این روزها

بیشترازهمه داره به بامزه خوش میگذره،ازپله بالارفتن رویادگرفته وپایین رفتن رو باشکم میادواینومدیون پله های آشپزخونست.کلی دایره کلماتش،هرچندهنوزتقریبانامفهوم،بالارفته.به صورت آشکاری مشخصه که شادوسرگرمه وهرروز کلی چیزتازه برای کشف داره.ازاسباب بازی های جدیدبگیرتادیدن آشنایانی که براش جدیدن یارفتن به پارک وشهرکتاب و..یکی دوباری بدون کالسکه بیرون رفته ویه بارم مسافتش تقریبازیادبودوگرچه کلی شیطنت کردولی خودش علاقه داشت که بغلش نکنم وراه بیاد.البته بسیارهم جیغ جیغو ولجبازشده وگویامیخوادخودشو اثبات کنه.بالباس پوشیدنش خیلی مشکل دارم واگه لباسی روبازحمت بسیارازتنش بکنیم ،اجازه نمیده لباس بعدی روبپوشونیم وپوشک روهم به همین صورت.کلی دعوا ودرگیری وجیغ وداد تالباسی عوض شه یاپوشکی تعویض.

سه شنبه پیش واکسنش روزدیم وچندروزی خیلی درد داشت والان خداروشکرروبه راهه.جواب آزمایششم گرفتیم ومیشه گفت خداروشکر،پنجاه درصدی بهترشده بود.ذخیره آهن پرشده بود ولی هموگلوبین و..هنوزکمی پایین بودن وپایین آزمایشم نوشته احتمال تالاسمی مینور.هنوزموفق نشدیم دکتربریم.امروزهمسرسرکارنرفت وبامزه رونگه داشت ومن ودخترکوچولو ساعت ده خودمونو به دکتررسوندیم ونیم ساعتی هم معطل شدیم تابالاخره گفتن دکترنمیادوبرگشتیم.اینو که گفتم خلاصش بودوگرنه هماهنگیاکه آزمایشو پرینت بگیرم و همسرخونه باشه وچه وچه خیلی زمان برد.

دخترکوچولو روهم برده بودم ببینم برای تقویت موهاش چه کنم البته الانم خوبه ولی دوست دارم مثل زمان بچگی خودم خیلی پرپشت ترباشه.

دفه قبل که پرسیدم دکترگفته بودمقوله موبیشترارثیه وازدست ما زیادکاری برنمیاد.

دیگه چی؟کلی درگیرکارای مامانم بودیم.میخواست طلا بخره،سکه بخره و..هرکدوم خیلی زمان برد،انتخاب وجمع وجور کردن پولاش وقیمت گرفتنا وتصمیم گرفتنا و..

بعدخواست یه سری کارای حقوقی وملکی کنه وبازگفت به تو وهمسرت اطمینان دارم واگه میشه شمااین کاروبرام‌کنید.بازرفتن به دفترخونه ومدرک‌جورکردن واداره ثبت رفتن و ازهمسایه ها کسری مدارک ساختمانو گرفتنو اوه ه ه ه خلاصه میگم ولی خیلی اذیت شدیم من وهمسر.تازه اداره مالیاتش مونده .دیگه اونو همسربهش گفت به یکی دیگه ازبچه هابگو باهات بیاد که زیادراضی به نظرنمی اومد مادرررر


البته بگم این روزااونم خیلی کمک حالمون بود وبچه هارونگه میداشت ویه روزشو ماسینمارفتیم (فیلم هتل)ویه روزم رفتیم طلاهاموعوض کردم ،کمی .

ولی کلاچه ازطرف همسرچه ازطرف من،سایه خانواده روی سرماست وکلاچون ماآخرین نفرایی بودیم که ازدواج کردیم هنوزخیلی ازکارها روبه مامیگن براشون انجام بدیم.خدایی اذیتم وفکر میکنم نمیذارن مامستقل باشیم ونفسی به راحتی بکشیم.

دیگه چی؟اینجاهم راحتم ،نگران تموم شدن گاز،گرونی قبض آب وبرق،گرونی پوشک و..نیستم.یخچالم خوب وجدیده،اونجاقدیمی وبامزه یه سره درشوبازمیکنه وتوش میشینه.

لباسشوییم خوبه واونجا یکی دوباری بعدکارلباسشویی ،آب آشپزخونه روپرکرده.

ولی خوب اونجاهم آرامش خاص خودشو داره .

چی بگم.حرف خیلی زیاده.

همسراومد

برم



نظرات 4 + ارسال نظر
لیلی یکشنبه 17 دی 1402 ساعت 10:07 http://Leiligermany.blogsky.com

مادرها به امیدی بچه بزرگ کردن . و بیشتر با بچه هایی که تا اخریا تو خونه بودن مانوسند.
بازم خوبه فرمایشات مادر با سلامتی بوده و برای شادی.
ادم دو خونه مثل مرد دو زنه است . دو جا میره و هر کدوم خوبی های خودش رو داره

آره خواهرولی خیلی سخته اگه خودتم دوتابچه کوچیک داشته باشی،
مرددوزنه.یه خونه کوچیکه ویکی بزرگ.یکی پرازوسایل یکی خالی،یکی نورگیریکی کم نور،آره هرکدوم یه جورن

ویرگول سه‌شنبه 12 دی 1402 ساعت 23:04

خاک تو سرم منظورم درآمد عالی بود، واقعا ببخشید
این دفعه دعوات می کنم حالشو ببر

فدات شم ممنون

لیمو سه‌شنبه 12 دی 1402 ساعت 11:22 https://lemonn.blogsky.com

طلاهای خوشگل و نو مبارک
بچه اول و آخر فرقی نداره وقتی خانواده روی یکی بیشتر حساب کنن برای کمک کار تمومه

ممنون
سینه سوخته ای ها

ویرگول سه‌شنبه 12 دی 1402 ساعت 01:30 http://Haroz.blogsky.com

وای از تصور فسقلی در یخچال کلی خندیدم
طلاهای جدید مبارک عزیزمممممم خدا زیادشون کنه
دستتون درد نکنه که کمک کنید، اونا هم چاره ایی ندارن وگرنه به ما بچه ها رو نمی زدن
فکر کنم تا آخر هفته باید برگردید نه؟ امیدوارم اونجا زودتر به یه درد عالی برسی تا یکم فکر و خیالت کمتر بشه

اره خواهرخیلی شیطونه البته شیطون بامزه.آره بلیطمون برای جمعه بودبااجازت عوضش کردیم برای یکشنبه.دعوامون نکنیاااا.
دردعالی؟آره خداکنه به یه درآمدبرسیم حتی شده کم یامتوسط،فقط ببینیم پولی درمیاریم.الان همش داریم ازجیب میخوریم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد