دخترکوچولو چه ذوقی داشت که فردامیره مدرسه ولی بازاعلام کردن که مجازی شده.
البته هواهم خیلی سوز داره.منم بابچه کوچیک دماغ آویزونسختمه ظهرابرم دنبالش ولی بالاخره سرآدم یه بادی میخوره خوبه واسه روحیه.
رفتم خاطرات دی ماه پارسال رو خوندم.کلا مرض خودآزاری دارم.سردردشدم.
ایشالله بلاگ اسکای میزنه خاطراتمو پاک میکنه راحت میشم.
توفکرم یه سری رخت ولباس برای خودم بخرم.پدرم چندسالیه خیلی مهربون شده هربارمیاددیدنمون برامون خریدای مفصل میکنه.پول میده و..دستش دردنکنه ولی به سلیقه خودش برای من لباس میخره.البته ازاین واون میپرسه یاخودش بررسی میکنه سعی میکنه مد روز بخره.ولی خوب سلیقه من بازمقداری باسلیقه اون فرق داره.مثلا یه کت زمستونی امسال برام خریدمنم دیدم اونو دارم دیگه خریدنکردم.مضاف براون که پولم نداشتم البته.ولی اون روز جلوی آینه گفتم آخه این که سلیقه من نیست.ازشماچه پنهون رفتم یه پالتو فروشی نزدیک خونه،پالتوهاشو دیدم دلم خواست.بعضیاشونم گرون نبودن مثلا ۴۰۰,۵۰۰هم توشون پالتو بود.خوب بخرم دیگه.رنگ ومدل دلخواه خودم که رنگای روشنه هم داشت.مشکل اینه که دکمه چراندارن اینا؟حالا بازمانتوی جلو بازیه چیزی ولی پالتوی جلوبازتواین سوزوسرما چی میگه؟
هرپولی دستم میاد سعی میکنم واسه بچه هالباسای دوقلو بخرم.وای چه حالی میده لباسای دوقلو پوشوندن.
ازپارسال نزدیک عید اولین خریدای دوقلو روبراشون کردم وتاالان ادامه داره.قبلش بامزه کوچیک بود ونمیشد.
مثلا همین چندی پیش دوتا بلوزشلوار دوقلوی بنفش وصورتی براشون خریدم.بعد اون مدل خرگوشی.بعدشم مامانم دوقلوی یلدایی .باز دلم میخواد برم بخرم.
اما ..اما..گاهی انقدرخودموفراموش میکنم که تن بچه هالباس گرم ونرم میکنم وخودم به اندازه کافی لباس نمیپوشم.خوب توکه تن اونا لباس کردی خودتم لباس کافی بپوش دیگه.خودآزاری داری؟کم میپوشی میری بیرون میلرزی؟انگارارزشم پیش خودم کم شده.گاهی به اونا غذاهای رنگین ومفصل میدم دیگه خودم خسته میشم یه چیز الکی میخورم وتمام.حالا بازازقبل خیلی بهترم.
دیگه چی؟ازکلاس شیرینی پزی بگم انقدراستادش بدقولی کردوآلودگی هواشدکه هنوزترم یک تموم نشده.البته من خودم دیگه اعتمادبه نفسم بالارفته ازاینترنت دستوراروبرمیدارم وچیزایی درست میکنم
میخوام خمیرمایه بخرم وبزنم توکارنون هاوخمیرهای مختلف.مادیگه ازشیرینی وکیک گذرکردیم دوستان خخخخ
هفته پیش شیرینی نار گیلی درست کردم تعریف نباشه خیلی خوب شد.چقدم راحت بود پختش.این هفته آموزش رولت داشتیم که استاد سرشو انداخت پایین ومثل ...رفت شمال.یه ویس گذاشت که من کاری پیش اومدورفتم شمال.جاش یه روز توهفته بعدو هماهنگ کنید.
رفتن به این کلاس خیلی روحیمو بهترکرد.البته پخت هفتگی خیلی ازم انرژی میگیره.نمیدونم بقیه بچه هاچطوروقت میکنن.وقتی دورهم جمع میشیم هرکسی توطول هفته کلی چیزمیزپخته که به دیگران اعلام میکنه.البته بینشون فقط من بچه کوچیک دارم.اونهاهم بچه مدرسه ای وپیش دبستانی دارندولی خوب بزرگ ترندودوساله نیستند.
گل سرسبدکلاسمون یه خانوم خیلی باکلاسه که ازمن یک سال کوچیک تره ولی بچه هاش۱۶و۵ساله اند.برای مثال تاحالا۱۳بار نون خامه ای پخته!!یعنی۱۳بارشو من خبردارم شاید اززمان آموزش تاحالا بیشترم پخته باشه.این بجز کیک های هفتگی وکوکی هاو..ست.میگه میخوام همه چیزو کامل یادبگیرم بابت اون بارها تست میکنم
خوب خونه ت آباد.چطوروقت میکنی؟البته به خودشم میگما.چه میدونم والا.
ساعت صفره.
برم بخوابم
چه غمی مرافراگرفته.شاید چون اردندونپزشکی خیلی بیزارم وصبح دیدم انگارداره پرکردگی یکی ازدندونام کنده میشه.وای خداکنه درهمون حالت بمونه،من حال دنبال دندونپزشک گشتن و مخصوصا پول زیاد دادن ندارم.
دکترخودم که چندساله رفته آمریکا.دکتردخترکوچولو هم خیلی گرون میگیره.دکترهمسرهم کارش خوب نیست.حاضرم نخورم ونیاشامم ولی دکترنروم
ماه پیش خواهرشوهر واسه تولدش دعوتمون کردوگفت لباس مجلسی بپوشید.اوه چه تولدی برای خودش گرفته بود.دوستاشم بالباس مجلسی اومده بودن.منم بالخره ازلباسام یکیش اندازم شد!اما چندان مجلسی نبود.
الان یه پیرهن مجلسیم میخوام بعدچندسال،ولی فکرکنم اونم گرونه
دخترکوچولو وبامزه هم می خوان. دخترکوچولو یه مدت پولاشو هی هدرمیداد.باوعده اینکه اگه پولاتوجمع کنی پیرهن پف پفی برات میخریم.الان داره صرفه جویی میکنه.البته فقط میرفت لپ لپ میخرید.نه اینکه همش درحال خرید باشه.برسازندگان تخم مرغ های شانسی و غیره لعنت.البته براونهایی که چندتا آشغال میریزن تویه بسته دربسته وباپول گزاف میفروشنش،نه مثلا خود مارک لپ لپ ،که اتفاقاتوش چیزای خوبی درمیاد.مثلا بارقبل توش یه عروسک گربه پولیشی قشنگ بود.ولی بازمن اصلا این نوع خرید رودوست ندارم.
حالا اون روز تو وب سرچکردم پیرهن مجلسی دخترانه ،گوشی رودادم دست دخترم گفتم انتخاب کن .نمیدونم از کجا یه پیرهن خیلی زیبااا پیداکرد گفت اینو میخوام.شبیه لباس شاهزادگان قدیم بود
هرچی ادامه لینک زدم قیمتی چیزی نبود.حالا مااونو ازکجاپیداکنیم ؟سرچ های من ،ازهمین پیرهن های موجودتو ویترین مغازه هارو آورده بود.
پریشبم بابا نوئل براشون ازاین گوی های کوچولوی پرازآب که تووش یه قایق کوچیک بود آورده بود.البته قیمتشم خیلی مناسب بود.
همسرمیگه داستان بابانوئل رو جمع کن.میگم اون موقع که منم گفتم زیر بالش دخترچیزی بذارم،یعنی دوسه سال پیش،دندونای دخترلق نبودن وفرت وفرت فرشته دندون نمی اومد.
سالی یه باربابا نوئل می اومد وچیزای ساده میذاشت ومیرفت.سال اول دوتا گل سر،سال دوم ،سرمدادی
الان فرشته دندون بیچاره که خداروشکرگفتیم فقط واسه ۴تا دندون میاد.بار اول که یه دوربین کوچیک گذاشته.باردوم یادم نیست.بار سوم یه باربی کوچیک بارچهارمم قراره مدادهفت رنگ بذاره.
دندون چهارمم مدتهاست لقه ولی دخترم حاضرنیست بکنیمش ومیگه خودش می افته.یادمه زمان ما فقط اعلام لقی دندان میکردیم وپدرومادر سریع میکندندش.الان میگن به بچه هاتون فشارنیارید استرس میگیرن
هعییی
سال جدید میلادی آمد.خداکنه مردم دنیا عاقل تربشن وکمترسرهیچ وپوچ باهم بجنگن.
چهارشنبه عصره و پنجم دی ماه.امروزکلاس آنلاین نداشتیم وعروسی مابوده.چون معلم دخترکوچولو کاری داشته وفایلهارو آفلاین گذاشته که خداخیرش بده.
خوب توهفته گذشته من ودخترکوچولو تو جشنواره غذاشرکت کردیم.من غذاروآماده کردم واون هم قراربود فروشنده باشه.اما لحظه آخرگفتن باید یه بزرگ ترهم باهاشون باشه.این بودکه منم کنارش بودم.ساندویچ الویه.دونه ای ۲۰تومن.خیلی براش هیجان داشت وحتی پول هاروهم درست نمیشناخت که شب قبلش، یادگرفت.تاقبل این ازروی رنگ پولها رومیگفت مثل سبز(۱۰تومنی)آبی کمرنگ صدتومنی،خلاصههه تجربه خوبی بود.البته دخترکوچولو ازشدت خجالت اصلانمیتونست حرف بزنه وتبلیغی کنه ولی همین کنارما بودن توفروش خیریه خیلی براش خوب بود.برای منم همین طور
دیگه اینکه ازیلدا بگم.من تقریبا ازهرچیزمناسبتی بدم میاد.شاید ریشه دربچگی داره که مراسم یلدا،چهارشنبه سوری یاحتی عید پررنگی نداشتیم.امسال هم برای دل بچه ها کلاس رفتم و چیزهایی آماده کردم ولی دیگه خیلی این یلدا روتو چشم همه میکنن وپشت سرش هم روز مادر.بابا شاید بچه ای مادرنداشته باشه.
مثل دونفرتوکلاس دخترم مادرندارند.یکی فوت شده و یکی هم پدرومادرش جداشدندو اون باپدرش زندگی میکنه.حالاکلی مراسم روزمادرمفصل تومدرسه گرفتندو ازطرف بچه هابرای ما مادرها هدیه تهیه کردند،بماند ودستشون دردنکنه،دیگه بسه دیگه.بازمیگن شب برید مادرتونو ببوسید وعکس خودتون ومادرتونو توگروه بفرستید.
خوب مگه نمیدونید دونفرمادرندارند؟دلم برای اون دوبچه خیلی سوخت.
اولی که یه عکس ناواضح ازیه خانوم که صورتش پیدانبود فرستادکه مثلا دارندروبوسی میکنندودومی که باپدرش زندگی میکنه هم پدرش متن تبریک تایپی فرستاد.
خوب به دل بچه فکرنمیکنید؟اتفاقا مادراین دخترروهم دم مدرسه دیدم.خانوم موجهی هم به نظرمی اومد.کارمندهم بود.دیدم که دخترش تو آغوشش چطورگریه میکنه.قلبم آتیش میگیره.هنوزتحمل این ماجرابرای یه بچه شش،هفت ساله خیلی سخته.نمیدونم چه مشکلی داشتندولی خداکنه راه آشتی براشون بازبشه.
دیگه چی؟این ماه حقوق ماروندادند وچون حقوق بیمه بیکاری بگیرها،اتحادیه ای ندارند،تاقبل این اعتراضی نمیکردندولی این بارامضای اینترنتی جمع کردندو چه وچه وبالاخره بعدازشب یلدا تازه حقوق آبان واریزشد،به قول معروف :لباس بعدازعید، به دردگل پای منارمیخوره.
خوب اگه مردی بیکارباشه و مستمری بگیر،حقوق بعدازشب یلدادیگه به چه دردیش میخوره؟
قبل ازاینم تاتقی به توقی میخورد حقوق مارونمیدادن یاباتاخیرمیدادن،برای مثال موشک پراکنی دوکشور،نتیجه:اون ماه حقوق ماروباتاخیرزیاددادند.آخه آقا به ماچه؟حالااولش فکرمیکردم به دلیل ناآرامی های سیاسی حقوق همه عقب می افته ولی بعددیدم نههه حقوق خواهرم وپدرم که بازنشسته هستندسروقت واریزمیشه.
البته بگم الان ۹۰۰چوب ازش مونده.قبول کنیدکه ۷تومن پول زیادی نیست.
دیگه چی؟وقتی دوبچه باهم بازی میکنند انگاربهشت فرود اومده و آدم توش قرارگرفته.انقدرزیبا بازی میکنندو به هم آبجی آبجی میگندکه نگو.خاله بازی،نقاشی،کاردستی حتی،بامزه بیشترتقلیدمیکنه ولی دخترکوچولو خودشو قدراون کوچیک میکنه وخیلی راضیه که خواهرداره مخصوصاکه دوست همکلاسیش خیلی درحسرت خواهریابرادره واون انگارتازه قدرخواهرشو میدونه.
البته اگه هم دعواکنند،دعواهای خونینی میکنندوپشت سرش هم من بعضا باجیغ اونهاروازهم جدامیکنم،چیه فکرکردیدمن خیلی باکلاسم
مثلا صبحی سریه عروسک دعواشون شد،دخترکوچولوگفت دیوونه که بامزه سریع یادگرفت واونو تکرارکردباز دلش آروم نگرفت وگفت صبرکن برم ازاتاق یه چیزی پیداکنم وباهاش بزنمت!بعد یه تیکه کاغذآورده که مثلابااون خواهرشو بزنه دوباره باهمون تیکه کاغذمثلا زنگ زداداره پلیس وگفت یه بچه بداینجاهست بیاید ببریدش!
خوب این تبلیغ فرزندآوری بود.بابتش روزی یه پول آبی کمرنگ ازدولت میگیرم
ولی خدایی ازاون کارهاییه که سختیش میگذره وشیرینی وثمرش میمونه.
البته اگه مثل من مدام به پوچی دنیا،ظلم زیادموجوددردنیا و...فکرنمیکنید.
پراکنده نوشتم
خیلی خوابم میاد اما بامزه هنوزنخوابیده وبعداون میتونم بخوابم.البته امیدوارم.
دیروز وامروز خیلی خسته شدم دیروز برای اولین بارکیک یزدی درست کردم که متوسط شد،احساس میکنم باید روغن بیشتری توی مایه کیک میریختم وامروزم نون خامه ای که ازدوبارقبلی بهترشد.نسبتا پفش موند وتونستم توش خامه تزریق کنم(البته توی نصفشون)نمیدونم گفتم یانه ،توسترمادرم روگرفتم ازش و کارم راحت شد.دیروز لبوبه صورت گل سرخ وشلغم گل سرخی هم درست کردم.وبعدهم پختمشون.چندوقت پیشا کارگاه یک روزه یلدا رفتم(بازم یادم نمیادکه گفتم یانه) وتوش همه چی رو گل سرخی کردیم!! ازکدو خورشتی بگیر تالبو،شلغم،خیار.روی سیب و پرتقال هم طرح ترنج یادگرفتم که البته نکته همه اینها داشتن چاقوی طراحی بودکه همونجاخریدم.
خلاصه دیروز که خونه مادرم یلداداشتیم ومیخواستم خودی نشون بدم همه این هاروباهم درست کردم وبردم که خیلییی خسته ام کرد.راستی بابرادرکوچیک ترهم آشتی کردیم وباری از روی دوشم برداشته شده چندکه میخوام همون سیاست دوری ودوستی روداشته باشم.
دیگه چی؟ازمهمونی دوهفته پیش بگم .به سبک ویرگول خانوم غذاهاروبگم:سالادالویه،کشک بادمجون وقیمه ،با ژله واینا.سه روزبعدش خاله هاموکه اومده بودن تهران دعوت کردم که برای اونهاهم سوپ جو،ماکارونی(اندازه یه دیس کوچیک البته)و خورش کرفس درست کردم.
همه ی این خونه آماده کردن ها بادوبچه کوچیک وکلاس آنلاین و همسری که کارش زیادشده خیلی خسته ام کرد ولی خوب خونه خاله هارفته بودم وباید دیدشونو پس میدادم ومهمونی قبلی روهم بایدمیگرفتم.
کلاس آنلاین خیلی سخته امیدوارم این داستانها تموم بشه وبه روتین خودمون برگردیم.
کمبودسوخت چی میگه؟مشکل اصلی ازتحریم ها ونتونستن تامین قطعه یا حالا کسری های نیروگاهای گازه،اونطورکه شنیدم البته
بامزه نخوابید،دخترکوچولوهم بهش اضافه شد،برم من فعلا