بی نقص بودن

خوب ما به خونه بهداشت رفتیم.محله قدیمی،دوستان قدیمی(فقط۱.۵ساله ازاونجااومدیم بیرونا ،به چشممون شده محله قدیمی),مسوول اون خونه بهداشت روخیلی دوست دارم.قدیما خیلی وقتا که پیشش میرفتم باهم کلی صحبت میکردیم.اون بود که ترس منوازنوزادکم وزن ازبین برد.کلی ازداروهای صنعتی حتی ویتامین ها رو اون گفت کناربذارم وباتغذیه سالم به خودم و بچه وپدربچه برسم،درمورد تجربه بارداریش وبارداریم وسختی هایی که کشیدیم چقدرباهم صحبت کرده بودیم،امروزبعدمدتها دیدمش،بهش گفتم دکتربازگفته دخترک باید وزنشو بیشترافزایش بده که قدووزن جدیدشو روی نموداربرد وگفت  نه خوبه .اما.. اما غمگین بود گرچه باز سعی میکرد پرانرژی باشه..کروناتوباماچه کردی؟چیزهایی گفت که چون ناراحت کنندست اینجانمینویسم..فقط خدابه اون وخانوادش  صبرو سلامتی دوباره بده.

همکارش هم برای من پرونده پیش بارداری بازکرد که اگه خواستم دوباره اقدام کنم برای بارداری پیششون برم برای مشاوره ودکتررایگان.

کلا وقتی میرم خانه بهداشت احساس فقیری رودارم که خدمت مجانی دریافت میکنه .ولی خوب اینجارو دکتردخترم تویک ماهگیش بهم معرفی کرد وگفت چنین خانه های هستن تومحله هاکه خدمات رایگان دارن واطلاعاتشونم به روزه.

راستی همکارش کلی ازم سوال جواب کردکه آیا توماه گذشته،۶ماه گذشته یاقبل اون افسردگی داشتم یانه،گفت برای اقدام به بارداریت مهمه..بهش گفتم چرا غمگین بودم بابت این اوضاع ولی فکر نکنم افسرده باشم..بعدترفکرکردم بهتر بود ازش می‌پرسیدم منظورش ازافسردگی چیه شایداون که من میگم غمگینی توتعریف اوناافسردگی باشه.


حالا ادامه مطلب رو بنویسم که شاید طولانی باشه 

 

یکی ازحسابرس های ما پسرجوون مجردی بود که بی ام و داشت..خوب جوون یعنی ۷_۳۶ساله..ازکجادیدم بی ام و داره ؟ازسوییچ‌ماشینش که همیشه برعکس می ذاشت ولی یه روز که دیر اومده بود.باعجله رومیزگذاشت وگرنه همیشه پنهانش میکرد.

درتعریفش باید گفت پرفکت..بی نقص..دخترکش..قدبلندصدای زیبا چهره باماسک خوب(یه دفه ماسکشو‌کنده بوددیدم معمولیه حتی کمی زشت ولی باماسک خوب بود..)داشتم میگفتم انقدرعالی که آدم باورنمیکرد.لباسهای مرتب و ست ..زبان بدنش ،رفتارهای بی نقصش انگار داشت می‌گفت من عالی هستم شماها نمیتونید بهم نزدیک بشید.انگاریه دیوارشیشه ای دورش بود که می‌گفت ازاین نزدیک تر نیا 

وصداش وای..چقدرشبیه صدای استاد بود.انگارهمه چیزش همون استاد بودحتی ماشین گرون قیمتش..

خوب حدود یک ماهی باهم کار کردیم تویه اتاق ومن چقدرنقص ازش دیدم انگاراین نقص هارو ازاستادمیدیدم.تواین مدت چقدرهم به این  فکرکردم من اون زمان بچه بودم وفکرمیکردم اون آدم واقعامیتونه همون طور که نشون میداد بی نقص باشه.. چون تجربه ارتباط با مردها رونداشتم یاخیلی کم وسطحی داشتم.تواین مدت دیدم این آقای حسابرس مجردکه تنهام زندگی می‌کردهر روزبایه غذای حرفه ای بیست خونگی میاد سرکار.که واقعافکرنمیکنم دستپخت خودش بودوبه نظرم یه زن پخته بودش،هرروزیه زن خوش صدا بهش زنگ میزد وکلیی باهم باخنده وشوخی حرف میزدن.خوب نوش جونت ولی دیگه چرا به من میگی اگه دخترخوبی برای ازدواج سراغ داشتی بهم معرفی کن.یعنی باریاکا ی بگی من نه بازنی در ارتباطم نه می‌دونم زن چیه.هربارکه من میرفتم بیرون از اتاق وبرمیگشتم،توجه کنید تقریباهربار توبرگشت می‌دیدم که بوی سیگار میاد ولی هیچ آثاری ازسیگارنبود تااینکه فهمیدم قرص نیکوتین مصرف میکنه.(همکارمردمون که تااخروقت می موند می‌گفت حسابرس بعد رفتن خانوم ها آزادانه جلوشون مصرف می‌کنه)حالابازبااینش مشکلی ندارم .یک دفعه که برگشتم به اتاق پنجره بازبود وباز بوی سیگارمی آمد بهم میگه لطفابه واحدروبرویی بگیدانقدرسیگارنکشن بوش منواذیت می‌کنه


یک بار رفتم پشت سیستمش که باهم یک فایل اکسل  بسازیم دیدم که مشتی قرص کنارکیبورده که یکیش آرام بخشه.

می‌خوام بگم هیچ آدمی بی نقص نیست..چرا بعضیا مثل من بعضی آدمهاروتوذهنشون بی نقص نگه داشتن وهمون طوری هم تصورشون میکنن..یاچرابعضیااینطورریاکارن 


نظرات 2 + ارسال نظر
ترانه چهارشنبه 21 مهر 1400 ساعت 03:32 http://taraaaneh.blogsky.com

چه خوبه که این خانه های بهداشت هستن. مخصوصا که داشنشون به روز هست. به سلامتی به بچه دوم فکر میکنی؟ امیدوارم همه چز خوب پیش بره
راستی چی شد یاد اون همکارت افتادی؟

بله عزیزم مدتیه به فکرشم وهمسرهم راضی شده.
همکارم نبود استاد دوران دانشگاهم بود که دوستش داشتم

هانیه چهارشنبه 21 مهر 1400 ساعت 00:29

سلام
واقعا جالب بود مطالب
اینا تجربیات عمر ادم هاست که هر چقدر هم به دخترامون بگیم در آینده که این ادمها فلان و بیسارند.. باور نمی کنند
بازم چشماشون انگار بسته است.. هر کی باید خودش این مسیرها رو طی کنه انگار..
پدر و مادرم هر چی بهم گفتن این کار رو بکن.. این کاررو نکن.. باور نمی کردم .. ولی چه سووود.. وقتی سرم اومد باور کردم.. وقتی اسیب هاشو خوردم فهمیدم..
کمند ادمهایی که حرف گوش کنند..

ممنون عزیزم.بله متاسفانه نه ماگوش کردیم ونه احتمالا فرزندانمان گوش خواهندکرد.هرکس باید تجربه سخت خودش رو داشته باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد