غمی روی دل

قراربوددخترروتاعیدمهدنبرم اما اوایل اسفندبه سرم زد یه روزتفریحی ببرمش تاکمی بادوستاش باشه.هزینشم روزانه حساب وواریزکنم چون مدیرمهدگفته بود برای بچه های خودمون پذیرش روزانه داریم ولی ازبیرون بچه ساعتی پذیرش نمیکنیم.منم دخترروبا ذوق فرستادم وواقعاهم چقدرم بهش خوش گذشت البته تمام مدت ماسک زده بود.ازترس ابتلای مجددش.

عصروقت گرفتنش به همسرگفتم پولوواریزکنه تامن برم دنبال بچه.وقتی رسیدم مدیرداخلی که همین طوری مثل خورشید پشت ابره ،حاضروآماده جلوی دربودکه خانوم این مبالغ عجیب وغریب چیه میریزیدبه حساب مهد؟گفتم هزینه یه روزتونه.گفت نه حتی برای ۱روزشهریه کامل گرفته میشه.نسخه دکتروازکیفم درآوردم که نوشته بود نبایدتاعیدمهدبره خواستم نشونش بدم دستموعقب زدکه من نمیتونم چیزی بخونم توبگوچی نوشته گفتم نوشته نباید بره مهدامروزم آوردم که دوستاشو ببینه وگرنه برام خیلی راحت بودکه هرروزبیارمش.گفت چنین چیزی نداریم شمابه مدیراصلی زنگ بزن.خیلی ناراحت شدم ازبرخوردش اونم جلوی خودبچه.

زنگ زدم به مدیراصلی اونم گفت یادم نمیادگفته باشم برای بچه های خودمون پذیرش روزانه داریم.منم دیگه هرچی تواین ۱.۵سال تودلمون مونده بودگفتم سمت شغلی خودم وپدرشو.وضعیت مالیمونو.گفتم توکروناکه مهدتون ۴،۵تابچه داشتید التماسمون میکردیدحالاکه شلوغ شده اینطوربرخوردمیکنیدآخه چطوراینطورواضح میگیدکه فقط پول براتون مهمه؟من اصلادارم ونمیدم چون حقتون گرفتن شهریه کامل نیست.بعدگفتم میام وسایل مهدشومیبرم گفت حتما،حتمابیایدببرید.بی تربیت

خیلی دلم برای بچه سوخت چون خیلی محیط مهد ودوستاومربیشو دوست داشت ولی چندوقت یک باراین مدیرداخلی داغی به دلمون میذاشت.

خودمم محیط مهدوباکلاسیشو ومرتب بودن کلاسهاشو دوست داشتم ولی واقعااین یه موردآخرونتونستم تحمل کنم.

تواین مدت یکی دوتامهددیدم.یکی هم باخوددختررفتم ولی حاضرنیست بره ومیگه من خاله ی خودمومیخوام.دوستای خودمومیخوام.نمیدونم چه کارکنم ازاون ورغروروشخصیتم اجازه نمیده دوباره اونو به همون مهدبرگردونم .ازاین ورمهدمناسب باامکانات مهدقبلی پیدانمیکنم .دخترهم اخلاقی داره که دوست داره بین کلی دوست وهمبازی باشه وکلا آموزش گرفتن روهم خیلی دوست داره.الانم فکرمیکنه مهدتعطیل شده که ماوسایلشو پس گرفتیم.میگه صبرمیکنم هروقت بازشدبرمیگردم پیش خاله ی خودم .حتی بادیدن وسایلش کمی گریه هم کردکه قلب منوآتیش زد واین احساسوبهم میده که من باعث شدم اون دیگه نتونه بره جای موردعلاقش.هرچندهمسرهم دیگه راضی نیست ومیگه تواین مدت بارها ماکوتاه اومدیم وازطرف مهدنرمشی نبوده.مثلا ازمعدودمهدهاییه که بچه روباعلایم مریضی پذیرش میکنه(ولی هروقت بچه مامریض بوده البته پسش دادن)وهمینم باعث شدامیکرون اینقدرشدید تومهدپخش بشه.

خلاصه غمیه روی دلم.کاش یه مهدخیلی خوب.بهترازاینجانزدیک خونمون پیداکنم ودخترهم کاملادوباره خوشحال وراضی باشه وراحت محیط جدیدروبپذیره.آمین



نظرات 2 + ارسال نظر
لیلی شنبه 28 اسفند 1400 ساعت 23:36 http://Leiligermany.blogsky.com

ای جان به این گل دختر که به دوست هاش پابنده
میشه تشویقش کرد که مهد جدید دوستهای جدید داره .مثلا شاید بتونه دوستی پیدا کنه که اسمش مثلا سارا باشه یا کسی که عروسکش شبیه به اون داشته باشه. دنیاش بزرگ میشه

سلام عزیزم بله اینم فکرخوبیه.ازایدتون استفاده کنم.توکل برخدااون ورسال استارتشو بزنم

لیلی دوشنبه 23 اسفند 1400 ساعت 17:01

من حدود ۴سال مهدکودک بودم خودم.نمی‌دونم ولی همیشه دلم می‌خواست برم خونه و با بچه‌های فامیل بازی کنم.اولش سخته ولی دختر کوچولوتون یاد می‌گیره که گاهی مجبوره کسانی که دوست داره رو ترک‌کنه و دوستای جدیدی پیدا کنه و این خودش یه درس مهم زندگیه که خیلیا بلد نیستن.ان‌شاللّه یه مهد بهتر پیدا میشه.مهمترین چیزی که باید اولیای مهد داشته باشن اخلاق خوب و ادبه.شاید بقیه امکانات مهد این‌قدر مهم نباشه که اینها هست.

ممنونم عزیزم نظرت برام خیلی دلگرمی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد