموشش کن.


خوب نون دچاراون ماجراشد ونون صنعتی گرون شد وشیرینی و..

هرروزمشغول داستانی وماجرایی هستیم وهرروزغصه ای بخوریم وفکرمون درگیرباشه.به کوچک ترشدن سفره هامون فکرکنیم.وبه حذف سفره بعضی.به تولیدبیشتردزدی ازفقر.انقدرحرف زدیم که خسته شدیم.شایددیگه بایدپاشد...





نظرات 2 + ارسال نظر
سمانه دوشنبه 19 اردیبهشت 1401 ساعت 08:02 https://weronika.blogsky.com/

نمی دونم قبلا بهت گفتم صالح 32-33 هفته دنیا اومد واصلا توی دستگاه هم نبود
یعنی خیلی نگران نباش عزیز دلم
الحمدالله که تا اینجا ب خوبی گذشته انشالله بعد این هم ب خوبی می گذره

واقعا عزیزم؟چقدرعجیب هفته۳۲خیلی زوده.خداروشکرکه نرفت دستگاه
دختراولمم هفته۳۵به دنیااومدوبااینکه آمپول بتامتازون نزده بودم‌نرفت دستگاه.ازدعای شما

جانان یکشنبه 18 اردیبهشت 1401 ساعت 13:39 http://www.lakposhtesabz.blogfa.com

کاش میشد پاشد همه میترسیم که حتی با این وضع بد،پاشیم و بی پدری و بی مادری و بچهامون تحمل کنن

واقعا...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد