خونه خودآدم

هیچ جاخونه خودآدم نمیشه،برگشتم ازسفر،رفته بودم امارات یاهمون که مصطلحه :دوبی 

خوب بود جای شماخالی،ده روزبودیم،سرآخربین رفتن به هتل ورفتن خونه ی برادرشوهر،برای اینکه اختلاف پیش نیاد رفتیم خونه ی اونها،وگرنه گشته بودیم ویه هتل باقیمت مناسب هم پیداکرده بودیم.قبل سفرخیلی استرس داشتم که رفتاربر ادرشوهروجاری ورفتارما،متقایلا چطورخواهدبود ولی خداروشکربهترازاونی بودکه فکرمیکردم.

البت جاری نه آشپزی کردنه چیزی،دروغ نگم یه دفه جوجه درست کردن.فرداشم باقی مونده جوجه روتوفر گذاشتن.دیگه بقیه وعده هارومن آشپزی کردم که بازخودم راضی بودم چون همسرناراحتی معده داره ودخترکوچولو هم بدغذاست اگه قراربودهمه ی وعده هاغذای بیرون بخوریم یاچیزی نخوریم(کاری که گاهی اونامیکنن ودووعده رویکی میکنن)میترکیدیم.

غذاهای بیرون هم باب طبع من نبود کی اف سی و..دوست نداشتم یه وعده غذای چینی گرفتم که برنجش نیمه پزبود انگاروتاشب خیلی اذیت شدم یه وعده هم لازانیا که لحظه آخرفهمیدم توش ماهی سالمون داره ولی دیگه سفارش داده بودم وخوردم وبهترازاون چیزی بودکه فکرمیکردم ولی  ماهی تو لازانیا آخه؟مصبتونو شکررر 


یه وعده پیتزاخوردیم که توبه کارشدیم انقدرکه شوربود.یه وعده ولی رستوران ایرانی رفتیم وای چه عالی بود پیش غذا سوپ(متاسفانه مثل بیشترغذاهای اینجاتندبود)نون وپنیروسبزی که پنیرش مال کشورسوریه بود وبسیارخوشمزه و بقیه غذاهاشم باکیفیت خوب ایران یه محیط خوب ودوستانه بود خیلی حال داداین رستوران.

حالابازمن زیادباغذاهامشکل نداشتم ولی همسرودخترخیلی شدکه گرسنه بمونن طفلیا،البته اگه خونه بودیم که من آشپزی میکردم وجاری به قول ماشمالیا `بی سروسامانی کار`یعنی همش داشت یه کاری میکرد ولی سروته کارش معلوم نبود.

ازکشورشون بخوام بگم برای سفرخوب بودراستش من غیرازسفرحج تاحالاخارج ازکشورنرفته بودم واینکه دیدم مردم توخارج ازکشورچقدرر بی استرس زندگی میکنن،چقدرباآدم محترمانه ومهربون برخوردمیکنن،چقدراگه تومسیردرست زندگیشون برن وکارکنن میتونن خونه بخرن.ماشین خوب بخرن.پس اندازکنن،وخوشحال باشن برام عجیب بود.ازبس که تواین چندین ساله هی دویدیم وهی سخت به جایی رسیدیم یااصلانرسیدیم.

هواتمیزبود وبوی مازوت نمیداد.آب فراوان  وسبک بود(من فکرمیکردم کشورهای عربی مشکل تامین آب لوله کشی دارن به خاطرکمبودبارندگی)

پولشون خیلی ارزش داشت وپول کاغذی وحتی سکه هنوزخیلی رایج بود.

ولی ازچیزهایی که مثلا دوست نداشتم وجوداون همه خارجی ساکن توامارات بود ازهمه ی کشورها اومده بودن ،کشورهای آفریقایی،آسیایی .روس،سوری .اوه انقدرمتفرق ومتنوع بودن من دیگه بدم اومده بود.اصلا خوداماراتی هاسخت میشد دید.پربودازکارگرهای کشورهای مختلف،که خوب اگه بشه اونجاخوب پول درآورد وپس اندازکرد چراکه نه 

ولی مثلا حتی پلیسشون فیلیپینی یا آفریقایی بود.من تاحالاندیده بودم پلیس یه کشور،ملیتش برای یه کشوردیگه باشه،مثلا توآمریکاپلیس سیاه پوست هست ولی فکرکنم اوناچندنسله دارن اونجازندگی میکنن.

چندروزی که مابودیم اکثرابارون وبادبود.شباخیلی سردمون میشد که خونه های اونجاانگارسیستم‌گرمایشی ندارن وباید باپتو و..ساخت 


بچه دوم جاری ده روزازنی نی کوچیک تره ولی دقیقا نصف نی نی وزن داره.خیلی خوش قیافست ،شیرخشکم میخوره ،اکثراهم یه شیشه شیرتودهنشه ولی نمیدونم‌چرااصلاچاق نمیشه که هیچ ،روهمون نمودارخودشم بالانرفته انگار.تواین چندروزمن بازوررربهش غذای کمکی و سیب رنده شده واینا دادم چون جاری معتقدبود زوده هنوز(بابابچه ۷ماهشه،استانداردهای جدیدجهانی میگه از۴ماهگی غذای کمکی روشروع کنید)

بچه رونون سنگک‌خورم کردم(خداکنه ادامه بدن)بازورر هروقت یادم می اومدکمی آب جوشیده سردشده بهش میدادم،باورتون میشه تاحالابهش آب نداده بودن؟

خلاصه دلم پیش بچه هست .درعوض تا یه نقی میزنه یه شیشه پرازشیرمیکنن دهنش،


نی نی هم تواین سفر باجنب وجوش زیادش اوایل مخصوصاخیلی اذیتمون کرد .توی کالسکه بندنمیشد وهی میخواست بیرون بیادو سینه خیزبره.

یاتو بغل باشه که واقعاازتوان ماخارج بود ولی بازکمی بغلش میکردیم.گاهی تومراکز خرید میبردمشون تونمازخونه که نی نی سینه خیزشو بره ودخترکوچولو وپسراول جاری بدوبدو ودنبال هم بازیشونو بکنن.

تویکی ازهمین نمازخونه ها بایه خانوم جوان سوری آشناشدم که باسختی باهم انگلیسی صحبت کردیم(نه من انقدرهامسلط بودم نه اون)،اونم دختر۸ماهشو آورده بود تونمازخونه،میگفت تازه مهاجرت کردن بادست خالی وشوهرش هم توهمون مرکزخرید یه فروشنده ساده بود.چه غمی توی نگاهش بود.همش چهرش میادتونظرم خداکنه زندگیشون خیلی زود روی روال بیفته..







نظرات 4 + ارسال نظر
قوری پنج‌شنبه 20 بهمن 1401 ساعت 16:11 http://ketriyoghoriii.blogfa.com/?

رسیدن بخیر عزیزم
دقیقا هیجا خونه ی آدم نمیشه
دستت درد نکنه به نی نی جاری جان هم میرسی
کلا تو خارج مادر ها خیلی درگیر شکم بچه ها شون نیستن
لاغر بودن و به چاق بودن ترجیح میدن مخصوصا شرقی ها
میگم تو کجا رفتی که تینقدر پولیس دیدی
بعد هم عزیز دلم اماراتی با این همه پول که نمیاد پلیس بشه
البته قدیمی هاشون تو ادارات هستن اما نسل جدید خیلی نه
بیشتر پلیس هاشون بلوچ های ایران هستن که البته 4- تا 50 سالی هست اینجا زندگی میکنن
هوا اینجا هم الوده میشه ولی از شن ریزه . بنزینشون درجه یک هست
ولی ابشون بوووووووو میده ها من باز بو کردم دیدم نه بووووووووو میده البته ما یکم دماغامون زیادی بویایش قوی هست

راست میگی بجزاطراف برج خلیفه پلیس ندیدم.انتظامات مراکزخریدروگفتم.شن ریزه توهوارو هم حس کردم یه دفه احساس کردم شن رفته تو دهنم.اب چه بویی میده؟نفت؟باورکن خیلی جاهااب روبو‌کردم.ازدست تو.بونمیداد بابا

لیلی یکشنبه 16 بهمن 1401 ساعت 00:44 http://Leiligermany.blogsky.com

خدا رو شکر تو خونه ی جاری با هم کنار اومدین و از این بابت استرسی نداشتی
خوبه که جاری حساس نبوده که چرا بچه ی من لاغر و اینا بچه شون رو نمودار وگرنه اذیت میشدی.
آدم باورش نمیشه چیزهایی که برای ما دغدغه است برای مردم کشورهای دیگه اصلا اهمیت نداره
امیدوارم باز هم فرصت سفر با دسته گل هات رو داشته باشی

چراجاری حساس بود ولی خودشوکنترل میکرد.
ممنون عزیزم همین طوربرای شما

ویرگول جمعه 14 بهمن 1401 ساعت 23:43 http://Haroz.blogsky.com

رسیدنت بخیر عزیزم، همیشه به گردش و سفر الهی
ای جانم نی نی بی گناه چرا بهش غذا نمی دن. می گم خوبه نزدیک نیستینا و گرنه دلت هی می سوخت باید نی نی اونا رو هم رسیدگی می کردی.
امیدوارم حسابی بهت خوش گذشته باشهو خستگی در کرده باشی

ممنون عزیزم.باورکن راضی بودم.به هرحال غذای کمکی که برای نی نی میپزم حالایه کم بیشتربرای نی نی اوناعیبی نداشت.خیلی گناه داره طفلی لاغروضعیف .

خانوم ف چهارشنبه 12 بهمن 1401 ساعت 16:02 http://Khanomef.blogsky.com

جاری ایرانیه؟

نه عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد