خداروشکر

خداروشکر که خیلی بهترم خوابم منظم ترشده،زردی نی نی پایین اومده و تورم بدنمم هم خیلی خوب شده حتی میشه گفت اون شکم بااون عظمت تقریبا کمترازیک سوم شده.

دیروزدکترگفت نی نی دیگه احتیاج به نمونه خون نداره وبادوروز خوردن شیرخشت،ان شاالله...،دیگه زردیش خوب میشه.

مادرم رفته دم مهددنبال دخترکوچولو گفتم تابیان ازخاطرات زایمانم که خودش یه ضدتبلیغ برای فرزندآوریه بنویسم.

آهان راستی اینم بگم که داروی کم خونیمم شروع کردم که سردردوچشم دردموکلی خوب کرد.

خوب روزقبل زایمان من خیلی درد  توکانال نخاع داشتم حتی دیگه ببخشید برای دستشویی رفتن هم مشکل داشتم دردهایی شبیه دردپریود که برای رفعش استامینفون میخوردم وتاچندساعت خوب میشد حالانگو ایناهمون شروع دردزایمانه ومن تشخیص نمیدم.صبح روززایمان که بیدارشدم کمی بهتربودم ولی به منشی دکترپیام دادم که اگه میشه زایمانم جلوبیفته چون احساس میکنم حالم بده.فکرکنید ساعت۹این پیامودادم وچنددقیقه بعددکترازطریق منشی جواب دادکه نه تالحظه آخرصبرکنه و..نه ونیم همسرودخترروراهی کردم ومشغول ظرف شستن شدم روهمون چهارپایه معروفم.یه تیکه ازظرف هامونده بود که یهو احساس کردم خیس شدم تابلندشدم باچه شدتی کیسه آب باکلی خون پاره شد،(دفعه پیش کیسه آب خیلی ملایم ترپاره شد وآبشم کاملاشفاف بود).

دیگه گفتم این خودزایمانه .تابه اتاق برسم ولباس عوض کنم بااجازتون کل خونه خون وآب شده بود.شماره همسرروگرفتم ودودقه ای رسید.لباس پوشیدم ولباسهام هم خون وآبی شد.این وسط صلواتی هم نثاردکترکه هرچی میگفتم تاریخ زایمانوجلوبندازنمی انداخت.چنددقیقه یک بارآب باشدت ازبدنم خارج میشد و من نگران این بودم که مثل این فیلما آخرش توماشین بچه به دنیا بیاد.

ازخط ویژه رسیدیم بیمارستان،همسرباپلیس صحبت کرد واوناراهوبازکردن.

بعدرسیدن وپذیرش، دردهام هم شروع شد .اونم چی بسیارنزدیک به هم طوری که گفتم زایمان طبیعی کنم تموم شه بره .ولی دکتری که معاینه کردگفت فیزیک بدنت اصلاجواب زایمان طبیعی رونمیده ،حالابماندکه زایمان قبلیت هم سزارین بوده.فقط هم بایددکترخودت بیاد.

بعدازاون ۵دقیقه می اومدکه من دردنداشتم وخیلی خوب وخوش باپرستاروبهیارصحبت میکردم ومیگفتم صبرمیکنم تا دکترخودم بیاد وبعد۵دقیقه دردم شروع میشد که دادمیزدم یکی بیادمنوببره عمل کنه من نمیتونم تحمل کنم.

خلاصه که دکتررسید ولی چون دردهای من خیلی شدید بود وبی حسی ازکمرهم میخواستم .دکتربیهوشی ۵بار سوزن به نخاع زد تاتونست یه نقطه برای بی حسی پیداکنه.البته مردمسنی بود نمیدونم مهارت نداشت یا واقعا اینکه میگفت دردداری وتکون میخوری باعث شده بود نتونه جای مناسب آمپول روبزنه.بی حسی هم اینطوربودکه من توانگشتای پام حس داشتم ازبالاهم تادستها ووقتی پرسیدم گفتن این بی حسی جدیده که پاهاهم حس داشته باشن نمیدونم والله.حتی وقتی بچه روداشتن ازشکم بیرون میکشیدن هم یه نیمچه دردی حس کردم .که گفتن چون دردای زایمانت شروع شده بود بهترازاین بی حس نمیشدی.چی بگم والله...

این باربچه رودوست داشتم .ووقتی روی صورتم گذاشتن خیالم راحت شد وخوابم برد وتازه صدای خروپف عمیق خودمم میشنیدم

حالاخداروشکرالان دیگه اون خروپفامم قطع شده.وقت رفتن دکتردستموگرفت وکلی حرف زد وبعدپرسید خودت سوالی نداری ومن نمیدونم چراگفتم چیزی توشکمم جانذاشتید؟خیلیم جدی.اونم گفت چرایه بچه وبعدرفت..

ازشب وتموم شدن پمپ درد دردهای وحشتناک من شروع شدکه فکرکنم به خاطرسزارین مجدد بود.نمیدونم ولی فکرکنم چون همون زخم های جوش خورده قبلی دوباره بازشدن ،اینقدردردداشتم طوری که اصلاحرکت نمیتونستم بکنم.واقعا به این نتیجه رسیدم سزارین برای همون ۱بارخوبه وبس،

اینم بگم تواین وبلاگم زیادگفتم که چراباراول بیمارستان ارزون رفتیم.این بارهمسرمنویه بیمارستان لاکچری برد تازه اونجاهم برام اتاق رویال با تزیینات اتاق نوزادگرفت .ولی واقعا ازخدمات بیمارستان راضی نبودم.واقعابهم نرسیدن درحالی که همسربه نگهبان دم درتا همه پرسنل مرتبط بابخش ما شیرینی نقدی دادکه مثلابه من برسن.من ظهرزایمان کردم وتافرداصبحش بهم چیزی برای خوردن ندادن.صبحانه مختصری وناهارهم نه.

تاچیزی میگفتم میگفتن صبحانه مفصل که خورده بودی خانوم.منظورشون توخونه وصبحانه معمولی خونه بود.عوضش یه فاکتورسنگین برای تسویه بهمون دادن.نه آموزش شیردهی داشتن نه خدمات خاصی.تامن باشم که اینقدردربندظواهرنباشم.کاش همون بیمارستان متوسط ولی مختص زایمان رفته بودم.


فعلا...

نظرات 7 + ارسال نظر
لیمو شنبه 25 تیر 1401 ساعت 14:20 https://lemonn.blogsky.com

تبریک میگم عزیزم. امیدوارم توی زندگی شاد و سلامت و موفق باشه.
+ مکالمه ات با دکتر عالی بود

ممنون ازتبریکتون.شماهم همین طور
اره دیگه چرااینوگفتم نمیدونم

سمانه دوشنبه 20 تیر 1401 ساعت 10:26 https://weronika.blogsky.com/

اول تینکه مجدد تبریک می گم بهت
خدا حفظ کنه دختر گلت
دوم هم خیلی خوبه که شکمت جمع می شه
من شکمم جمع نشد و باور کن یکی از اهداف امسالم گکذاشتم تناسب اندام که هنوز ی قدم هم براش بر نداشتم
امان از درد بعد از عمل سزارین ، من تعجب می کنم چ طور ی عده با مسکن خوب می شن، من برای سزارین سوم که زار می زدم ، می گفتم من این حجم از رد رو توی قبلی ها یادم نمی اد.
اتفاق منم تجربه زایمان توی سه نوع بیمارستان دارم، دولتی، نیمه دولتی و خصوصی، نیمه دولتی واقعا همه چیش خوب بود، بعد خصوصی و اما واقعا خاطره خوبی از بیمارستان دولتی ندارم ، نمی دونم شاید چون تجربه اولم اونجا بود

سلام عزیزم ممنون.شمابااینکه بین سزارین اول ودومت فاصله بودبازاذیت شدی؟
برای منم اولی نیمه دولتی بودالان میفهمم که خوب بوده..

زهرا یکشنبه 19 تیر 1401 ساعت 20:21 http://pichakkk.blogsky.com

سلام
قدم نو رسیده تون مبارک باشه

سلام ممنون عزیزم

لیلی شنبه 18 تیر 1401 ساعت 17:11 http://Leiligermany.blogsky.com

باهات مواققم.سزارین فقط بار اول خوبه.بار دوم آدم بیچاره میشه از دردی که تموم نمیشه

آره عزیزم حالانمیدونم اونی که شیربه شیربچه میاره مثل شما دردش کمتره چون زخمش هنوزجوش نخورده یامثل من بعد۴سال که بارمیشه وداره جوش میخوره بیچارت میکنه

مریم جمعه 17 تیر 1401 ساعت 01:59

من به عنوان کسی که تجربه ی زایمان نداشته صدای وای وای و آخ و اوخ ام در اومده بود از همدردی، به خصوص قسمت پاره شدن کیسه ی آب

خدا رو شکر به خیر گذشته

آره عزیزم.ایشالله قسمت خودت میشه البته مدل باکلاسش که سروقت وارایش کرده باساک زایمان بری بیمارستان

رویا پنج‌شنبه 16 تیر 1401 ساعت 06:44 http://hezaran-harfenagofte.blogsky.com

تبریک می گم
این سوالت جالب بود ، چیزی تو شکمم جا نذاشتید الان گفته یه کم زودتر می گفتی حتما قیچی ام رو جا می ذاشتم

چه میدونم شک کردم یه لحظه بین خواب وبیداریم

ترانه چهارشنبه 15 تیر 1401 ساعت 17:19

جقدر اذیت شدی
خداروشکر که بهتری . نی نی خوشکل و‌ناز رو ببوس از قول من

ممنون عزیزم..که اینقدرمحبت داری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد