بداخلاقی

بداخلاقی منوفراگرفته ودلم میخوادگیربدم به این واون.

بامزه یه شبکه کارتون عربی که همش شعره پیداکرده(مابراش گذاشتیم دیگه اون چطورپیداکنه)وحالاول نمیکنه ونمیذاره هیچ کدوممون هیچ برنامه ای ببینیم واون فقط بایدبشینه وبادقت فراواااان اون شعرا روگوش بده.تازه یه خط درمیون که آهنگاکمی غمگین میشن(بابت جنگ غزه یاچی ،کلی آهنگ غمگین بامضمون جنگ لا لوهاش اضافه کردن)میادکنترل تلویزیونو به مامیده وخودشوتکون میده که یعنی عوضش کن وآهنگ شادبذار.

حالااین وسط مادرمم هربارکه زنگ میزنم بلااستثنامیپرسه این بچه به حرف اومد؟ووقتی میگم نه واقعااا نگران میشه.به نظرمن که طبیعیه.حالایکی زودبه حرف میادیکی دیر .ولی اون واقعانگرانه وناراحتیشو پنهانم نمیکنه وبه منم منتقل میکنه.

بامزه،، بابا،مامان،بیا ویکی دوکلمه دیگه رومیگه،البته هروقت که دلش بخواد.دخترکوچولواین زماناخیلی بهترحرف میزد.این یکی نه.حال من چه کنم وسط این حال خرابم؟تایادم بوده مادرمااینطوری بوده(آخ جون چیزی پیداکردم بهش گیربدم)

ازاون وردخترکوچولو هم چندروزپیش اولین صفرکله گندشو ازمدرسه گرفت .ازاملای انگلیسی که تازه بلده.یعنی انگلیسی روداره خوب یادمیگیره باعربی مشکل داره ولی نتونسته بوداملاشوبنویسه وچه گریه ای میکردکه نتونستم هیچی بونیسم(بنویسم).طفلی هنوزنمیتونه بگه بنویسم وبایدهرروزکلی مشقم بنویسه .ازاون وربه نظرم شیوه تدریس عربیشونم صحیح نیست واونقدرابراش وقت نمیذارن.الان دخترکوچولو ب رومیگه ذ،ح رو خ ،خ رو ج .گیج شدیم.هم ما،هم بچه.توایران برای آموزش هرکدوم ازحروف الفباکلی وقت میذاشتن ولی اینجا انگاراینطورنیست.بچه بایدامتحاناروچه کنه؟البته سال اول امتحانی نیست ولی خوب بی سوادمیمونه.

کلاهم چون ۴روزدرهفته میرن،اونقدری وقت تمرین ندارن.

دیگه به چی گیربدم؟هوس دلسترکردم دوباره.ازاین بطری های بزرگ نه شیشه ای کوچیک واصلا چنین چیزی نیست اینجا.خیلی تشنه میشم.

ازاون ور شایدماه دیگه بیایم ایران ومن ازحالا درسکوت فرورفتم.دوست دارم برگردم؟منی که طاقت ۱ماه دوری هم نداشتم.چقدرزودبه رفاه اینجاعادت کردم.بله بایدبرگردم وحتی شاید ۱ماهی هم بمونیم.

دخترخالم ،دم رفتن ازایران که غمگین بودم میگفت یه علت غمگینیت اینه که میترسی ازخارج خوشت بیادونخوای که برگردی.

بله شاید..چه خوب فهمیده بود.

یه علت دیگه  غمگینیم شایداین باشه که ماه دیگه ۴ماه،ازآزمایش خون بامزه میگذره ودکترگفته بودبعد۴ماه ،آزمایش مجددخون بایدبده،شایدترس اینکه بازم کم خونیش دراون حدمونده باشه یابدترشده باشه میترسوندم.بااینکه الان ،هرروز،باسختی زیاد(چون بدش میادوخیلی مقاومت میکنه)بهش قطره آهن میدم.خداکنه تاثیرداشته باشه .دلم نمیخوادبچه تامدت طولانی درگیردواودرمون باشه.وماهم همش دراسترس اینکه چی میشه وچی ممکنه بشه خدای نکرده.


بایه خبرخوب این غرنامه روتموم کنم واون هم اینکه اولین پارت خریدم ازعلی با با رو انجام دادم.زیر۱۰۰دلارخریدکردم ولی تعدادش۱۰۰تاست.اگه به دستم رسید ،میام اینجامینویسم..البته تحقیقات قبلی روکردم وبعدخریدم.ایشالله که وقتی بیادمثل عکسش باکیفیت باشه.وخوبم فروش بره.

تامام

نظرات 3 + ارسال نظر
لیمو یکشنبه 21 آبان 1402 ساعت 11:07 https://lemonn.blogsky.com/

اینا غر نبود خیلی هم مهم بود. چقدر دختر کوچولو قوی و با پشتکاره. کلاس اول برای همه سخته دیگه برای کسی که همزمان سه تا زبان رو جلو میبره مطمئنا سختتره. بوس بهش

خداکنه بی سوادنشه.خیلی نگرانشم.فدات

ویرگول پنج‌شنبه 18 آبان 1402 ساعت 17:22 http://Haroz.blogsky.com

خوب کردی غز زدی اصلا اینجا نگی کجا بگی؟
والا خواهرزاده من تا نزدیک دو سال اصلا حرف زدنش تعطیل بود، بعد که افتاد رو روال همش می گفتیم همون حرف نمی زد بهتر بود انقدر که بدتر از خاله اش پرحرفه
وای برای تعطیلات کریسمس می خوای برید ایران؟ به نظرم این زود به زود رفتن باید قضیه رو سخت تر کنه مخصوصا برای بچه ها. تا میان پا می گیرن بر می گردین ایران

خداحفظش کنه خواهرزادتو.
آخه نزدیک یه ماه اینجاتعطیله.ماهم که ماشین نداریم وتفریح خاصیم نمیریم.یه ماه توخونه بچه هاروچه کنیم

لیلی پنج‌شنبه 18 آبان 1402 ساعت 13:31 http://Leiligermany.blogsky.com

ای بابا مادرها هم از راه دور و با نصیحت هاشون آدم رو دل نگران می کنند. بچه تا ۵سالگی وقت داره حرف بزنه . بچه های الان هم اگر دلشون بخواد حرف می زنند وگرنه لزومی نمی بینن بقیه رو مستفیض کنند. نه راه رفتن و نه حرف زدن و نه از پوشک گرفتن حد و مرز استرس آور نداره

اوه تاپنج سالگی؟چه خوب

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد