۱۸اسفند

سلام
چه غمی داشتم.غم های مختلف،غم مدرسه نرفتن دخترا واتفاقات وحشتناکی که می افته،توچه کشورترسناکی داریم زندگی میکنیم.بدتراینکه یادمه یک سال قبل به قدرت رسیدن طالبان توافغانستان،مشابه همین اتفاقات اونجا می افتاد.
انقد غمگینم که به جشن پایان سال دخترتومهد رفتم وچه جشن مفصلی وچه سازوآوازی چه آهنگ های شادی ویه آن به خودم اومدم که حتی یه لبخندم نزدم بااون آهنگ شادحتی یه خنده به لبم نیومده بود.فقط دختروتوردیف بچه هاصندلی آخردم درنشونده بودم وخودم توردیف مادرا اخرین صندلی نشسته بودم که اگه بمبی ،چیزمسمومیت زایی زدن،بابطری آبی که آوردم ودستمال سریع جلوی مسمومیت دختروبگیرم وازدرفرارکنیم بریم.
به کجارسیدیم؟واقعا ترسناکه 

چه غمی تودلمه،کماکان،حالاکه نزدیک ۱نصفه شبه ومن خونه مادرم هستم بابچه هاو همسرمسافرته...چرااینقدرغمگینم؟
کاش بهتربشم..
فعلا