ازعوارض

شایدازعوارض کروناباشه که مهمانانی که روزتولددختراومدند خانه مان وهمه سیروپرخوردندوبردند جزمادروخواهرومادرشوهرم هیچ کدام زنگی برای تشکربعدمراسم نزدند .حتی آن دخترخاله که نیامده بودولی برایش کیک فرستادم ومقداری ازخواروباری که شرکت بهمان داده بودوبه نظرم برای مصرف یک ماهمان زیادبود.هعییی ولی ناراحت شدم


شاید ازعوارض کروناباشه که دختردررفتن های گاه به گاهش به پارک وقتی پیش دخترتنهای دیگه ای میره وبهش بامحبت میگه بامن دوست میشی؟اون دخترمقابل میگه نه فرارمیکنه ومیره گوشه ای به تنهایی به بازیش ادامه میده که این یکی واقعافکرمیکنم ازعوارض کرونا وتنهاماندن زیادی آدمهاباشه.

حوادثی رخ دادیعنی انقدرحادثه پشت حادثه که خسته شدم وازخدااستراحت وخوشی درادامه میخوام.ازخراب شدن لوله کشی سیستم آبی  خونه مامان وپیگیری های چندروزه ورفت وآمدبه خونه اون برای تعمیرات.بعدخرابی پکیج خودمون ودرگیری ۱هفته ای برای درست کردنش.بعدتلاشم برای بارداری ودرکمال ناباوری ناکام موندنش(چون دکتربهم گفته بودهروقت اقدام کنی بی بروبرگرد بچه داری واین هم مشت محکمی بردهان من که به خودم ننازم که کاملا هم شکست خوردم.به طوری که بیخیالش شدم فعلا که شاید درادامه بنویسم چرا)

بعد کشف اینکه مدیرعامل محترم انگاربایکی ازخانوم ها سروسری دارد.درحدبه هم زنگ زدن وغش وغش خندیدن .که بارفتن پولخورکه کلانترمحل بودوبارهادرجمع های خصوصی به ماگفته بوداین دوباهم ارتباط دارند ولی من اصلااا باورم نشده بود،این دوبی ترس ازکلانترمحل چنان باهم میخندندوخوشندکه انگارمابقیه هویجیم که باتوجه به همجواری من بااتاق مدیرعامل ازاینکه اون نگاه های ناراحت منودیده وادامه داده ،دلگیرم.

حیف ازاون زن که درسالهای بی پولی که این مردشغل ناچیزی داشت(ازکارمندی ساده شروع کرده) عاشقانه پای اون ایستاد وحتی زنش ازمن هم کوچیک تره.

دیگه چی؟صاحبخونه که ۱.۵ملیون روی اجاره گذاشت وبعدکلی چک وچونه کردش۱ملیون وهمسرقبول کرد.هعییی میگه دوپسرمجرددارم که بایدماهانه بهشون کمک خرجی بدم.هردوپسر،خودشون شاغلند وبالای۳۰سال سن دارند.آیابه قول همسرخرج پول توجیبی اضافه بچه های اونومامستاجران بایدبدهیم؟چرا؟

ازخوشی هاکه شایدبراتون خنده دارباشه اینکه دوهفته ای میشه دخترکوچولومیذاره من تنهابرم حموم وپشت سرم گریه نمیکنه ومن ازاینکه بعدازکارورسیدن به خونه میتونم دوش بگیرم انقدرمشعوفم که نگووو وچه حس خوبیه.ودیگه اینکه خودش توخیابون راه میادو مثل ماه های پیش دائم توبغل نیست.

دیگه چی؟این ماه گفتم مقداری پس اندازبانکی کنم.کمی هم مادرم بهم قرض دادوحسابی بازکردم .ولی گویا زیادی پس اندازکردم چون ازبی پولی پدرم دراومدمخصوصاکه تولددخترروهم گرفتیم ومقداری هم برای اون هزینه کردم.همسربیمارشدواورژانسی رفتیم بیمارستان وبعضی جاهامن کارت کشیدم.واینطورشدکه موجودی یه کارتم ۳۲تومن.اون یکی ۱۶ تومن.کارت پس اندازاصلی که قراره هیچچ بهش دست نزنم۴۰۰تومن.امروزدست ازپادرازتررفتم ومساعده گرفتم.اهان تازه ۱۰۰تومن ازکادوهای تولدبچه روهم خرج کردم.


درموردبچه دارشدن راستش دلایلم تنهانموندن دختروهم جبران گناه قبلیم بود.خوب من صادقانه اقدام کردم.بین ماه بودبه همسرگفتم اگه بارداربشم ونتونم دیگه بین بارداریم برم سرکار،بیمه تکمیلیم قطع میشه.ولی میدونی که این باربایدمنوببری بیمارستان خصوصی وبعدهم شایدبادوبچه نتونم کارکنم.(هرچندکه اگه خدابخوادبعدشم میخوام کارکنم)راستش همسرخطابه غرایی درموردخوب بودن بیمارستان های دولتی کرد.من حقیقت خیلی ناراحت شدم انگارتصاویرتلخ روزهای بارداری اول برام تکرارشد.به خداگفتم هرچه صلاح میدونی برام پیش بیارمن هیچ اصراری به بچه دارشدن یانشدن ندادم.راستش توبارداری اول همه خانواده همسربرام تصمیم میگرفتند.حتی خواهرش که۴سال ازمن کوچیک تره کلی نظرمیدادکه دکترموعوض کنم وپیش دکترهای ارزون برم که باخجالت بایدگم آخرم همین کاروکردم.چون واقعادستم خالی بودوانقدرمغرورم وشایدهمسرانقدرتواین زمینه بیخیال که حاضرنبودم ازکسی کمک مالی بگیرم‌.

بعدپر.یود نشستم باخودم فکرکردم ودیدم بجزفکرتنهاموندن بچه من خودم هیچ علاقه ای به بچه داری مجددندارم.بعدتصمیم گرفتم این ماجراروتاچندوقت دیگه که ازنظرمالی قوی ترشدم وخودم هم آدم قوی تروبهتری شدم به عقب بندازم.بااین خانواده همسر،ثروت زیادوخساست بیحدشون.آدم واقعامیترسه که خانه داروضعیف باشه.گرچه قدرت اصلی ازخداست وثروت اصلی دردست خودش.

راستی دوستم ،همون مدیرمالی هلدینگ ۴ماهه ،دختر،بارداره،درحالی که پسراولش تازه۱.۵ساله شده حالابعدامینویسم درموردش

 وسلامم نامه شدتمام




نظرات 8 + ارسال نظر
ترانه جمعه 21 خرداد 1400 ساعت 05:49 http://taraaaneh.blogsky.com

خیلی خوبه، هرچی دختر گلت بزرگتر و مستقل تر بشه زندگی راحت تر میشه برات.
شایدهم کورونا و نداشتن روابط اجتماعی واقعا باعث شده مردم بعضی از اصول آداب و معاشرت رو فراموش کنن مثل تلفن زدن بعد از مهمونی و تشکر از صاحبخونه... فکر کن اگر طولانی تر بشه این شرایط دیگه چه چیزهایی رو ممکنه از یادببرن.

دقیقا...من فکرمیکنم خیلی آدمهاتواین یک سال واندی اصلا مهمونی نرفتن وسفرنرفتن واین به نظرم روروابطشون خیلی تاثیرداشته

مریم جمعه 21 خرداد 1400 ساعت 03:22

سلام
نمیدونما... ولی به نظرم بعدنا خیلی این مهم نیست
ولی خوب نمیشه یک دکتری بری که فقط بیمارستان حصوصی میره ..
ولی اینی که گفتی خودشون از بیرون میگیرن ولی به ما میگن بده منو یاد خانواده همسر خودم انداخت...مشترکه واقعا

بایدبگردمولی معمولادکتری که فقط خصوصی میره خیلیم پولکی میشه..

لیلی پنج‌شنبه 20 خرداد 1400 ساعت 14:39 http://leiligermany.blogsky.com

برای فرزنددار شدن اول باید جزئیاتش حل بشه بعد آدم واردش بشه. این مسائلی که براتون دعدغه است مثل بیمارستان و آزمایش و دکتر و این جور موارد از قبل برای همسرت زمینه سازی کن. بستگی به شخصیت همسرت داره مثلا با مثال از همکار با تجربه،یا مطالعه و تحقیق شخصی یا تجربه های فامیل اون رو همراه کن برای هدفت. مثلا همکارم تو بیمارستان دولتی زایمان کرده و فلان عوارض رو داشته. هر جور خودت می دونی تاثیر داره
برای نظرات خاندان گرام همسر هم همون اول بگو من با مشاور خوب مشورت کردم یا فلان دکتر رو بهش اعتماد دارم و نذار روی ذهن همسرت کار کنند
مهمترین چیز آرامش خودت هست که باید با برنامه ریزی به دست بیاری
ببخش از توصیه های جزئی و دوستانه،چون خودم در موقعیتش قرار گرفتم و تاثیر نظرات دیگران در همسرم رو دیدم این جسارت رو به خودم دادم که تجربه ام رو بگم

راهنمایی های خیلی خوبی کردی عزیزم ممنونم ازت

ویرگول پنج‌شنبه 20 خرداد 1400 ساعت 13:29 http://Haroz.blogsky.com

تولد فسقلی جان مبارک باشه
عزیزم چقدر ناراحت کننده بود که وقتی به بچه دیگه ایی پیشنهاد دوستی می ده اونا می گن نه ولی درست می گی اینا از عوارض کروناست. بچه ها تنها موندن و توانایی دوست پیدا کردن رو از دست می دن.
بچه دار شدن رو هم واقعا نمی دونم، من خودم اصلا حتی نمی تونم به یک دونه بچه هم فکر کنم. ایشالا هر چی که برات بهتره واقعا همون اتفاق بیفته

ممنون عزیزم ازتبریکت.
خوب اگه ازاول بچه ای نباشه راحت تره تابعدبچه ای بیادوتک فرزندباشه چون تنهایی اذیت میشه

جانان پنج‌شنبه 20 خرداد 1400 ساعت 01:22 http://www.lakposhtesabz.blogfa.com

تولد گلدخترت مبارک عزیزم امیدوارم موفقیتاشو ببینی و‌ افتخار کنی همیشه به داشتنش
عزیزم ماه‌اول‌ اقدام‌و زیاد جدی نگیر‌ و‌دلیل بر نشدن و فلان‌بیسار نزار الان میگن تا یک دوسال طبیعیه
بهترینا برات رقم‌بخوره منتظر پست‌حاملگی‌همکار هلدینگیت‌هستم

عههه یکی دوسال هربارانتظارماهانه؟خیلی زیاده
ان شاالله وهمینطوربرای شما.چشم مینویسم

غزل سپید پنج‌شنبه 20 خرداد 1400 ساعت 01:00

خرابی وسایل و تجهیزات خونه واقعا اعصاب خرد میکنه. درک میکنم. ولی خب دیگه اونهام گاهی خسته و پیر میشن دیگه.
در ارمش واسه همسر توضیح بدین دلایلتون رو. گاهی اقایون به ریز مسائل وارد نیستن یا در لحظه نمیتونن همه چیز رو حساب کتاب کنند میرن سراغ راه حل ساده و یا اینکه واقعا ممکنه ندونن اهمیت اون مسئله تا چه حد هستش...فعلا هم که تصمیم گرفتید بگذارید واسه زمان مناسب تر. پس آروم هر از گاهی با جزئیات بیشتر در مودش صحبت کنید.
البته جسارت نباشه. من نمیدونم شما چه کارهایی انجام دادین. چیزی که به ذهنم رسید واسه این موقعیت رو نوشتم فقط...
الهی که هر جور خیر و صلاحه براتون رخ بده عزیزم

بله حق باشماست .ان شاالله...برای شماهم همینطوردوست خوبم

Zahra پنج‌شنبه 20 خرداد 1400 ساعت 00:26

یادمه یه بار میگفتین ده جفت کفش سفارش دادن بعد برای دکتر ارزون شما تصمیم هم گرفتن. شاید برای شما خساست دارن. واقعا بهترین تصمیم گرفتین به خودتون زمان دادین. شاید واقعا با بیمارستان دولتی هم دلتون نی نی بخواد ولی دیگه دلخوری براتون پیش نمیاد. خوبه که انتخاب با خودتونه خواستنه بچه. انشاالله هر چی خیره.

ممنونم عزیزم بله خیلی اهل خریدهای افراطی وخوش گذرونی برای خودشون هستندمتاسفانه.مثلااغلب غذای بیرون میگیرندواشپزی نمیکنند ولی به مامیگن غذای بیرون برای سلامتی بده وشمانخرید
البته بعدچندسال ماتقریباباهاشون کاری نداریم هفته ای یک باربرای چندساعت میرم مهمونی وتمام

سمانه چهارشنبه 19 خرداد 1400 ساعت 22:35 https://weronika.blogsky.com/

تولد گل دختر مبارک
در مورد دکتر و بیمارستان باهت خیلی موافقم
به نظرم ارزش داره آدم جای خوبی بره
منم خاطره زایمان اولم که بیمارستان دولتی بودم خیلی برام خوشایند نیست

ممنون عزیزم ازتبریکت.
اره شایدچون تجربشوداریم انقدرم روش حساسیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد