نیمه شب

نیمه شبه.جمعه شده..علی رغم اینکه بهتون گفتم زخم کاری رونبینید اعتراف میکنم که خودم دیدمش منتظرم فرداطرفای ظهربشه وقسمت آخرشوببینم که همین دوسه نفرباقیمونده هم احتمالا به دیارباقی بشتابندو تامام

عجب ازمحمدحسین مهدویان که چنین سریال خشنی ساخت که قبلا کارهای نیمه مستندخیلی خوبی میساخت..شایدجامعه مون به سمت خشن شدن رفته که حتما رفته ..ولی امید وامیدکه روزهای خوب برگردن

شبهای جمعه دختررومیبریم چرخ وفلکی پارک ..امشب برای باراول اسمشوبه اقای چرخ وفلکی گفت.تاحالاخجالت میکشیدباکسی صحبت کنه یاسلام کنه خداکنه کم کم معاشرتی تربشه

نشدکه شمال ببریمش.فردابرادرشوهروخانوادش میان وحداقل دوهفته میمونن.تازه بجزاونهاحال مادرشوهرمتاسفانه خیلی متغیره ونمیدونم چه بشه ..ولی فکرکنم روبه بهبوده

خیلی دلم برای سفرلغوشدمون سوخت تااونجاکه شایدهفته بعدبامامان که میخوادایشالله بااتوبوس بره سفربرم.کاری که قراربود دوماه پیش کنم.البته میتونیم صبرکنیم و۳هفته بعدباهمسربریم مثلا ..ولی انقدراین مدت اتفاقهای مختلف افتاده که بازمیترسم سفرروبه تاخیربندازم

هفته گذشته هم گویاشمال خیلی بارون بوده سیل آسا حتی.

یه روزکه حال داشتم ازاون خونه ی تکی محصورتودرختاومزارع که مال خاله ام بوده وحالاکلیدشوبه ماهابرای سفرمیده بگم.چقدرتوروز خوشگل وتوشب ترسناکه.باصدای شغال ها که خیلی خیلی نزدیک میشن انگار ویه محیط تاریک وظلمات

توفیشای برق خاله ادرسشومیزدن آخرمحله که یه دفه اشتباهی خورده بودخرمحله

والله من بعدزایمانم که یه مقدارترسوشدم دیگه جرات نمیکنم برم توچنین خونه ای گرچه که توش کلی خاطره داریم همه مون..

امروزآرایشگاه بودم ابروهامواونطورکه صلاح دونست بدون پرسش ازمن برداشتدیگه ارایشگاهی که دم خونت باشه بهترازاین نمیشه ولی بازبعددوماه تغییری بود.تازه بعد۱سال شایدم بیشترصورتمواصلاح کرد.من پرمونیستم یاشایدم اینطورتصورمیکنم..دیدم خیلی هاماهی۱باراین کارومیکنن.خداقوت

این هفته همشورفتم سرکاردرجواب همسرهم گفتم چون توخونه همش حرف مریضیه .ولی خداییش به من ودخترخیلی فشاراومد.ازاون وقتم همسرخودشوکمی اصلاح کرده وکمترحرف مریضی خودشو مادرشومیزنه

تازه به اینامریضی جاری(عمل کیسه صفرا)هم اضافه شده.

یعنی فرداجاری برام‌چی میاره؟یه کفش تنگ دیگه؟



نظرات 1 + ارسال نظر
سمانه یکشنبه 21 شهریور 1400 ساعت 09:50 http://weronika.blogsky.com

وای من عاشق خونه خالت شدم
چشمتون روشن جاری جان می آن
و آره می دونم خیلی سخته
و اینکه من جز اونایی ام که اگر دوهفته ی بار نرم آرایشگاه شبیه عمو جغد شاخدار می شم و یکی از خوبی های کرونا هم اینه که جدیدا خیلی تو چشم نیست
قبلا عرفانی می اومد و به زور زیر ابرو می گرفت برام

وای چه سخت.البته ادم میره محیط ارایشگاهومیبینه یه تنوعیه براش
خانم عرفانی ازوقتی گفتی وبلاگتونخونه فکرکنم دیگه نمیاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد