منت خدای راعزوجل

هنوزم باورم نمیشه که دخترمهدجدیدروقبول کرده ا لبته تقریبا..هرچندکه دیشب گریه طولانی وجانسوزی برای مهدقبلیش کرد ولی امروز باخوشحالی باپدرش رفت جای جدیدوباخوشحالی برگشت.توفیلمادیدم که دوسه تادستبندانداخته تودستاش.رفتن هرجابراش مهم باشه دوسه تادستبند مهره ایشو میندازه.دوروزخودم پشت درمهدش نشستم وکارای خودش ومربیشو زیرنظرگرفتم.

چه مربی مهربون وپرانرژی ای.ولی ولی..مهدش تقریباهیچ شیک نیست.محیطش صمیمانست ووابسته به بهزیستیه .اما شیک وپیک نیست اتاقاش پرازنورنیست.کفش ازاون پلاستیک نرمانداره وفرشه .ولی بچه های خوبی داشت ودخترم هم کج دارومریض داره میره.

دیشب گفت به مربیم ودوستام زنگ بزن وبگو بیان مهدجدیدم.من اوناروازدست دادم.باگریه شدید.دلم کباب شد .حتی به همسرگفتم ازطرف خودت برووآشتی کن وببریمش همون مهدقبلی.

ولی بعدگفتم نه وهمسرهم البته گفت نه.مثلا ماروعضوگروه تلگرام کرده بودن نه واتسپ که وقتی پرسیدم چرا؟گفتن چون مادراباهم درارتباط نباشن واحیانا توافقی باهم نکنن.شماره مربیشونداشتم ومدیرمهدمیگفت هرچی شدوهرسوالی داشتی مستقیم ازخودم بپرس.مثلا دختردلش برای دوستش تاراتنگ شده.دیروزمربی جدیدگفت خوب بامادرتاراتماسی بگیرید وباهم قراربذاریدتابچه هاهموببین ولی روم نشدکه بگم هرارتباطی مابین مادرهاممنوع بود.خودمربی اینجاهمون روزاول شمارشوبهم دادتااگه مشکلی بودباهم درارتباط باشیم.

هعییی اینم ازاین.بازم خداروشکر.ازدعای خیرخوانندگان بودشایدکه این مشکلم برطرف شد.باورکنیدتمام عیدذهنم مشغول این مساله بود.

دوم:بساط سبزی پاک کنی بیاریدکه غیبت جاری روبکنم واینکه دورازجونم وایشالله که خداشفابده بهش، قندشدیدبارداری گرفته.قندزیادآب دورجنین روکم کرده وگویا جنین طفل معصومم گرفته که اونم انگاردارن بررسی میکنن.فکرنمیکنم به این راحتی درموردقندگرفتن جنین بتونن نظربدن.

ولی خیلی خیلی دلم سوخت.اون هفته۲۲ست.خداکنه بارداریش به سلامت به پایان برسه.البته سرسوزنی،حداقل درظاهرنگرانی نداره .واین خبرروهم به ماخیلی ریلکس درحالی که داشت لیوان نوشابشومیخوردگفت.بوخوداا

نمیدونم حالاچی میشه.خودمم فرصت نکردم برم آزمایش وتازه فرداصبح اگه شدبرم.خداکنه من نگرفته باشم اصلا اونوکه دیدم ترسیدم.هرچندکه من به خیال خودم رعایت میکنم وشبهاتابشه برنج نمیخورم وچه وچه


دیگه اینکه ماه مبارک آمد وچه ماه باصفایی .چقدراین ماه برای من واقعادوست داشتنیه،خوش به حال روزه داران که ماهیچیم.مانگاه...التماس دعا.

فقط کاش ساعتهاروجلونمیکشیدن که ازنظرروانی ۱ساعتم کمترروزه داشتن خیلی موثره.

درآخرچندروزه صبحهاباماشین آژانس میرم سرکار.هم خیلی محترمانه ترهم ارزون تر.هم دقیقه ها منتظراسنپ نمیمونم ودکمه عجله دارم وافزایش قیمت رونمیزنم که بازهم اوناتاییدنکنن.آژانس صبح حدودا۱۵تومن ازاسنپ ارزون تره.حالاخداروشکرکه هنوزم اژانس فعال تک وتوک پیدامیشه.


وسلام نامه شدتمام.

نظرات 2 + ارسال نظر
زهرا پنج‌شنبه 18 فروردین 1401 ساعت 09:36 http://pichakkk.blogsky.com

قند شدید داره، بعد نوشابه میخورد؟ :||||
من از ترس دیابت بارداری و اینکه یه موقع بعدشم بمونه روم، کل ۶ ماه اول بارداری رو قند و شکر و شکلاتو شرینی جات رو حذف کردم. بعدشم با کلی احتیاط میخوردم.
خدا رو شکر که با مهد جدید کنار اومده.
ولی به نظرم شیک بودن مهد مهم نیست، اینکه محیطش آروم و دوستانه و پر از امنیت هست کافیه

اره عزیزم منم انقدررعایت کردم که نگوباورکن تودوران عادی بیشترشکلات وشیرینی میخوردم ولی الان میگم مسوولیت زندگی یه نفردیگه بامنه وبایدرعایت کنم.تازه بازم میترسم نتیجه ازمایشم بدبیاد.
راست میگی متاسفانه کمی درگیرظواهرم

فاضله چهارشنبه 17 فروردین 1401 ساعت 20:41 http://golneveshteshgh.blogsky.com

خدا رو‌ شکر

ممنونممم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد