علی با با

هفته ماتموم شد :)

وای چه خوب بودامروز تایه ربع هشت خوابیدم البته اگه بیدارشدن درساعت 3و5وشش وبیست دقیقه روفاکتوربگیریم.که تازه دیشب شبی بودکه تقریباخوابم کامل شدو بامزه همکاری کردوکم بیدارشد.

از آقای بنگلادشی گفتم.گفتم اینجاهم درموردسایت علی با،با بنویسم شایدبرای کسی مفیدباشه.

خوب وقتی مااومدیم اینجاخیلی ذوق داشتیم که مثل ایران تحریم نیستیم ومیتونیم ازکل دنیاخریدکنیم وپول جابجاکنیم.

یکی ازسایت های معروف دنیاکه مربوط به کشورچینه یاحداقل توچین بسیارفعاله،علی با باست.

یه چیزی بین دیجی کلای ما وباسلام.صفحه میفروشه وتولیدکنندگان یاهرکسی محصولش رومیذاره وشمایا مستقیم خریدمیکنی یا بافروشنده چت میکنی وبعدازهمون سایت خریدمیکنی یا مستقیم ازفروشنده خریدمیکنی وکمترپول میدی واصلا علی با،با هم بهت کاری نداره که چی شد واینا.

ولی مساله اینه که پشتوانه ای هم پشتش نیست اگه توبه چین پول بزنی واون طرف پولتوبخوره دستت به جایی بندنیست.البته یه کارایی برای سفت وسخت شدن کارمیشه کردمثل گرفتن فاکتوررسمی یادیدن مجوزفعالیت طرف که اگه پولتوخورد ،بتونی وکیل بگیری وکاروپیگیری کنی .ولی خوب خیلی شده که پول مردم روخوردن.یاجنس تقلبی فرستادن.اصلاانگارچینیا تواین کار تقلب وخوردن پول خیلی معروفن وآدم باید حواسشو خیلی جمع کنه.پول ایرانیا روکه مثل نقل ونبات میخورن.چون میدونن که اوناتحریمن و دستشون به جایی بندنیست.

من فکرمیکردم به کشورهای دیگه کاری ندارن وازقوانین میترسند ولی مثلا چندباریم سربرادرشوهرموکلاه گذاشتن که ازامارات خریدمیکرده وحسابیم زرنگه توتجارت.کلا آدم بایدخیلی بااحتیاط باهاشون کارکنه وازجاهای معتبرشون خریدکنه که بعدادستت به جایی بندباشه.

حالاسوال اینه که چرابایداصلا ازشون خریدکرد؟

لامصب همه چی داره،باچه کیفیت هایی یاقیمت های خیلی مناسب،توتعدادبالاتخفیف های خیلی خوب،ارسال باکشتی که هزینه حملو خیلی کم میکنه(میتونی هم ارسال هوایی روانتخاب کنی).

یه مدل اکسپرسشم هست که حتی ۱عددکالاروهم برات میفرسته ودم درخونت تحویل میده.فکرکن ازدل چین یه کیف باقیمت مناسب انتخاب کنی وبرات بفرستن.

ولی خوب بازمیگم که خودش میگه من فقط صفحه اجاره میدم ودرست وغلط بودنش باخودتونه.

حالااین آقاکه فروشگاه هم داشته.احتمالابه یه فروش باتخفیف خیلی خوب رسیده ونتونسته مقاومت کنه.

حالاالبته اگه راست گفته باشه که باناراحتی ای که توصداش بود،انگارراست میگفت.مدت اقامتشم تموم شده بود وقانون اینجااینه که دیگه اگه نتونی اقامتتو تمدیدکنی،بایدزندگی زیرزمینی روشروع کنی اگه پلیس بگیردت برای مدت حداقل۵سال میری زندان وبعدشم بایدکسی ازآشنایان برات بلیط برگشت به کشورت روبگیره که اگه آشنایی نداشته باشی بایدهمچنان درزندان بمونی.

خلاصه که غربت بد دردیه.وآدم وقتی مشکل خودشو بامشکل دیگری مقایسه میکنه میبینه که مشکل خودش خیلی قابل تحمل تره.

همینا دیگه

نمیدونم چراامروزاینجوریم .درمورد مکس امینی(کمدین) تواینترنت سرچ کردم ،رسیدم به یه سری فایل دیگه و صحبت های سیاسی بازحالم گرفته شد.

دلم برای درختای محلمون تنگ شده حتی بیشترازمادرم.


راستی یه روزم رفتیم صرافی،اونجاهم خانومه فهمیدایرانی هستیم خیلی تحویلمون گرفت،گفت یه معلم خوب ایرانی داشته که حسابی دلسوزبوده وخوبم درست میداده.درس مدیریت هم میداده تودبیرستانشون انگار.

گفت کلمات جونم،خوبی ویه کلمه دیگه که الان یادم نیستو ازش یادگرفته.سرآخر هم نرخ تسعیردلاربه درهمو ازمون نگرفت که رقمشم کم نبود.(مقداری دلارداده بودیم ،درهم بگیریم).گفت جبران بخشی ازمحبت های نرگس(اسم معلمشون بود).

حالانمیدونم ایرانیا کلاتواین کشورمحبوبن یاماخوش شانس بودیم که به کسایی برمیخوریم که ازایرانیا راضی بودن.


یه چیزبهتربگم حال بدمو بشوره ببره:دخترکوچولو قصدداره وقتی بزرگ شدخانه دارشه،ازدواج نکنه وبچه دارم نشه چون گفته سخته وخسته میشه.فکرکنیدآدم داره انقدزحمت میکشه .سرآخربچه برنامه داره هیچ کاری نکنه.اون روزبهش گفتم حالاکه برنامت اینه هرروزبیابهم سربزن،هرروزم یه چیزی دستت باشه،یه روزغذابپز،یه روزکیک ،یه روزگل بخر،یه روزم حلوابپز(حلواخیلی دوست داره),اونم توسکوت گوش میدادوکاراشو میکرد،آخرش گفت یه چیزی بگم؟گفتم چی؟

گفت نوکربابات غلوم سیاه





هفته جدید+ادامه

هفته جدیدبرای ماشروع شد

گفتم بیام خارج ،پاییزمنونمیگیره چون اینجاکه برف وبارونی نیست وآفتابشم زیاده .ولی بازلاکردارگرفتم.چون روزاکه زودتموم میشن.پنجشنبه هم بارون بارید قشنگ پاییزشداینجا.

تقریباطولانی مدتم بود.جدیدایه بادیم میادغروبا.البته ماهنوزباهمون لباسای تابستونی هستیم.فقط بامزه رویه کم بیشترمیپوشونم.

نگم که اینجاچه تمهیداتی واسه همون یه نمه بارون(به چشم ما)دیده بودن.اوه حتی جلسه عصرماروبامدرسه کنسل کردن.منم همش منتظریه سیلاب بودم هی هم ازپنجره بیرونو نگاه میکردم ولی بارون شدت نمیگرفت.البته همسرمیگفت ترافیک خیلی سنگین بوده.خودش ازدوبی تااینجا کلی ساعت طول کشیدتارسید.جلوی ساختمونمون موکت انداخته بودن.بچه هارودستمال به سرازمدرسه تحویل دادن(چون چترهمراهشون نبود).وای خدا انقدرخندیدم.واسه چندقطره بارون چراانقدشلوغش میکنید.البته بگم نمیخوام دیگه اینارومسخره کنم یاچیزی درتقبیحشون بگم چون بالاخره میزبان ماهستن وبه راحتی هم به مااقامت دادن وبچه هامونو تومدارسشون پذیرفتن.کاری که ما باافغانی هانکردیم.حتی باموجه هاشون.حالابماندکه این چندسال اوضاع براشون راحت ترشده.

خوب چی بگم؟

جلسه پنجشنبه افتادشنبه وشنبه باجاری جان که دیگه رانندگی میکنه رفتیم مدرسه.من که تاحالا جلسه اولیاومربیان نرفته بودم ولی اینجا تک به تک بودیعنی هرمادرمیرفت وبامعلم بچش صحبت میکرد.نزدیک یک ساعت انگلیسی صحبت کردم اونم بااین زبان نه چندان قوی دیگه مخم سوت میکشید.چه معلم خوبی داشت ولی یه چیزایی رونمیدونست مثلا وقتی گفتم اگه دخترم خجالت میکشه بیادجلوی کلاس صحبت کنه میخوایدیه جایزه بخرم،به شمابدم وشمابهش وعده بدیدکه اگه بیادصحبت کنه جایزه میگیره؟که گفت چه فکرخوبی.من تاحالاازاین ستاره هااستفاده میکردم ویه عالمه ستاره برچسبی کوچولوروکرد.

خلاصه من هم هی سعی میکردم جلسه روطولش بدم که دیرتربرم خونه.راستش ازبچه داری خسته شدم.

 دیگه بعدش رفتم کلاس بچه جاری واون هنوزداشت بامعلم پسرش حرف میزد نشستم ودرکمال ناباوری دیدم که بین کلمات انگلیسیش کلمات فارسی به کارمیبره.

بعدکه توماشین ازش پرسیدم گفت واقعا چه زبان زیبایی دارید .زبان که نیست انگارشعره.وقتی شماباهم حرف میزنیدانگارکه داریدبه هم کلمات عاشقانه میگید.چه زبان نرمی(واژه معادل پیدانمیکرد).گفتم یعنی واقعا خودت دوست داری فارسی حرف بزنی؟گفت البته .خودم خواستم که فارسی حرف بزنم.چون چندساله فارسی حرف میزنه،اولاشکسته بسته.الان خیلی بهتر

اوه بامزه بیدارشد.بقیش بعدا 

ادامه مطلب ...

سلام

نمیدونم چی بگم..شماره های تلگرام وواتسپو بالاپایین میکنم‌.شماره های زیادی نیستن ولی خوب اغلب به روزمیشه عکساشون.یاداون دیالوگ فیلم اتاق(room)می افتم که دختره نجات پیداکرده وتوبیمارستانه و عکس دوستای دبیرستانشو میبینه وخودشو دربینشون ومیگه اونا دارن چه کارمیکنن؟درسته هیچ‌کاری،چون اتفاق اصلی برای من افتاده.

هعییی .بعدمیگم حتما درظرفیت من بوده که این اتفاق ناگهانی،مهاجرت،برام افتاده.اوف زندگی همینه.

حالااگه اتفاقی برام مثلاسرطان اتفاق می افتادچی بایدمیگفتم؟بازم خداروشکر.

اما دست تنهاشدم.تنهایی بچه داری،دیروز بامزه اولین باررفت یه اتاق بازی کوچولو تویه مرکزخرید وبرای اولین باربادوسه تابچه بازی کرد وعروسک های اونجاروبامحبت بغل کرد.برای بچه هاباذوق دست تکون میدادومیگفت نانا،


اگه ایران بودیم تاحالاپونصدبارخانه بازی درست وحسابی وپارک و..برده بودمش.اینجامحیط بازیش اندازه یه اتاق کوچیکم نبود.

حالافکرنکنیدخیلی افسرده حال یه جانشستمااا.نه ازخونه که بیرون میام همین طوری چپ وراست سلام علیکو و های و..میکنم ومیرم.توایران بامغازه دارااین روابطو نداشتم.ازبعضیا خریدکردم وبعضیا به خاطربامزه باهام سلام علیک میکنن چون جلومیان ونازش میکنن واونم براشون هی دست تکون میده.

مساله ام هم اینه که بگم سلام یابگم های .چون مااول هی انگلیسی حرف میزدیم بعددیدیم انگارعربی وسلام علیک معمولی متداول تره.

یه روزم تولابی بودم ویه خانوم باپوشیه ایستاده بوداتفاقانگام به پیرهنش بودکه انقدبلندبود زمینوجاروکرده بودوداشتم فکرمیکردم که لباسش چه خاکی شده که گفت های وگفتم سلام وبامن واردآسانسورشد واتفاقادیدم عه همسایه روبرویی بوده.خوب میدونستم روبرویی پوشیه میزنه ولی من چطوربشناسمش بااون پوشیه.خلاصه که اونم انگلیسیش قوی نبودولی دوست داشت حرف بزنه چون پابه پامیکرد دم واحدشون ومنم همین طور.تازه زبونشم میگرفت وسین شم میزد انقدبانمک.

یه پسراندازه دخترمن ویه دخترکوچولو داره.ازش پرسیدم پسرشو اینجامدرسه میبره؟گفت نه دخترمواینجامهدکودک میفرستم.فهمیدم اون دخترکوچولو اندازه بامزه خانوم ما، که صبح زود دم ساختمون یه خانومه اومدگرفتش  وبردش،دخترش بوده.

خوب کارت چیه توخونه؟وایستابچه  روخودت نگه داردیگه.بچه زیردوسال بود.ساعت۸اومدن بردنش.

خلاصه باهمون چندجمله خانوم بدی به نظرنیومدولی حال نمیکنم بااین پوشیه زده ها.شوهرشم چندباردیدم خیلی جدی بوده.

تورستوران هاهم هستن.آروم آروم قاشق رومیبرن زیرپوشیشون یه کمی غذامیخورن.حتی نوشیدنی روزیرپوشیه میخورن به سختی.

حالاایشالله که شوهراتون قدردان باشن.

گاهی عینک طبی فیکم‌میزنن که چشاشونم دیده نشه.