چهارشنبه عصره و پنجم دی ماه.امروزکلاس آنلاین نداشتیم وعروسی مابوده.چون معلم دخترکوچولو کاری داشته وفایلهارو آفلاین گذاشته که خداخیرش بده.
خوب توهفته گذشته من ودخترکوچولو تو جشنواره غذاشرکت کردیم.من غذاروآماده کردم واون هم قراربود فروشنده باشه.اما لحظه آخرگفتن باید یه بزرگ ترهم باهاشون باشه.این بودکه منم کنارش بودم.ساندویچ الویه.دونه ای ۲۰تومن.خیلی براش هیجان داشت وحتی پول هاروهم درست نمیشناخت که شب قبلش، یادگرفت.تاقبل این ازروی رنگ پولها رومیگفت مثل سبز(۱۰تومنی)آبی کمرنگ صدتومنی،خلاصههه تجربه خوبی بود.البته دخترکوچولو ازشدت خجالت اصلانمیتونست حرف بزنه وتبلیغی کنه ولی همین کنارما بودن توفروش خیریه خیلی براش خوب بود.برای منم همین طور
دیگه اینکه ازیلدا بگم.من تقریبا ازهرچیزمناسبتی بدم میاد.شاید ریشه دربچگی داره که مراسم یلدا،چهارشنبه سوری یاحتی عید پررنگی نداشتیم.امسال هم برای دل بچه ها کلاس رفتم و چیزهایی آماده کردم ولی دیگه خیلی این یلدا روتو چشم همه میکنن وپشت سرش هم روز مادر.بابا شاید بچه ای مادرنداشته باشه.
مثل دونفرتوکلاس دخترم مادرندارند.یکی فوت شده و یکی هم پدرومادرش جداشدندو اون باپدرش زندگی میکنه.حالاکلی مراسم روزمادرمفصل تومدرسه گرفتندو ازطرف بچه هابرای ما مادرها هدیه تهیه کردند،بماند ودستشون دردنکنه،دیگه بسه دیگه.بازمیگن شب برید مادرتونو ببوسید وعکس خودتون ومادرتونو توگروه بفرستید.
خوب مگه نمیدونید دونفرمادرندارند؟دلم برای اون دوبچه خیلی سوخت.
اولی که یه عکس ناواضح ازیه خانوم که صورتش پیدانبود فرستادکه مثلا دارندروبوسی میکنندودومی که باپدرش زندگی میکنه هم پدرش متن تبریک تایپی فرستاد.
خوب به دل بچه فکرنمیکنید؟اتفاقا مادراین دخترروهم دم مدرسه دیدم.خانوم موجهی هم به نظرمی اومد.کارمندهم بود.دیدم که دخترش تو آغوشش چطورگریه میکنه.قلبم آتیش میگیره.هنوزتحمل این ماجرابرای یه بچه شش،هفت ساله خیلی سخته.نمیدونم چه مشکلی داشتندولی خداکنه راه آشتی براشون بازبشه.
دیگه چی؟این ماه حقوق ماروندادند وچون حقوق بیمه بیکاری بگیرها،اتحادیه ای ندارند،تاقبل این اعتراضی نمیکردندولی این بارامضای اینترنتی جمع کردندو چه وچه وبالاخره بعدازشب یلدا تازه حقوق آبان واریزشد،به قول معروف :لباس بعدازعید، به دردگل پای منارمیخوره.
خوب اگه مردی بیکارباشه و مستمری بگیر،حقوق بعدازشب یلدادیگه به چه دردیش میخوره؟
قبل ازاینم تاتقی به توقی میخورد حقوق مارونمیدادن یاباتاخیرمیدادن،برای مثال موشک پراکنی دوکشور،نتیجه:اون ماه حقوق ماروباتاخیرزیاددادند.آخه آقا به ماچه؟حالااولش فکرمیکردم به دلیل ناآرامی های سیاسی حقوق همه عقب می افته ولی بعددیدم نههه حقوق خواهرم وپدرم که بازنشسته هستندسروقت واریزمیشه.
البته بگم الان ۹۰۰چوب ازش مونده.قبول کنیدکه ۷تومن پول زیادی نیست.
دیگه چی؟وقتی دوبچه باهم بازی میکنند انگاربهشت فرود اومده و آدم توش قرارگرفته.انقدرزیبا بازی میکنندو به هم آبجی آبجی میگندکه نگو.خاله بازی،نقاشی،کاردستی حتی،بامزه بیشترتقلیدمیکنه ولی دخترکوچولو خودشو قدراون کوچیک میکنه وخیلی راضیه که خواهرداره مخصوصاکه دوست همکلاسیش خیلی درحسرت خواهریابرادره واون انگارتازه قدرخواهرشو میدونه.
البته اگه هم دعواکنند،دعواهای خونینی میکنندوپشت سرش هم من بعضا باجیغ اونهاروازهم جدامیکنم،چیه فکرکردیدمن خیلی باکلاسم
مثلا صبحی سریه عروسک دعواشون شد،دخترکوچولوگفت دیوونه که بامزه سریع یادگرفت واونو تکرارکردباز دلش آروم نگرفت وگفت صبرکن برم ازاتاق یه چیزی پیداکنم وباهاش بزنمت!بعد یه تیکه کاغذآورده که مثلابااون خواهرشو بزنه دوباره باهمون تیکه کاغذمثلا زنگ زداداره پلیس وگفت یه بچه بداینجاهست بیاید ببریدش!
خوب این تبلیغ فرزندآوری بود.بابتش روزی یه پول آبی کمرنگ ازدولت میگیرم
ولی خدایی ازاون کارهاییه که سختیش میگذره وشیرینی وثمرش میمونه.
البته اگه مثل من مدام به پوچی دنیا،ظلم زیادموجوددردنیا و...فکرنمیکنید.
پراکنده نوشتم
سلام فاطمه جان
خسته نباشی مادر هنرمند
ایده جالب و قشنگى بود ، فروش محصولات
منم همیشه فکر مى کنم در مورد این بچه ها
استکان کلاس اول بود یکى داشتن تو کلاس اما حقیقتا بجز یک شعر دسته جمعى کار دیگه نکردن براى مادر ها
در کل ایرانى ها تو هر چیزى افراط و تفریط دارن ، یک بار بسه دیگه
چه بد که حقوق سر وقت نمى دن ، مردم گرفتارن خوب
الهى همیشه تو خونه وضعیت دو خواهر گل و بلبل باشه
با تشکر از تبلیغ فرزندآورى
سلام عزیزم.اره شعردسته جمعیم کارکردن
ازدعای شما
من جشن های مناسبتی رو خیلی دوست دارمف ایرانی ها رو بیشتر اما واقعا با بودنشون توی مدرسه به این غلظت موافق نیستم. واقعا بدجنسیه که گفتن عکس بذارید!
وای چقدر متاسف شدم واسه اون دو تا بچه .
چقدر دردناکه واقعا . من خودم گاهی به بچه هایی فکر میکنم که از مادر محرومند و واقعا اشکم درمیاد
خداسایه پدرومادرهترو روسربچه هانگه داره
وای وای امان از جشن های تجملاتی و رقابتی که به مدارس رسیده.آخه چرا برای یک جشن کلاسی چرا باید با کلاس بغلی و کلاس اون یکی مدرسه رقابت کنیم.اصل جشن که دورهمی و شادی بچه هاست درگیر حاشیه ها میشه.من امسال مسئول جشن کلاس یکی از داداشی شدم و چقدر حرف شنیدم که چرا جشن ما فلان چیز رو نداره و کلاس بغلی ها چیا داشتن.
جشن روز مادر که طفلک بچه هایی که از این نعمت محرومند باید شادی بقیه رو ببینند و از کم شانسی خود بنالند
بله بعضی وقتاهم مادرها دامن میزنندبه این موضوع.ماشاالله انقدروقت آزاددارن که میشینن این چیزا رومقایسه وزیادوکم میکنن
سلام . چقدر چیز خوبی نوشتی در مورد اینکه بیش از حد به یه چیزی پرداخته میشه ، راست میگی ، باید به بچه ها و شرایطشون فکر بشه . ببین کجاها دل یه بچه لرزیده و ما متوجه نشدیم .
تبلیغ فرزند آوریت هم خوب بود ، بمونن برای هم ، زیر سایه شما و همسرتون.
تعجب میکنم ازمعلم دخترکوچولو که معمولا محافظه کاره واین کاروکرده
مرسی عزیزم شماوخانواده وعزیزانتون هم برای هم بمونید
خیلی حس نوشته تون را دوست داشتم امیدوارم همیشه حال دلتون خوب باشه
سلام ممنون،حال دل شماهم..
چه تجربه جالبی بوده بازارچه غذا
منم موافقم باید روز مادر و روز پدر رو انقدر الکی بزرگ نکنن. ما همه چیمون افراط و تفریطه. دیگه تو یه کلاس معلم شرایط همه بچه هارو میدونه باید خودش این موضوعات و باید مدیریت کنه. دخترک هم که مهد میرفت یادمه یک دوره ای تو شیش نفر سه نفر بچه طلاق بودند که با پدر زندگی میکردند من یه مدت کارم گریه بود فقط… طفلکا سه سالشون بود. تبلیغات فرزند آوریت عالیه دل آدم آب میشه ولی چه کنیم که فقط دل آب شدن چاره نیست
بله کلی ایده جدید غذایی هم به فکردخترکوچولو رسیده برای جشنواره های بعدی
وای یعنی ۵۰درصد بچه طلاق وچقدرعجیب که باپدرهم بودن من تصورم اینه که بچه های طلاق بامادرمیمونن.ولی این همکلاسی دخترم باپدرشه
شماحالا یه کم جاگیرترپاگیرترشدی،به بعدیم فکرکن