آنتی بیوتیکی

چی بگم..هرچی بگیم بازحرفای اصلی که دلمون هست نیست.نمیدونم تاکی میشه اینطورادامه دادولی فعلا اینطورپیش برم ببینم چی میشه
یه کم تعریف کنم.من اینطوریم.شایدشماهم اینطوری باشید حالامیگم چه طوری مثلا اسم وتصویرهرکی بیادچلوی چشمم اونم دوسه روزمتوالی حتما براش داره اتفاقی می افته مثال که شاید قبلا هم نوشته باشم اینجا چندسال پیش یه روز مدام اسم یکی ازدوستای دانشگاهم می اومد به زبونم هی هی انگار داره براش اتفاقی می افته. اخرتلفنو برداشتم وزنگ زدم بهش،باپیامک چنددقیقه بعدجوابمو دادکه فاطمه جان پدرم امروز فوت کرده توخاکسپاری هستم. ماااا

یاخیلی موارددیگه که الان توحوصله من برای تایپ وحوصله شما برای خوندن شاید نباشه.
توهفته پیش مدام مدیرعاملمون می اومد جلوی چشمام .اخرین ادمی که ممکنه دلم براش تنگ بشه یابهش زنگ بزنم مخصوصا بااون کاراش،ولی هی یه نیرویی بهم میگفت بهش زنگ بزن.به همسرم گفتم گفت نکنه زنگ بزنیا،بازیه چیزی میگه ناراحت ترمیشی،خلاصهه یه روز صبح زنگ زدم  که برنداشت وپیامک دادبعداباهاتون تماس میگیرم.ازهمین پیامک های آماده.اوف برمن چرازنگ زدم آخه

دوروزمنتظرشدم جواب ندادبه بهونه پیگیری پرداخت بیمه زنگ زدم به مدیراداری هلدینگ که چه کارکنم وکجابرم که راهنماییم کرد.بعدپرسیدم ازمدیرمالی که جای من توشرکتمون آوردن چه خبر؟که گفت لحظه آخرانصراف داده و گفته نهایت بعدظهرهابعدساعت کاریم می تونم بیام یه سری بزنم. 
آی دلم خنک شد.آی خنک شد.درسته که من برنمیگردم ولی خوشحالم که اوناهم بی مدیرموندن.


 دیگه اینکه زبان بدن

 زبان بدن به نظرم خیلی چیزارومنتقل میکنه مثلا خانوم آنتی‌بیوتیکی(همون که شوهرش قراربود آنتی‌بیوتیک واردکنه)باکفشای پاشنه بلند .همیشه یه پاشو انداخته رواون یکی پاش ودستها هم روهم دیگه وباتن صدای بلند صحبت میکنه من میگم این یعنی اعتمادبه نفس زیاد
متاسفانه مادرای دیگه باهاش چپ افتادن وروزایی که اون بچشو میاره کلاس همگی جمع میکنن میرن یه جای دیگه ولو بیرون وتوسرمامیشینن ولی حاضرنیستن بااون همکلام بشن.
حیف نمیشه گفت چی میگن وچه بحثایی میشه ولی کلی بگم مادرا طرفدارمعترضیننیک طرفن  همشون .حتی اونی که یه روزبرام تعریف کردکه دخترشهیده و چقدر سختی کشیده بعدشهادت پدرش که  ازعوارض شیمیایی شدنش توجبهه بوده وچون پدرش زمان مجروحیت برای جانبازبودنش اقدام نکرده بوده بعدشهاد ت هم نتونستن حق وحقوق خاصی بگیرن و چه ماجرای دردناکی داشته ازدواج دختری که نه پدرداره ونه جهیزیه وازشانس پسرتاجرمعروف شهرشونم خواستگارشه واون چقدرخجالت کشیده که دست خالی رفته خونه شوهر.
حتی اون خانوم محجبه که اصلا لوازم ارایشی استفاده نمیکنه چون میگه گناه داره وبه چشماش نهایت سرمه بزنه وبه لبش یه ترکیب عجیب وغریب گیاهی که کمی رنگ داره ومن وقتی ازش به شوخی پرسیدم خداییش اینوازکجا پیداکردی؟گفت تحقیق کردم که یه وقت گناه نداشته باشه،
همه مخالفن وخانوم آنتی بیوتیکی که توخونه ۲۲۰متری دوبلکسش میشینه،همون که شوهرش تو شرکتش هیچ‌کسو بیمه نمیکنه همون که مهاجراستخدام میکنه که راحت بتونه حق وحقوقشونو بخوره .همون که به شوهرش گفته دیگه مستاجری بسه خونه بخرشوهرش گفته یه هفت هشت میلیاردمیذارم رو رهن این خونه برات یه خونه خوب میخرم  موافق

همون که فقط چندساله ازیه شهرکوچیک اومدن تهران وهنوزم لهجه شهرشونو داره  وهم خودش ماشین داره وهم شوهرش هم این دم ودستگاهو بهم زدن.

قضاوت باشما
ماهم قراره دیگه بچه هامونو تااطلاع ثانوی کلاس ورزش ننویسیم.هعیی

نظرات 2 + ارسال نظر
لیلی شنبه 28 آبان 1401 ساعت 15:38 http://Leiligermany.blogsky.com

چه زندگی هایی و چه علایقی دارن بعضی ها که خوشی هاشون رو بلند بلند اعلام کنند

لیمو جمعه 27 آبان 1401 ساعت 13:08

بنظر میرسه کسی که همچنان چشمش رو روی ظلم میبنده به دلیل انتفاع مالی باشه :)

شک نکن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد