زیر خا کی

آخییی سریال زیرخاکی ۲دیشب تموم شد.هرچندکه تواین سری بحث ها ی زن وشوهریشون خیلی زیادشده بود واینشودوست نداشتم ولی درکل تکیه کلام های پژمان جمشیدی وبازی خوب خودشو زنشو حتی بچش.وحتی بازی همسایه هاشون خیلی خوب بود.طراحی دکور اوایل انقلابشونم خیلی دوست داشتم کاشی های کهنه و ظرف وظروف درب وداغون و..لباساشون نحوه چادرسرکردن زن ها.غذاهاشون که یادمه اون وقتامادرها غذاهاروخیلی ساده تروبی طول وتفصیل درست میکردن.مثلا پژمان یه اصطلاح داشت که میگفت ماهاجهان سومی هستیم .اوناجهان اولین و..یادمه داداشم هم توزمان بچگیم زیاداینطوری حرف میزد .اون زمان فکرکنم اصلامدبود که به خودمون هی بگیم جهان سومی وخودمونوکوچیک کنیم.یاشایدم مااین کارومیکردیم نمیدونم.ولی یادمه تواواخرجنگ که من پنج شش ساله وداداش نوجوون بود هرچیزی میشد میگفت کارامون جهان سومیه.بابابی خیال .مثلا میرفت نون بگیره صف بود دیرمیومدمادرم میگفت چرا دیراومدی؟میگفت آخه ماجهان سومی هستیم مجبوربودم توصف وایسم.

یامثلاتوسریال چندروز وبعدچندماهه که جنگ شروع شده وهمه مردم چه امیدی دارن که به آنی جنگ تموم شه.(طفلیا اگه ازاول بهشون میگفتن قراره جنگ ۸سالللل طول بکشه چه حالی میشدن).یامثلا پژمان تکیه کلام دیگش این بود:اتکشو متک کنم.یا وقتی میخوادزنشو خرکنه میگه ۸۰کیلو عشقی شما.۸۰کیلو معرفتی شما.

بازی خانوم روبروشم خیلی خوب بودبه نظرم بااینکه سنش ازپژمان خیلی بیشتره ولی هم سن نشون میدن.

وسریال دیگه که این روزها آی فیلم تکرارشوساعت۱۰میده لحظه گرگ ومیش.من کلا سریال تکراری خیلی کم میبینم ولی این خیلی خوش ساخته وداستان خوبی داره.زندگی یه خانواده پزشک ازاول انقلاب تازمان حال.احتمالادیدید.

دیشب خانم قصه بعدیه دوره زندگی بدباشوهرش موفق به طلاق شد وعشق قدیمیش هم بعد۱سال ازجداییش ازشوهراول، دوباره بهش پیشنهادازدواج دادودوباره باهم شروع کردند.چقدر زیبا وخوشحال کننده بوددیشب.کاش توواقعیت هم زندگی به آدمها انقدرخوب فرصت دوباره میداد.البته چیزی که تواین سریال خوب بودبه نظرم اینکه میگفت اینکه تویه بچه داری دلیل نمیشه هرشرایطی رو برای ادامه زندگی قبول کنی.حتی بی پدری روبرای پسرت بپذیرو به خودت فرصت زندگی بده.


امروز برای کاری به خونه مادرم رفته بودم وبعدرفتم خرید وقت برگشت ازیکی ازکوچه هایی که قبلا توش یه خونه پسندیده بودیم ونشدکه بخریمش گذشتم .چقدریهوصحنه اون روزهابرام یادآوری شد.اگه یه دلیل برای ادامه زندگیم باهمسرباشه شایداین باشه که همسرکه دیده بودمن اون خونه روپسندیدم چقدررررر رفت واومدوبه هردری زدتااونوبرای من بخره.شایداشتباه ازمن بود من بهش گفتم واقعااین خونه رودوست دارم ودلم میخوادتوش زندگی کنم واقعامیخوامش.

یه روز اتفاقی مکالمه اونوبابرادرش شنیدم که تقریباداشت التماسش میکرد که بهش دقیق نمیدونم ۱۵۰یا۲۰۰میلیون قرض بده ،۱ساله،تا خونه روقولنامه کنه .چقدر گفت وگفت والتماس کرد.گفت خانومم خیلی دلش خواسته، کمکمون کن.واون ازاون ورمیگفت مگه توچه کاره ای که بتونی پو ل منوپس بدی.آخرپولونداد.خونه هم موند.نه فکرکنیدفروش رفتا.نه بنگاه میگفت هرمشتری میادمعاملش بهم میخوره.فکرکنم چون چشم ماتوش بود.اون روزخیلی دلم برای همسرسوخت.نبایدبهش میگفتم که اونوحتمابرام بخر.

خداروشکرچندماه بعدتومحله بهتروبالاترخونه خریدیم.اونم تک واحدی ودرمجموع۴ واحد که خونه بالادوواحدی وکلا۱۰واحدی بود.حالاشایدماجرای خونه خریدنمونو بنویسم.طولانیه ولی .چمدونم



ممنونممم

مرسی دوستای خوبم دلم گرم شدازبودنتون.

راستش دیروزیه باردیگه آزمایشمو توخونه مرورکردم.بعضی اصطلاحات انگلیسی روهم تواینترنت گوشی سرچ وترجمه کردم.دیدم اوضاعم خیلی هم بدنیست که شایدخوب هم باشه.

آخه من ازاول نوجوونی تااا زمان به دنیا اومدن دخترکم خونی داشتم که توچکاپ ۳ماهه بعدتولدش بهم گفتن رفع شده که بعدتردکترعلت رفع شدنش روشیردهی اعلام کردکه آهن خون روبالامیبره.خوشبختانه الان هم بعد۲۰ وچندسال درگیری باکم خونی دیگه کم خونی ندارم.

وموردبعدی کمبودویتامین ها .مخصوصا ویتامین د که تواین آزمایش رفع شده.مورد بعدی بیماری های خودایمنی(این جدیدبه آزمایش چکاپ اضافه شده؟یادم نمیادقبلا توچکاپ هاچنین چیزی دیده باشم یاشایددقت نکردم)

من بازهم تونوجوونی رماتیسم دوران بلوغ داشتم که باعث شدتاچندسال هردوهفته یک بار آمپول پنادربزنم که شایدبدونیدخیلی قوی ترازپنی سیلینه.الان اون روهم نرمال یعنی سالم  زده بود.خداروشکر

دیگه میمونه قندکه باتوصیه شما ودلگرمی خانوادم باید بیشتربه خودم برسم.من انقدردرگیری فکری دارم که اونطورکه بایدبرای خودم وقت نمیذارم.برای مثال میگم ازوقتی باهمسرازدواج کردیم تقریباهرروزکنارظرف غذاش یه ظرف میوه خوردشده میذارم مباداهمسرسرکارخوراکی غیرسالمی بخوره وازوقتی که دخترهم مهدکودکی شده برای اونم میذارم به علاوه ظرف خوراکی دخترکه حتما هربارترکیبی ازحداقل ۴نوع خوراکی مختلف میذارم به علاوه شیرپاکتی.اما برای خودم کمتر درواقع هیچ این کارهارونمیکنم.دروغ نگم دوهفته ای هست که برای خودم هم ظرف میوه میذارم.شیرهم کلا۴بارگذاشتم که تاحالا دوبارشو به گربه های توراه که به نظرم گرسنه بودن دادم.

خوب بایدبیشتربه جسمم احترام بذارم.حالاکه مادروهمسرم دیدندچقدرالکی قندخونم بالارفت میگن که بهت درحدنگه داشتن ۱ساعته دخترکمک میکنیم که توپیاده  روی بری که این چندروزم رفتم.

فکرکنم دخترهم منوحرص وجوش میده مثلا دیروز بالای ۲۰باررفته دستاشو باآب وصابون شسته .تازه قدش به شیرمیرسه وذوق داره ولی منوحسابی عصبی میکنه درحدی که مایع دستشویی روتموم کرد.

تازه خودش به همه تذکرمصرف کمترآب میده مثلامادرم میگه وقتی گلدوناروآب میدادم او مده بهم گفته انقدرآبوهدرنده مگه ندیدی چندوقته بارون نباریده

نتیجه چکاپ

نتیجه رودیروزعصرهمسرگرفت همه چیزنرمال.بجز..

من تقریبامطمئن بودم تیروییددارم .ولی اون رونداشتم وبه جاش قندداشتم

وای اصلاباورم نمیشه دیشب خیلی بهم سخت گذشت ازفکروخیال وازفکرپیشرفت بیماریم درآینده.

تازه فهمیدم سوزن سوزن شدن گاه به گاه نوک انگشام خشکی کف پام.احساس گرفتگی گاه به گاه رگهام ازکمبودویتامین نیست که همه ی ویتامین هام هم نرمال بودن.ازقنده

البته باتوجه به سنم بایدحداکثر۱۱۵باشه قندم که ۱۱۹بود.ولی من واقعاعوارضش رواحساس میکنم.وای خدااا من که حتی توبارداری قندم ۸۰بودوتوصیه شده بودم به خوردن بیشترشیرینی جات حالابعد۱.۵سال قرنطینه وعدم تحرک وتغذیه بد به قندرسیدم .باید برم پیش یه متخصص داخلی انگاردوباره یه آزمایش قنددومرحله ای یاسه ماهه مینویسن که اگه اونم مثبت باشه بایددارومصرف کنم.

ازدیروز دیگه شامم روخیلی کم کردم.همکارم امروزمیگفت خانوم اونم قندش ۱۱۸بوده که البته قنددومرحله ای هم داده ودکتربهش گفته نیازبه دارونداری باورزش وتحرک بیشترونخوردن یه سری غذاهامثل برنج تووعده شام قندت پایین میاد.خداکنه به منم همینوبگن


وای خیلی حالم گرفته شده مخصوصاکه اصلاارثیه قندنداشتیم توفامیل نه پدری ونه مادری وچقدرهمیشه بابت بیماری قندمادرشوهرم بهش راهکارمیدادم...حالاببینا

پارک

سرچ های جدیدگوشی:خواص آویشن،عبدالناصر،همتی،آخرین وضعیت واکسن،سروش گودرزی،سانازکیهان

نمیدونم چرااین اواخروقت خواب سرچ های زردمیکنم تواینترنت یا جستجوگرگوگل روروشن میکنم واونم اخبارزردازبازیگرها وخواننده ها و..میده.


منم روشون کلیک میکنم آخه چرا؟به چه دردم میخوره تیپ جدیدفلان بازیگریا کیک تولد اون یکی.حالا عیب نداره حال میده ولی

دیگه اینکه همکارمون که دم ازدواجشه هی دنبال گرفتن وام ازاین ور واون وره.۱۲۰ ازاین ور.۲۰۰ ازاون ور.۵۰ازاون یکی ور.انقدرهرروزدرحال تماس ومراجعه به بانکهای مختلفه من فکرمیکنم اینکه من پشت میزم نشستم ودارم کارمومیکنم یه جورتنبلیه ومنم بایدبکنم برم تودل ماجراویه وامی چیزی بگیرمالکی گفتم من چون ضامن دولتی ندارم تقریباتوعمرم هیچ وامی نگرفتم ازاون ورسروزبون دارم نیستم مثل این همکارم بتونم بانک روراضی به ضامن خصوصی کنم .چمدونم والله.مسرونستیدوام خریدکالا از۵۰تا۱۲۰تومن شده؟اونم بایه ضامن.خوبه نه؟اینجانوشتم شایدبه کارکسی بیاد.

دیگه اینکه ورزش میکنم واشتهام هم شکرخدااندکی کم شده.البته آمپول نوروبیون هم زدم که کلی بهم انرژی برگردوند.

راستی جواب چکاپم هم امروزحاضرمیشه اوههه اگه بدونید من بالای ۲ساله که میخواستم چکاپ برم درواقع ازبعداز۳ماهگی دخترمن چکاپ نرفتم ولی مدتهاست قصدشو دارم ولی وقت نمیشه.دیگه یه هفته پیش که به حالت نیمه قهروبی حوصله بچه خوابیده روپیش همسرگذاشتم ولباس پوشیدم که مثلابرم پیاده روی،سرراه تصمیم گرفتم دکتری پیداکنم وبرام چکاپ بنویسه.خداروشکرالان الزام داشتن دفترچه هم برداشته شده واینطوری بودکه بعد۲سال و۹ماه بنده آزمایش نوشتم وفکرمیکنید هزینه چکاپ چقدربود؟خدایا توبه

بالای۱میلیون.

دیگه فقط پولدارامیتونن برن واسه این کارا.

البته من دوتا بیمارستان عوض کردم ودرمانگاه سوم بیمه تکمیلیمو قبول کرد و۱۸چوب فقط ازم گرفت.درحال حاضرفکرمیکنم کم خونی.چربی خون.قندوتیرویید دارم به علاوه یه بیماری ناشناخته احتمالی.

حالا تواین دوسه روزه جوابوبگیریم ببینیم چیه.خداکنه مشکل خاصی نداشته باشم.

انتخابات نزدیکه خداکنه بعدش دعواودرگیری نشه وخون ناحقی ،مخصوصا،ریخته نشه...خانوم هاامروزتوپارک داشتن تحلیل میکردن که جلیلی انتخاب میشه ورییسی پوششیه.همشونم خانه داروجوون وخوش تیپ بودن.ببینیم حرفشون راست ازآب درمیادیانه


مهمان سرزده

ازدوستم بگم.

اول اینوبگم که ازاین دوستم توماههای گذشته مطلبی نوشته بودم.اینکه مهمون خونه مابودن وباپسرکوچولوشون که اون وقت ۱۱ماهه بوداومده بودن.

راستش دوستم که اینجابهش بگم گلی مثلا(ازپیشاگ یادگرفتم)به خاطرنوع کارش خیلی استرسی بود.خدایی هم هماهنگی بین دوازده سیزده شرکت حالاشمابگوهمشم که فعال نباشن خیلی سخته .اونم یه خانوم .خودشم ازاول یه مقدارحساس واسترسی بود.این نوع کارم روش.

تواون مطلب گفتم که بهم گفت ازبچه دارشدنش پشیمونه چون فکرمیکرده کارخیلی راحتی باشه ولی الان میبینه خیلی سخته .ازاون ورچون خانوادش شهرستان بودن وخودشون تقریبا همسایه پدرشوهرومادرشوهر،بچه رواونانگه میداشتن وگلی ازنحوه نگه داریشون اصلاراضی نبود.مثلا بچه هم رفلاکس وهم حساسیت به گندم  داشت ولی اوناگرچه خیلی زحمت میکشیدن ولی به این نکته دقت نمیکردن وهرغذایی بهش میدادن.یامثلا دم رسیدن مادرش به خونه یه شیشه پرشیرخشک درست میکردن وبه بچه میدادن واین باعث میشدبچه، شیرگلی رونخوره وشیرش همینطورهدربره وکم کم هم خیلی زودتقریباخشک شد.

ولی شوهرش به دلیل کرونا وهم اینکه خانوادش میگفتن خودمون بچه رونگه میداریم حاضرنبودبچه رومهدبذاره.

یه بارم که باگلی درمورد بچه دوم صحبت کردم گفت مگه من تونستم همون بچه اول روحتی تا۵۰درصدخوب بزرگ کنم که حالافکربچه دوم هم باشم.البته شوهرم خیلی اصرارداره ولی من مطمئنم که هیچ وقت قبول نمیکنم.

تااینکه پسرش ۱ساله میشه وگلی تصمیم میگیره اونوازهمون شیراندک بگیره وموفق هم میشه.یکی دوماه بعدمیبینه که درست پ نمیشه بادکترش که دکترچندین سالش بوده توواتسپ صحبت میکنه واون بهش میگه ازعوارض ازشیرگرفتن بچست وباتوجه به سابقه داشتن کیست احتمالا اون برگشته یکی دوماه صبرکن وبعدبیابرای آزمایش.ماه بعدوماه بعدهم این موضوع تکرارمیشه .بازهم خواهرهاش میگن ماهم این طوربودیم نگران نباش.ولی ازاونجاکه معده دردشدیدباحالت تهوع داشته به دکترمعده میره که اونجادکترمشکوک میشه وبراش آزمایش خون وسونوگرافی مینویسه ودرسونومشخص میشه که بچه هفته ۱۷ روردکرده ودخترهم هست

دکترسونوگرافی دوستمودعوامیکنه که بچه وضعیت پایداری نداره وگویاشما اقدام به سقط کردی وموفق نشدی چون خونریزی هم داشتی(ازکجافهمیده خونریزی داشته؟)که گلی میگه من همین الان فهمیدم باردارم.بهش توصیه استراحت زیادمیکنن.

حال گلی وقتی فهمیدبارداره؟انگارروابراست انقدرخوشحال که خدامیدونه

بااینکه اصلابچه دوم نمیخواسته ولی چون برای اولی ۳سال تلاش کرد ودرهرباردکتررفتن بهش میگفتن مشکلی نداری .مشکل استرست حل کن تاباردارشی الان خیلی خوشحاله که بی هیچ استرسی باردارشده وبیشتراز۳ماه روبی دردسرگذرونده.وهم اینکه خیلی بچه دختردوست داشته.

فکرکنید نه سونوی اول رورفته نه سونوی قلب رونه غربالگری اول نه دوم.همه ی اینهایی که کلی به مااسترس دادن.هم سفرشورفته هم مهمونی هاشورفته هم ۳بارخونریزی کرده ونترسیده وفکرکرده پ هست و ردکرده.

وهم اینکه میگه بااومدن بچه دوم،من دیگه به سرکاربرنمیگردم واینطوری میتونم پسرم روهم اونطورکه خودم  میخوام توی خونه خودم بزرگ کنم.

خلاصه اینکه دخترخانوم ایشالله اواخرمهربه دنیامیاد.ولی گلی ازوقتی فهمیده بارداره فکرمیکنه حالش بده تااونجاکه ازهمین الان میخواست مرخصی زایمانشوبگیره .چندروزپیش به دیدنش رفتم میگه یه دردایی دارم نمیتونم تحمل کنم.گفتم توتانمیدونستی داشتی کاراتومیکردی الان چقدراسترس داری؟

 دیگه اینکه انگارراسته مادرهاسرجنین پسرفعالندوسردخترخواب آلود.سرپسرش یادمه گاهی برای مشورت بهش زنگ میزدم یااون زنگ میزد.میگفت تونیامن خودم میام پیشت.دودقیقه نشده پیشم بودمیگفتم گلی توبارداری توچرامیای میگفت حوصلم سررفته بوداومدم.حالاباچی می اومد؟باپله،باپله هم برمیگشت.بهش میگفتم‌چراآسانسوراستفاده نمیکنی؟میگفت حوصلشوندارم.حالااون وقتی که سرکاربرگشته بودم شهریوربود وگلی آبان زایمان کرد یعنی ماه های آخربارداریش بود واینطوری فعالیت میکرد.درعوض سراین دخترحتی باآسانسورنمیادبه ماسری بزنه.میگه همش منتظرم ساعت اداری تموم بشه برگردم خونه وبخوابم.

مبارکش باشه

ولی اگه ازپیش مابره دلمون براش تنگ میشه...