امروز

اعتراف میکنم که حسابی حال کردم وقتی دندونپزشک گفت دندونام مشکل خاصی نداره.آخه پس اون همه درد،سمت چپ دهنم که باخوردن عسل یامرباشروع میشدوپخش میشدچی بود؟برای اطمینان بیشترعکس بین دندونی نوشت که سریع رفتم وگرفتم وحالاقراره امروزعصر ،همسرعکسونشونش بده که ایشالله بازم‌چیزی نباشه،نوبتامودادم به همسر،همین دوساعتی که فارغ ازبچه هارفتم بیرون وکاراموکردم کلی حالموبهترکرد،توآینه آسانسوررادیولوژی به خودم نگاه کردم وفکرکردم که میتونستم لباسای بهتری بپوشم،حالاکه شکرخدا لباسهای بهتری دارم وشیک تر،البته توکمد هههه.هربارانقدردرگیربچه هام که خودموبیخیال میشم.برگشتنی شب بود وشوروشوق مردم توخیابون ،پاساژ های وسوسه انگیز و ...

تازه ازوقتی رفتم دکتر،باسمت چپ دهنم هم بی مشکل غذامیخورم.دکترگفت ازاعصابه که فکرمیکنی دندون دردداری.هعییی


گاهی فکرمیکنم اونطوری بهتربودیا الان بهتره؟مدیربودن وباکلاس بودن وتنهایی،باداشتن خونه وماشین ومسافرتها یا مادربودن و درگیری هاش وتربیت دوبچه وترس ازآینده ورصدکردن هراخباری،حتی توخارج،که مباداباسرنوشت آینده بچه هات درارتباط باشه.

دومی بهتره .ولی کم‌کم بایدبه خودمم برسم.


راستی دوتااظهارنامه اشخاص حقیقی هم ردکردم.بعدمدتها اطلاعات مالیم به کارم اومدوخوشحال شدم که برای کسانی هم مفیدبوده.البته هنوزپول نگرفتم ولی اینطوری هم میشه کسب درآمدکرد.البته شایدوقتی دیگر ...

راستش توامارات هم ،هم اون وقتی که رفتم سفرهم الان که دارم میرم بهم پیشنهادکارشده. برعکس اینجاکه مارو رد کردن ودلموشکستن.دفه قبل یه شرکت ایرانی،حسابدارفارسی زبان میخواست واینبارم یکی ازایرانی های مهاجرت کرده ی پارسال برای کسب وکارش حسابدارمیخواست ،حتی گفت کارمو توخونه انجام بده که گفتم نه ،بذاریدمابیایم‌،خودمونو پیداکنیم .یه کمی بگذره،من بچه شیرخواردارم.ولی خوشحال شدم .ازاین که بازکسی یاکسانی منودیدن.

خداکنه اقتصادش مثل اقتصادکشورما نشهیااینطوربگم‌کشورما،مثل اونا بشه.آمین

امروز جشن فارغ التحصیلی دخترکوچولو ازمهدبود.با نی نی رفتم چون مامانم گفت وقت نداره بیادنی نی رونگه داره.گفت کلاس احکام داره خخخ 

آخه دیروزم نگهشون داشته بودومن رفته بودم آرایشگاه.دیگه ظرفیتش پرشده بودگویا 

رفتم آرایشگاه قدیمی محل مادرم اینا.شایدبعد۴سال یا۳سال،وای که آرایشگرم چقدرخوب وباشخصیته،سنگین ورنگین،تازه انقدرم ارزون.بهش گفتم ازاول کارت تاحالاچیاخریدی؟گفت یه خونه۵۵متری که توش ساکنیم.به خیال من باید خیلی پولداراترمیبود.البته بعداینکه کارمنوانجام داد وبعدکارابرووصورت ومرتب کردن موهافقط۸۰تومن‌گرفت،فهمیدم‌چرا پولدارنشده.

بعدمن بااین آرایشگرکه اسمش فاطمه خانومه ازسال۹۶آشناشدم.ازاون وقت قراره که فرزنددوم بیاره،دیروزکه ازش پرسیدم گفت ایشالله قصدشو داریم و توبرناممون هست،۶ساله توبرنامشونه،دختراولشم۱۵ساله شده،خودشم ۴۰ساله

البته شایدهمون خونه۵۵متری که نشده بزرگش کنن ،مانع برنامه هاشونه.ته همه چی اقتصادشده گویا 

ای وای نی نی بیدارشد برم دوباره بخوابونمش








نظرات 3 + ارسال نظر
لیمو شنبه 27 خرداد 1402 ساعت 09:57 https://lemonn.blogsky.com/

وای خدا کنه برای من هم از اعصاب باشه چون خیلی از دندون پزشکی و مته هاشون میترسم و بدم میاد.

قدیمامنم اینطوری بودم،الان انقدرمشکلات بزرگ تراومده که دندونپزشکی ومته هاش واسم چیزی نیستنایشالله برای شماهم ازاعصابه

khatoon پنج‌شنبه 25 خرداد 1402 ساعت 14:32 https://memories-engineer.blogsky.com

منم دوسه روز دندان درد داشتم همش فکر می کردم عصبیه اما وقتی رفتم دندان پزشکی تازه فهمیدم ...

عیبی نداره الان که مشکل رفع شده؟

ترانه چهارشنبه 24 خرداد 1402 ساعت 19:14

برات خوشحالم. آینده روشنه فاطمه جان. پیشنهاد کار هم که بهت شده
به ایران هم که نزدیکی هر وقت دلت تنگ شد سر میزنی.
گاهی درد دندون بخاطر حساس شدن دندونهاست . شاید باید خمیردندون مخصوص مصرف کنی؟

ممنون ترانه جان بابت نظربامحبتت.ان شاالله که روشن باشه
دقیقا دکترهم همین رودیروزگفته بود وگفته یه مدت خمیردندان ضدحساسیت بزنم.
خانوم دکترکی بودی شماا؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد