پنجشنبه.نیما

سلام.

بامزه روبعدچندروزموفق شدم ببرم حموم والان ایستاده شایدبرای اولین بارهاست که ایستاده وداره کارتون میبینه،البته اگه دیدن اون کانال شعرعربی روفاکتوربگیریم.

دخترمم مدرسست وطبق معمول دیشب کلی گریه وزاری کرده که نمیره وچراآوردیمش اینجا و..دلم براش کبابه.شایدبه خاطرش برگردیم.میترسم مریض شه.

خدارحمت کنه نیما روچندماهی میشه به رحمت خدارفته.پسرعمه همسر.همون که یه دفه هم شام اومدخونمون،فکرکنم ازآرشیوم پاکش کردم.ساکن وزاده ی آمریکا بود ولی عاشق ایران.همون که دست خالی اومده بودپیشمون،من ناراحت شده بودم

پدرومادرنیما برای اینکه اون زندگی بهتری داشته باشه،بردنش آمریکا.لس آنجلس،اصلامامانش حامله بودکه رفت.برای یک لحظه هم نذاشتن ایرانو ببینه.ولی وقتی هفت ،هشت ساله شد،تصمیم گرفتن برگردن ایران.منتها این ازسن پایین رفته بودمدرسه وتوایران باید حداقل کلاس دوم یاسوم میشد.قدشم خدابیامرزخیلی بلندبود.منتهامدارس ایران مدارکشو تطبیق ندادن.مخصوصاکه الفبای فارسی هم بلدنبود.گفتن ازکلاس اول باید شروع کنه که اونم براش قابل قبول نبود ودوباره برگشتن ودیگه موندگارشدن.متولدسال62بود.وقتی بزرگ شدوبه درآمدرسید ،هرسال،سالی یک ماه می اومد وایران می موند.ولی میگفت نمیتونم همیشه بمونم.معلوم بودکه میترسه چون کشوری نبودکه توش زندگی کرده باشه.حتی تویه سفرش به شیرازبرای دیدن فامیلاش بایه دخترشیرازی آشناشدوباهاش نامزدکرد.

تومورمغزی گرفت‌.خیلی اهل فکرکردن بود.یه دوردرمان شدولی پارسال بیماریش عودکردودیگه خوب نشدو رفت.

خدارحمتش کنه.اگه شرایط ایران خوب بود،اگه جنگ نبود،اگه مهاجرت نبود،اگه مدرسه توپایه خودش پذیرشش کرده بود و..شایداون الان زنده بود.شاید..

شبیه مکس امینی بود.منتهاباموهای کوتاه.دیگه هرباراونومیبینم اذیت میشم.

ببخشیدبرای این پست.

حالایه نمونه خوب وموفق،بازگشت به وطنم دارم بعدامینویسم ایشالله

نظرات 8 + ارسال نظر
لیمو سه‌شنبه 24 بهمن 1402 ساعت 10:26

فکر نمیکنم فقط بخاطر پایه تحصیلی برگشته باشه آمریکا. اونجا براش بیشتر سرزمین مادری محسوب میشده تا ایران. بعد ما الان همینجا کلی آدم داریم که فکرشون هزااااردرصد درگیره اما تومور نمیگیرن.
خودم شخصا حس میکنم توی مهاجرت خیلی اذیت بشم چون سختمه از خانواده دور باشم اما اگر از بچگی عادت میکردم خوب بود.

آره به خیلی چیزای دیگه هم بستگی داره ولی فکروخیالم بی تاثیرنیست.چون دخترآبدارچیمونم که این مریضی روگرفت دکترشون گفته بودذهنشو زیادی درگیرمیکرده

سلام فاطمه جان خوبی
میگم پس حتما از مشاور کمک بگیر
تا ان شالله دختر نازت به مشکل بر نخوره در اینده

سلام بله،ان شاالله

نجمه یکشنبه 22 بهمن 1402 ساعت 11:46

فاطمه جون،منم دو ماه پسرمو بردم یه مهد نزدیک خونه، تا یک سال داشتم دور از جونت ذکر غلط کردم میگفتم.جالبه مثل دختر شما تو مهد اکی اکی بود.اما تو خونه منو خیلی اذیت میکرد.
بعدش که برش گردوندم مهد قبلیش خوب خوب شد. ولی واسه شما خیلی سخت تره،واقعا من که نمی تونم تصمیم بگیرم. ولی یکم دیگع صبر کن، الان زوده تصمیم گیری

سلام عزیزم چه جالب تجربه شماشبیه بود.
آره الان تومرحله فکریم

نیکو شنبه 21 بهمن 1402 ساعت 19:28

امیدوارم همیشه دلتون گرم باشه
بله

نیکو شنبه 21 بهمن 1402 ساعت 07:53

سلام فاطمه جان
من خواننده خاموش شما هستم.
اگر زمانی بخاطر سلامتی روان خانواده ات و دختر خوشگلها می خواستی بیای ایران احساس فشار نکن.من روانشناس هستم و انقدر مراجع های رنگ به رنگ دیدم که می دونم سلامت چه جسم چه روان و روح قیمت نداره و خیلی ارزشمنده
امیدوارم بهترینها براتون پیش بیاد

سلام عزیزم پیامت خیلی دلموگرم کرد ،امیدوارم بهترین تصمیم روبگیریم.

واقعاروانشناسید؟

سلام فاطمه جان
روحشون شاد
میگم فاطمه جان دختر. بزرگت چند سالش بود یادم نیست
مى خواستم بگم تو ایران هم بچه ها براى رفتن به مهد خیلی هاشون همکارى نمى کنن حتى مدرسه
مى خوام بگم به سنش هم دقت کن
مثلا دختر یکى از اقوام نزدیک من به خاطر اینکه مامانش دوست داشت. وقت ازاد بیشترى تو خونه داشته باشه
این دختر و از ٤ سالگى برد مهد (بچه دوم بود)
شاید خندت بگیره اما این بچه تا کلاس دوم دبستان مامانش و مجبور میکرد تو مدرسه بشینه
شانسش زد کرونا اومد دو سال انلاین درس خوند
الان کلاس پنجم هست ، هنوز با کلی غر و ناز میره مدرسه
اما یک سر سوزن أزین کارهاشو خواهرش که بچه اول بود انجام نداد
شاید اگر ایران هم باشی باز با رفتن به مهد و مدرسه مشکل داشته باشه
که البته امیدوارم این مدلی نباشه چون واقعا سخته تحمل کردن گریه و غر هاى بچه ها
تو مدرسه اش مشاور نداره
ازون کمک بگیرى

سلام عزیزم نزدیک ۶سالشه.من چون سرکارمیرفتم دخترم ازدوسال وچهارماهگی رفت مهد،تواوج کرونا،ومشکلیم نداشت ازصبح تاساعت۴یاچهارونیم.ولی اینجامیگه من مادربزرگ وفامیلامومیخوام ونمیخوام خارج بمونم یامدرسه خارجی برم.
تومدرسه میگن همه چی اوکیه وبابچه هاهم میگه ومیخنده ولی وقتی میادخونه میگه دیگه نمیرم ،چرامابایدخارج زندگی کنیم؟

سعید پنج‌شنبه 19 بهمن 1402 ساعت 19:16 https://anti-efsha.blogsky.com

سلام. متوجه نشدم که چرا اگر شرایط ایران خوب بود و... شاید الان زنده بود. مگه این شرایط بد ایران و یا زندگی موفق در آمریکا، سرطان‌زا هستن؟

سلام.به نظرم فکروخیال زیادی که داشت توابتلاش به تومورتاثیرداشت.اگه توایران که دوستش داشت بود،حتماخوشحال تربود

ارغوان پنج‌شنبه 19 بهمن 1402 ساعت 17:13

سلام فاطمه جان خوبی. من خودم حقیقتش طرفدار موندن تو مدرسه غیر ایرانی و تطبیق با جامعه هستم. ولی اگر دختر کوچولو خیلی اذیت میشه شاید مدرسه ایرانی ببریش روحیش بهتر بشه یا مثلا ببینی از چی خوشش نمیاد و چی اذیتش میکنه. میدونم تو دلت چی میگذره بچه که خوشحال نباشه ادم خیلی ناراحت میشه. این همه شما و پدرش تو سختی هستید برای آینده اونا حالا اونام ناراضی...

سلام عزیزم.چی بگم.خیلی منودرک میکنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد