این قسمت:حاجی سوپری

خونه اولمون روکه معرف حضورتون هست.تویه محله نسبتاقدیمی،ماهم ته یه کوچه بن بست.محله اش کلا دوتاسوپرداشت که هردوتودست پیرمردابودن.یکی که خیلی دیگه فرتوت بود.بعدهاکه کروناهم شددیگه عروسیش شد،یه مانع گذاشت جلوی درمیگفت چی میخوایدخودم بدم.تخصصش دادن شیروپنیروماست تاریخ گذشته بود.فکرنکنم ازضعیفی چشم بود،ازخصلتش بود،یااینکه براش کم جنس می اومدیاکم فروش داشت.خیلی وقتاهم بسته بود.مثل این مغازه های قدیمی،یعنی مثل نه،خوداون مغازه های قدیمی بودکه اونقدراجنسی نداشت.بافاصله ازهم ،توقفسه هاپفکی چیده بود یاکیکی چیزی.

اون یکی هم پیرنبود ولی به قول جلال،زودبه پیری نشسته،اونم‌چنگی به دل نمیزد.اون قیمتاروگاهی جابجامیزدکه میگفت چشمم ندیده.(خوب چراهمش اشتباها بالاترمیزنی؟یه دفه هم اشتباها پایین تربزن)واسه هردوتاشون بایددقت میکردیم کلاه سرمون نذارن.


واسه همین وقتی اومدیم خونه فعلی خوشحال شدیم که یه سوپری فعال وخوش خلق داریم.میانسال هم بود.ومغازش هم تقریبا پربود.ولی اینم اخلاقاش جالبه.مثلا دخترکوچولو ،مخصوصا اوایل،خیلی وابسته به شیرموزبود.بهش گفتیم شیرموزندارید یانمیارید؟نداشت ولی گفت شیرموزمگه چیه؟شیربخر،موزوتوش رنده کن میشه شیرموز.

یه بارشیرتاریخ دارگرفتیم ولی خراب بود.وقتی بهش گفتیم گفت میدونیدباشیرتاریخ مصرف گذشته چه کارامیشه کرد؟شمافکرکردید اون دورریختنی بوده؟

یامثلا سس مهرام دارید؟نه ولی بیژن داریم که همون کارومیکنه مگه ترکیباتشون چقدرفرق داره؟(راستی واقعابین سس ها سس مهرام روبخریدخیلی طعم غذاتون تغییرمیکنه مخصوصابرای الویه.)


صابون بچه دارید؟نه ولی شامپوشو داریم‌.

آب پرتقال دارید؟بعضا نه .ولی کم نمیاره.خودتون پرتقال بگیرید راحت آبشو بگیرید وبخورید.

یعنی حتما بایدیه راه حل بده یاکم نیاره.

البته بگم باسوادهم هست ها.تحصیلات بالای فلسفه داشته.خیلی وقتا که میرم تومغازه داره این درس وبحثای فلسفی یاسیاسی روگوش میده.

یه برادر داره سیاسی بوده یازیادفکرکرده بنده خدایه جوریه نمیدونم زندان رفته یاچی،خیلی داغونه.خیلی ساده وبی غل وغشه واغلب این آقای سوپری داره رفع ورجوعش میکنه.اوایل برادرش بحثای سیاسی میکردولی الان اغلب درسکوت نگاهمون میکنه که دلمو به دردمیاره.

مثلا اوایل بامابحث میکرد که چرااسم دخترتونو عربی گذاشتیدوما اثبات میکردیم که اینطورنیست(حالااینطورم باشه مگه چی میشه؟)

ولی الان بحث نمیکنه حتی خودم بهش اسم نی نی روگفتم وگفتم اسمش کاملاایرانیه.خوشحال شدید؟که در

سکوت فقط لبخندزد.

به همسرمیگم این غمیه روی دل آقای سوپری،برادری که ازدواج هم نکرده ودیگه حتی بحثم نمیکنه..


وقتی بریم،دلم برای سوپری محلمون تنگ میشه.



نظرات 3 + ارسال نظر
khatoon سه‌شنبه 19 اردیبهشت 1402 ساعت 00:23 https://memories-engineer.blogsky.com/

چه جالب
من خیلی کم خرید میرم هر وقت برم همسرم هست بنابراین مکالمه ای ندارم
ولی شخصیتای جالبی داشتند

وای خودتون برید خریدوبامردم معاشرت کنید.نمیدونید چه دنیاییه

لیمو دوشنبه 18 اردیبهشت 1402 ساعت 13:03

آخی چقدر قشنگه آدمها رو بلد بودن. اینکه حتی با گذشت سالیان بشه با خصوصیاتشون به یاد آوردشون...

قورى یکشنبه 17 اردیبهشت 1402 ساعت 15:55 http://ketriyoghoriii.blogfa.com/

سلام خوبی
واى این مدل دومى دم خونه ى ما هم بود ، تازه. اگر تلفنى هم سفارش میدادیم ، همین کار و میکرد ، مثلا سس مهرام مى خواستم ، دلپذیر میذاشت ، بعد که اعتراض مى کردیم میگفت فرقى نداره ، گذاشتم تا کارتون راه بیوفته
البته من شاید ٥ بار خرید کردم ازش ، دیگه نرفتم سراغش
دلت براى بوى دود تهران هم تنگ میشه

اخه مردایه مدلی هم هستن فکرمیکنن واقعااسم مارکهافرقی نداره.حالاسوپری که بماند.
وای نگووو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد