ای که ازکوچه معشوقه مامیگذری

شنبه ظهرازمهدتماس گرفتندکه بیاکه حال دخترت خوب نیست.به طرفه العینی رفتم ودیدم دخترازیه چشمش اشک میاد وازبینیش آب وتب و..گفتن برش نگردون مگه باگواهی سلامت.رسیدیم خونه تبش روگرفتم۳۸،تب برخارجی داشتم دادم سریع اومدپایین.خوابش بردکمترازیک ساعت دیگه باگریه بلندشدسریع بردمش دکتراونجا۳۸.۵بااینکه یه دوزکامل داروگرفته بود.دوباره کلی دارو ونظردکترروی کرونا.یادم بودکه دیشبش هواخیلی سردشده بودوماکولروخاموش نکرده بودیم بلندشده بودم وروی خودم پتوانداخته بودم ولی روی دخترنه.چون خیلی گرماییه.دکترگفت هرسرماخوردگی کروناست.بردیم خونه وحالش خوب بودوحتی میگفت چندروزبیرون نمیرم تا کسی رومریض نکنم.که فکرکنم تومهدیادشون دادن.صبحها توی پارکینگ میدویدیم که حوصله اش سرنره وهوس بیرون نکنه.عجیب اینکه هنوزکمی ابریزش بینی داره درحالی که بایدتاحالاخوب شده باشه.وازامروز صبح من هم بدن دردوکمی گلودرددارم که نمیدونم بدن دردازدویدن بادختره یاازکرونا

خلاصه انگارکه کروناگرفتیم ومیسوزم که اول شهریورشرکت برامون وقت تزریق واکسن گرفته بود که باتوجه به نوع فعالیت شرکت مشمول زدن واکسن میشدیم.

ازحال روحی بخوام بگم خوب واوکی .حتی به درگیری ریه ومرگ احتمالی هم فکرکردم ولی نگرانم نکرد.به آینده بچه بدون من..بازمثل قدیم نترسیدم..

یه بیخیالی خیلی خوب دارم.حال هردومونم تقریباخوبه.فقط نمیدونم توروزهای دیگه هم اینطورباشیم یانه.

البته به دخترتامیتونم مایعات میدم.شیر،شربت.اب پرتقال،شیرموز،سوپ.آب.شربت تقویتی.

خودمم ویتامین سی وآب.

خداکنه درگیر بیمارستان وصفهای طولانی تست واسکن نشیم.شماکه این متنومیخونی دعاکن که برامون آسون بگذره.

این وسط مدت کوتاهیه که گیاه خوارهم شدم وگرچه به طورکامل رعایت نمیکنم ولی مثلابرای دخترجوجه درست میکنم وخودم نمیخورم .یاخوراک گوشت برای اون ونون وچیزهای دیگه برای خودم.

همسرخداروشکرخیلی بهتره واون واکسن نیم بندی که زده شایدمصونیت بده بهش درمقابل ما..نمیدونم...دیگه خودش رعایت کنه مغزم نمیکشه.

دیگه دربندزندگی هم نیستم زیاد..نه که افسرده باشم نمیدونم شایدم زیادی افسرده شدم.خبرمریضی هاومرگ های پیاپی..


دیگه اینکه امروز روزبرگشت آزادگان به کشوره.یکی از همسایه های ماهم آزاده بودواقعاچه انسان خوب وشریفی بود وسکوت وسکوت..نمیدونم ازاول انقدرساکت بود یاسالها اسارت اینطوریش کرده بود.ولی یادمه که شب بود وداشتیم توکوچه لی لی بازی میکردیم که دخترش باخوشحالی پیشمون دویدوگفت بابام اومدوماباباش رودیدیم که روی دوش مردم می اومدوتازه فهمیدیم پدرش اسیربوده چون تاقبل اون بهمون گفته بودپدرش سفرخارجی رفته..چه خوشحالی نابی داشت اون لحظه اون دختر..الهی که همیشه دل همه شادباشه

توصیه نمیشه برای خوندن

خوب این متنوبیشتربرای خودم گذاشتم وتوصیه نمیکنم برای خوندنش ولی خوب تودلم بودودلم میخواست بنویسم  ادامه مطلب ...

بیابرگردازتنهایی...

عنوان کلیپیه توی تلگرام ازدیروز دارم نگاهش میکنم وگریه گریه البته درخفا..

کلااشکم اومده سرمشکم(اصطلاحودرست گفتم؟) ازاتفاقات مختلف...


بگذریم اونارودیروزنوشتم امروزشنبست وبیایدباانرژی ،تااونجاکه میشه شروعش کنیم.

البته بگم حال مادرهمکار بهترنشده که هیچ بدترهم شده..حالانمیدونیم چی بشه به مرحله ای رسیدیم که میگیم حداقل همکارمون ازاونجاسالم بیرون بیاد.چون چندروزه که سرفه میکنه البته دکتربهش گفته به خاطرزدن ۳ماسک روی هم برای مدت طولانیه.

ودیگه اینکه این خانوم شغل استراتژیکی توشرکت داشت که الان بارش افتاده رودوش ما،کلی مبلغ  تنخواه دستش بودکه الان داریم ازجیب خرج میکنیم تامزاحم اون نشیم دیگه دیشب بعد۳هفته بهش پیام دادم بیزحمت مقداری ازاون تنخواه روبه حساب یکی دیگه ازتنخواه دارابریز که دیگه این پیام منوسین نکرد.باورکنید همه پولاروقاطی پول دواودرمون خرج کرده رفته.حالاعیب نداره مافعلاازجای دیگه تامین میکنیم.

دیگه اینکه خواهرم هم روحیه خوبی نداره تواستان گیلانه واطرافش کلی مریض، مواردفوتی ازدوستان وهمکاراش،دوسه روزه آهنگ شاددانلومیکنم وبراش میفرستم یاعکسای مهد دخترک رو.ژست های خنده داردخترک رو جلوی دوربین.

دیگه چه کنیم...ازهمسربگم بالاخره فهمیدکه عفونت معده داره وداره چرک خشک کن میخوره وآمپول میزنه وشکرخدابهتره.

رفته مطب دکترش امپول تزریق کنه که ازاون وربادکترم یه مشورتی کنه میگه فاطمه مثل شرایط جنگی همه سرم به دست روی صندلی هانشسته بودن یادرازکشیده بودن اتاق تزیقات حتی ابدارخونه پربود.فکرمیکنیدکجا امپول زده؟بهش گفتن برو توآسانسور ایستاده بهت تزریق میکنیم

ازدختربگم وشیرین زبونی هاش و همراهیاش.حرفای قلمبه سلمبه ای کا میزنه.اینکه پاشومیندازه روپاش ومنوصدامیکنه ومیگه بیاپیشم کمی باهم صحبت کنیم وبعدکلی خاطره خیالی تعریف میکنه مثل دیدن سگ آبی توجنگل که غذاش لباس بوده مثلا..


حرف های دیگه ای هم هست..فعلامجال نیست

اهنگ پیشنهادی روز:طرف توبارون نمیاد ؟ازعلیرضاطلیسچی


ماحصل

سلام علیکم 

اینجانب باشادی اعلام میدارم که جواب ازمایش قند مجدد وهمینطورقندسه ماهه منفی شد.

قندمجدد۱۰۲،سه ماهه تا۶ برای منفی جاداشت که من دقیقا۶شدم یعنی لب مرز،یعنی که همچنان باید رعایت کنم ولی خداروشکرکه ازمرحله خطرجستیم

خداییش فکرمیکردم بااین همه رعایتی که کردم به خاطراسترس ودرگیری این روزها،چون شنیدم فشارعصبی قندروبالامیبره ،احتمالا دوباره قندم بالاباشه که خوب نبود..ولی من باقلواخوردن روکنارگذاشتم،یه روزی باقلواخط قرمزمن بودولی وقتی مریض شدم دیدم زیادارزشی برام نداشته وسلامتی خیلی واجب تره


دخترکوچولوفیلمهای مهد رونگاه میکنه وچون روزهای فردنمیره،میبینه که مثلا بچه هاکلاس زبان داشتن واون نبوده یاتوحیاط فلان بازی روکردن واون نبوده بهم میگه بیشترمنوببرمهد

من اول خوشحال شدم چون اگه اون مهدباشه من به خیلی کارهای دیگم میرسم ولی بعد یه نه بزرگ اومده تووجودم ،انگاردخترکوچولو رو تاحالا حفظ کردم وفقط وقتی خیلی واجب بوده جایی سپردمش ولی  حالا برای کاری که خیلی واجب نیست میخوادکه بره انگاریه تیکه ازوجودم قراره بره..

نمیدونم احساس میکنم هنوزخیلی کوچولوئه که هرروزمهدباشه(۳سال ودوماهست)ازاون ورعاشق بازی های گروهیه..نمیدونم



آتشنشان

اول ازهمه شکرگذارباشم بابت این روزهای خنک تابستانی که اصلاانتظارشونداشتم.بعداون گرمای شدیدکه تحملش باماسک خیلی سخت تربود حالابادوبارون ورعدوبرق و..خیلی دلنشینه.دیروزعصرصدای بادطوری بین درخت هاپیچیده بودکه منویادشمال وخونه مادربزرگم می انداخت...

خدارحمتش کنه..

دیگه اینکه موضوع اول دست مادربود.مامان پیش بهترین دکترجراح دست بیمارستان خودشون جراحی کرده بود بعد۷هفته درگچ بودن ودوهفته فیزیوتراپی دکترش بعداسکن های متعدد و..بهش گفت دستت دریک حرکت عجیب کج شده وفقط دوهفته وقت داری دوباره عمل کنی.عمل فقط بایددربیمارستان فلان باشه ومن دوست دیگه جراحمم میارم‌.چون کاردوجراحه.

بعدمادربه سختی شماره دکتر(چون گفته بودبه کسی شماره نمیدم)روازش گرفت وبه برادربزرگتردادووقتی برادرزنگ زدبهش گفت هیچ تضمینی برای خوب شدن نیست چون استخوانهای بدن مادرتون کاملا پوکه وماروی هیچی داریم جراحی میکنیم.حالامامان یکی دوسال پیش تراکم استخوان داده بود واوکی بود حالایکهومیگفت ۸۲درصداستخوان هاازبین رفته.خلاصه گفت بیشترازدوهفته وقت نداریدکه یک هفتشم خوردبه تعطیلی های ناگهانی.

بازبه عقل برادرکه گول اسم بزرگ دکتررونخورد وازسایت دوتا دکترخوب ارتوپد(۵ستاره)پیداکرد وخودش بااینکه محل کارش جاده مخصوصه هماهنگ کردومادرروبرد دکتر..ودکترچی گفت؟گفت گزارش پوکی استخوان برعکس خونده شده.پوکی استخوان تازه داره شروع میشه ولی جزلگن به استخوان های دیگه هنوزنزده یاجزیی درگیره.همینطوراینکه بافیزیوتراپی ولیزردرمانی کجی مختصردست رفع میشه(چیزی که خانوم فیزیوتراپ هم به مامان گفته بودولی اون ترسیده یودوباورنمیکرد)واینکه دلیل ورم دست استفاده نکردن ازاونه که مادرکم کم باید کارعادی بادستشوشروع کنه

خداروشکرکه مادرکارلیزر روشروع کرد وواقعادستش بهترشد.البته بگم انقدربیمارستان هاشلوغه بخش های فیزیوتراپی هم بسته شده ومادریه مرکز خصوصی میره که میگه چندتاجوون تازه کارن که واقعابرام دل میسوزونن.

واینکه دکتری بااون همه اسم ورسم چرااینطورگفت؟توگروه خانوادگیمون کلی حرف بارش کردن.ومثلا میگفتن شایدانقدرپولکیه ومثل بعضی دکترهادرحال تجارت وساخت وسازازپول این عمل های غیرضرورمیخوادپولهاشو بیشترکنه.ولی من این احتمالم میدم.مامان بیمارستان وابسته به ارتش میره به دلیل بیمه خوب ارتش ویزیت این دکترمتخصص۲۱۰۰تومنه.باورکنید بالای۱۰۰تامریض درروز،شاید،ببینه .درسته که ازبیمه وبیمه تکمیلی بقیه پولشومیگیره ولی توجهش به مریض احساس میکنم درحداون دوهزاروصدتومنه.وهمین طورفکراینکه چطوربرنامه ریزی کنه اون تعدادمریض زیادرودرروزببینه.مابایدعاقل باشیم ومریضمونوهرجایی نبریم.


ودیگه همسررر.آخ ازهمسر وبیماری هایی که دچارش شد..اگه بخوایدشرح حالی ازبیماران کرونایی ووضعیت بیمارستان هابدم ،دستم پره بس که این روزها باهمسرمطب دکتران عفونی وبیمارستان ها روپیمودیم..صف های طولانی سی تی اسکن .ازمایش خون تخصصی عفونت و..

همسرخیلی بدحال شد حتی الانم کامل خوب نشده واکسن انگارواقعابهش نساخته وازاون ور تجویزیه پزشک برای خوردن آزیترومایسین برای رفع احتمالی عفونت باتوجه به اینکه ناراحتی معده داشت،کاملا معدشوبهم ریخت به طوری که الان تنگی نفس هم اضافه شده،برای تنگی نفس تشخیص کرونادادن.ازمایش حلق وبینی منفی شدباز سی تی نوشتن که واقعا صف های سی تی شلوغ بود نوبت ساعت ۱ و۲۰ دقیقه شب نصیبش شد.که بازاونم منفی شد

این وسط ناگهان حالش یه نصفه شبی بهم خورد ومن وبچه تواین شرایط کرونا بردیمش اورژانس بیمارستان که اونم پرازبیماران بدحال کرونایی بود..بازتشخیص استرس دادن که هرچی همسرمیگفت استرسی ندارم نه اونها ونه حتی من قبول نمیکردیم.دوباره دکترمعده وبعدپیگیری مشکل احتمالی کبد،فشارخون بالاکه این مدت حاصل شده بود وچه وچه که دردسرتون ندم.

درنهایت باقطع تمام داروهایی که دکترهای مختلف داده بودن وفقط مصرف امپرازول وپرهیزغذایی الان همسرتقریبا روبراهه.وبعداین مدت شایدفردابتونه بره سرکار.این وسط چندمیلیون هزینه رودستمون موند وکلی استرس کشیدیم.همسرهم بالای دوهفته نتونست کارکنه ...هنوزنمیدونیم ازعوارض واکسن بود یاچیزدیگه..

بچه صدام میکنه برم ..بی ویرایش نوشتم