سلام
فرشای کناره ام رسیدن قد یه کف دست بودن.پادری بودن درواقع.
بازوررر پس دادم.انقد سرشون شلوغ بود نمیرسیدن بیان ببرن.
عوضش انقد قالیچم قشنگه همسرگفت لنگه همین ولی کوچیک ترش روبگیر،پولشم خودش داد(ازعجایب)البته پول اون یکی روهم کمک کرده بود ولی معمولا میگه چه نیازیه به خرید؟
معمولا آقایون درحالت بی نیازی خاصی هستن.مثلا هنوزم گاهی که یادش می افته میگه خونه ۵۸متری اول ازدواجمون بس نبود برامون؟
بابچه، کلی وسیله.سیسمونی بچه به صورت کامل وشامل تخت نوجوان، گوشه پذیرایی،باز میگه به نظرت بس نبوددد؟
خوب بگذریم.
چندروز دوباره آنلاین بود پدرمون دراومد.ازاون ور هواهم به غایت سرد بود.قشنگ انگاریخ متحرک میخورد به صورتت.ولی تحمل دوبچه باهم توخونه سخته مخصوصاکه مثل تابستون پارک هم نمیشه رفت.البته یک روزش رو خانه بازی رفتیم که باماشین رفتم وتوبه کارشدم.چقدرخیابونا شلوغن.مردم ماشالله همه درحال خرید وگشت وگذار.سرآخربعد نیم ساعت گشتن دورخانه بازی وجای پارک پیدانکردن یه لحظه خلاف وایستادم و بچه هاروتحویل دادم وبرگشتم ورفتم ماشینو دم خونه پارک کردم!وبااسنپ برگشتم.مگه اسنپ چشه؟
گل شبدرچه کم ازلاله قرمز دارد؟
درآخرماه محبوب من. رمضان داره میاد.مخصوصاکه بااسفندپرانرژی ترکیب شده.هرسال میگم امیدوارم بتونم روزه بگیرم.امسالم همینو میگم.پارسال دوروز روزه گرفتم.۸روز هم روزه های قضاکلا شد ۱۰روز.
نمیدونم خواب شب عیدفطرپارسالمو نوشتم یانه.همش به شوخی به این واون میگفتم من فقط دوروز روزه گرفتم.تازه معلوم نیست قبول شده باشه یانه.
شب خواب دیدم که توصف یک نونوایی هستم ونور خوبی هم به من و افرادی که تو صف هستن تابیده.یه نورمثل نورخورشید .مرد نونواهم خوش اخلاقه وداره به افراد جلوی صف باخوشرویی نون میده.من ازش پرسیدم به منم نون میدید؟بالبخندگفت بله شماهم نون میگیرید.
بیدارکه شدم خوشحال شدم که اندک ماهم،شاید،به چشم اومده.
حالا امسال ببینم میتونم هم بابچه ها خوش اخلاق باشم هم روزه بگیرم هم طاقت بیارم؟
اگه نتونستم شمابه روم نیارید.
چهارم اسفند۴۰۳
هوای ملس اسفندماهی،گاهی خیلی سرد گاهی ملایم.باد وبارونی که گاهی میباره وگاهی قطع میشه.درختاکه جوونه زدن وشمشادهاهم همین طور.هوای ظهرکه آفتابی باابرای سفید توآسمون آبی بود.
شلوغی هاوتمیزکاری های اسفندماه
شکربابت این روزها
صبح واقعابه سختی رفتم باشگاه.شبش ساعت از۱گذشته بودکه خوابیدم وصبحم قبل هفت برای مدرسه دخترک بلندشدم.
تازه ورزشمونم چقدرسخت بودبه شخصه نصفشو غلط وغلوط انجام دادم.اسمش چرخه بود فکرکنم بیشترحرکات منظم پا.مثل رقص ترکی بود.صبح شنبه.بیخوابی،سرماکه دماغتو یخ زده کرده یه ورزش پرتحرک ناشناسم انجام بدی.
برگشتنی سعی کردم خریدی نکنم.
آهان راستی گفتم خرید.یه قالیچه ازدیجی کالا خریدم.امروز رسید. هنوز بازنکردم لول شده روبرومه
طرح قالی های لاکی قدیم.ازاون دستباف کوچیکا.البته این ماشینی وقیمت مناسبه.ولی طرحش همونه .دوستش میدارم.امیدوارم وقتی بازش میکنم نبینم عیب وعلتی داره.دوتاکناره فرشم سفارش دادم اوناهم طرح قالی که فردامیرسه.
خیلی دلم میخواست خریدحضوری کنم ولی چندجاقیمت گرفتم ودیدم که اینترنتی به صرفه تره.الان ولی عذاب وجدان دارم میگم اگه فرش فروشی محلمونو وخیابونمونو و..ورشکست بشن تقصیر منه نوعیه که نمیرم ازشون خریدکنم.بالاخره اوناهم هرروزبه امیدی مغازشونو بازمیکنن.
چه میدونم.
پروژه ازپوشک گیری پیشرفت ۶۰درصدی داشته.بازم خیلی خوشحال وخورسندم.مشکل اینه که بامزه یه سری پوشک آماده کرده که بده به نی نی های کوچه وخیابون که بی پوشک نمونن.(چون بهش گفتم تودیگه بزرگ شدی وپوشک نمیخوای .پوشکوباید نی نی کوچولوهاکه حرف نمیزنن وخیلی کوچیکن ببندن.)
یکیشونم روجاکفشی پشت درخونه گذاشته.
کلا ماشالله بخشندست وتاحالا کفش نوزادی ویه سری وسایل دیگشم بازورمیخواسته ببخشه.کفش نوزادی روکه باخودش به پارک برده بود وبازورررر میخواست به یه بچه کوچولو بده که برای اون باشه.
عید نزدیکه واحتمالابرادرشوهرمیادوبه احتمال صدی به نود!ماشینشو پس میگیره ومابی ماشین میشیم.آیامیتوانیم به مسافرت برویم یانه؟۱۷روزم هست،چه کنیم؟
اگه به همسرباشه کل ۱۷,روزو استراحت میکنه یاپای آی فیلم میشینه.هروقت بهش میگم ۱۷روزه ها،میگه عه چه جالب.فکرکنم یادسفر کیش ومخارجش می افته وداغش تازه میشه وخودشومیزنه به اون راه.
دیگه اینکه برای اولین باردرعمرم یه بسته پستی(غیرازنامه)فرستادم تبریز برای دخترخواهرم.
وای نمیدونیدچه حالی دادشادکردن وسوپرایزکردنش توشهرغریب.
به شماهم توصیه میکنم اگه کسی توی یه شهریاکشور دور دارید اینطوری شادش کنید هزینه ای هم نداره.من دوتاتی شرت اضافه نو داشتم.بایه شالگردن خوشرنگ ازاین مدل گرداکه تازه مدشده که خریدم ودیدم اصلابهم نمیاد،انگارقسمت اون بود.تنهاخریدم چندتا کاکائو بود.هزینه ارسالم باهمه چیزش۱۰۰هزارتومن شد.
اصلا انتظارنداشت حتی نمیدونست که من آدرسشو بلدم.
من برای خواهرزاده هام خیلی کم گذاشتم چندسالیه سعی میکنم حتی شده اندکی،جبران کنم.اوناخیلی تنها بودن چون پدرشونم تک فرزندبود.البته منم اون وقتا سنم کم بود وراهنمایی هم نداشتم.مادرمم که هیچی یکی میخواست به اون آموزش بده ،حالابلکه ازمن راضی باشن.
راستی کارگرروز جمعه روپیچوندم.حال نداشتم یه روزکامل پابپاش کارکنم.
قوری جون شرمنده
خوب شد اول اسفند.ماه دیگه همین روز،اول عیده وسال جدید.
باید کارنامه خودمونو ارائه بدیم.ازسال گذشته راضی بودم یانه واینکه چه کردم؟
ولی چون اوایلش برام ناراحت کنندست اوایلشو فاکتورمیگیرم.تو سال جاری دخترکوچولو بالاخره رفت مدرسه وبالاخره نیمچه سوادی به دست آورد(آرزوی من وپدرش ازسالها پیش که اون بزرگ شه ومدرسه بره!)
بازهم میگم باسواد شدن مثل یه معجزه میمونه مثل اینکه یهو درهای زیادی به روت بازبشه.مثل اینکه یهو ازکلی آسیب مصون بشی.
خداروشکرفعلابه تعلیم وتعلم!علاقه منده،البته به بخش نوشتن مشق ناعلاقه منده و هرروز باهم کلی چالش داریم تامشقاشو بنویسه ولی درکل خوبه خداروشکر.
تواین سال بامزه روهم ازشیرگرفتم ومشکل اضافه وزنشم حل شد.الان که عکساوفیلمای قدیمشومیبینم ،میبینم اطرافیان حق داشتن که بعضانگران اضافه وزنش بودند.خودما متوجه نمیشدیم بچه چقدرچاقه،البته بامزه کلا انگارخوش خوراکه چون بازشروع کرده به پرخوری البته به خاطرفعالیت هاش ودویدن هاش، چاق نشده ولی اگه به اون باشه و ازصبح تاشب جلوش خوراکی بذاریم نه نمیگه بلکه استقبال میکنه.دراین حده که شبا هم خواب خوراکی میبینه یا سرخوراکی توخواب باخواهرش دعوا داره.مثلا تقریبا یک شب درمیون داره خواب میبینه که خواهرش شکلاتشو خورده و بابت این گریه میکنه.پریروز صبح هم باخوشحالی بیدارشدوگفت مامان دیشب خواب خوبی دیدم،خواب دیدم دارم ماهی میخورم.ووقتی براش ماهی درست کردم وخورد ومطمئن شدچیزی باقی نمونده گفت حالا پوستاشو بده بخورم!اوناهم خوشمزن!آخه بچه مگه توتجربه ای ازخوردن پوست داری؟
گاهی فکرمیکنم اون وخواهرش قبلا حداقل یک بارزندگی کردند ودوباره الان درقالب یه کودک برگشتن.
مثلا خواهرش وقتی خیلی کوچیک بود بهم گفت یادته دفعه پیش توبچه بودی ومن مادر؟
یا وقتی دردوسال ونیمگی یاسه سال،به ویلا رفت گفت چه جالب قبلا این صندلی غذاخوری طبقه دوم بود.قبلا این وسیله فلان جابود.اصلا ازدیدن ویلا ومافیها تعجب نکرد.
بگذریم وازبحث دورنشیم.
تو تابستون ،اعصابم خیلی ضعیف شدو دنبال روانشناس بودم که تو پاییز بارفتن به کلاس شیرینی پزی خودش یه درمان برام شد.درکناراون دوره ها وکلاس های روانشناسی مدرسه ودور واطراف رودرقالب کارگاه های یک روزه رفتم وبرام بهترشد.
دراین مدت بهم گفتن پیش یائسگی گرفتی که برام ازنظر روحی سنگین بود ولی بالاخره باهاش کناراومدم.ولی خوب باکمی اصلاح الگوی خوراکم وورزش وپیاده روی احساس میکنم خیلی اوضاعم بهترشد(بهم گفته بودن به ورزش وخوراک ربطی نداره بیشترارثیه)
درمورد خوراک،رب صنعتی روتوغذاهاخیلی کم کردم.مصرف شیرینی وروغن روهم کمترکردم.خیلی تاثیرداشت.
دیگه چی؟من طی روزخیلی کارمیکنم مدتی بود گوشه ناخن هام پوست پوست میشد فکرمیکردم بابت کمبودویتامینه،بعدکه گوگل کردم دیدم برای کارکردن طولانی باآبه.دقت که کردم دیدم دستم همش توآبه وبعدکارم هم خشکش نمیکنم.اولاکه دلم برای خودم خیلی سوخت که چرااینقدرکارمیکنم بعدم استفاده ازدستکش روبیشترکردم.ثالثادیگه بعدکاردستامو خشک میکنم.
اهداف سال بعد:اگه بشه بامزه رومهد ثبت نام کنم.اگه اون نشدکلاس ژیمناستیک ،حداقل کمی ازهم دوربشیم تاذهنم آزادشه.
برای کارم یه فکری بکنم یابیمه ام روبه طریقی پرداخت کنم.
بتونم اوقات بیشتری درسکوت باخودم باشم.
رابطم باهمسرروبهترکنم.
حداقل یک سفردوسه روزه تنهایی برم.
چیزایی که منومیترسونن:
پیری پدرومادرم ودیدن ضعفشون که امسال خیلی بیشترخودشو نشون داد.
اوضاع بداقتصادی و به تبع اون خشم و بداخلاقی و کارهای عجیب غریب مردم.وچیزهایی ازاین دست.
سرعت بالای پیرشدن جمعیت وعدم میل مردم به فرزندآوری به دلیل نارضایتی ازوضع زندگیشون.
درنهایت گرچه به نظرمیادسال سختی پیش روباشه ولی ان شاالله که فرجی بشه ومردم نفسی بکشندو لبشون به خنده واقعی بازبشه.
ریا نباشه،،سه جلسست میرم ورزش.اگه اون تک ماه بعدازتولد نی نی روکه یک ماه رفتم یوگا درنظرنگیریم،چندسالی بودکه ورزش نکرده بودم.
ولی ماشالله بگم بدن دردخاصی نگرفتم.البته بلافاصله بعداومدن به خونه دوش آب گرم میگیرم.
دروغه بگم کاهش وزن مد نظرم نیست ولی بیشترسالم نگه داشتن استخوان هاو اضافه نکردن چربی مضر و سالم موندن نظرمه دیگه.
بچه های من 6و2ساله اند.حداقل باید20سال دیگه همراهیشون کنم.یه کاری کنم سالم باشم.
البته عمردست خداست.اما دوست دارم خودمو همسرم بالاسرشون باشیم وبزرگشون کنیم.
دیگه چی؟حدودا ده روزه که بامزه رو نهایتاروزی ۲بارپوشک میکنم.بقیه رومیگم خودتو کنترل کن.اوایل اصلانمیتونست ،اما الان تقریبا میتونه.البته حرف عروسی بزنیم :))...کاریم نمیکنه حتی وقتی ببرم دستشویی،یعنی خیلی معذبه انگار.بازپوشکش میکنم تازه بعدمدتی که مطمئن میشه پوشک داره یه کارایی میکنه.
حالافعلابه همینشم راضیم.
دختراول رویک هفته ای ازپوشک گرفتم وتمام .تازه دوسال وچهارماهش بود.این یکی تقریبا دوسال وهشت ماهست.بازمیگم عجله ندارم.
اصلاآدم سربچه اول خیلی انرژی داره وهمه کاری میکنه.سردومی موتورمن یکی که نیم سوزشده.
مدیونید اگه فکرکنید افزایش مجددوپنجاه درصدی قیمت پوشک(ماه قبلشم گرون شده بود)محرک من بوده.
برای جمعه کارگرگرفتم .اونم مرد.انقدرازحالامعذبم.تازه ازدیروز دارم خودم تمیزکاری میکنم که اون نیاد کثیفیا رونبینه ،نکنه زشت باشه.
تازه نمیدونم خونمون انقدرپره بایدچکارکنم.قراره فقط شیشه هاو دیوارهاروتمیزکنه.شایدم حمومو بشوره.یعنی باید وسایلمو وسط اتاق جمع کنم؟
دیشب سوپ پختم.بعدخودم مرض دارم میگم غذاسوپه اگه سیرنمیشید پیتزاهم بگیرید.آخه سوپ پختی که مثلا سالم باشه پیتزاچی بود این وسط؟
همسرم گفت من تواین سرما بیرون نمیرم کارت و بگیرخودت برو.خلاصه بامن بمیرم توبمیری ،اون رفت طفلی،راضی بود بشینه سوپشو بخوره ها
راستی کارپیتزایی محلمون هم گرفته شکرخدا.دوتاهم نیرواضافه کرده.ازهمون همش خریدمیکنیم.بابچه هاهم دوست شده.
ماشالله بگم نگم.هوا چه سرده.هربارمیخوای بری بیرون باید دویست هزارتا لباس تن خودتو بچه هاکنی.تازه بازم ازیه سمتی سوزمیاد ومیگزدت.من ازکلاه گذاشتن خجالت میکشم وگرنه به نظرم اصل،پیشونیه که باید پوشیده بشه.مخصوصا امروزهم من دخترکوچولو روبردم مدرسه بیشترسردم شدو لرزیدم.حتی شیشه ماشین یه نیمچه یخی بسته بود.
درآخر منم مثل خیلیا ازافزایش قیمت دلارخیلی دلگیرم.اما چه میشه کرد.خداعاقبت این ماجراروختم به خیرکنه.
+وضعیت بیمارمون تثبیت شد.دعاکنیدفاکتورهای خونیش هم بالابیان
چراهمه بایدشبیه هم باشن؟اصلاچی شدکه اعتمادبه نفس دختراوزنای جامعه،نه فقط توایران که نسبتاتوکل دنیا،انقدرپایین اومدکه دنبال اون رفتن که خودشونو ،یعنی فقط ظاهرشونو خیلی زیبا وپرفکت کنن؟
مایی که تاچندسال پیش رقابتمون سررشته های دانشگاهی وکیفیت شغل هامون بود حالا جداازپزماشین وخونه ی بالاشهرباید پزآرایش بی نقص وصورت وبدن بی نقص ترمونو به همه بدیم.
ازخودم شروع کنم.
ولله که ازظاهرخودم راضیم.قدمتوسطی دارم(دوست داشتم قدبلندترمیبودم)،کمی افتادگی پلک دارم(شایدبهتربودنمیداشتم)یه دوره یک ماهه قرص ضدبارداری خوردم که باعث شدیکی دوتا لک کوچیک روصورتم بیفته(نمیدونستم که این عوارض روداره)تاحالا بوتاکس نکردم .هرچندکه خط اخم و..دارن پیدامیشن.
ماحصل اینا چیه؟بازم ازخودم راضیم.درجمع های زنونه هرکی یه توصیه بهم میکنه یکی میگه چراموهاتو تاحالا رنگ نکردی؟خوب چون۹۰درصدشون سیاهن.
چرابوتاکس نکردی؟والاوقتشو ندارم.بعدم اون یه سمه که تزریق میشه به اون نقطه ازصورت.سوم که من اینقدرعمرکردم بالاخره توصورتم باید چیزی ازسنم معلوم باشه.درنهایت اول بذارید ورزش ویوگای صورت بکنم اگه نشدچندسال بعدشاید یه گلی به سرم بگیرم اونم یه راه کارگیاهی نه شیمیایی
چراافتادگی پلکتو عمل نمیکنی؟عوارض بیهوشی زیاده بعدم فکرنکنم موضوعم حادباشه درنهایتم فکرکنم به کل صورتم بیاد.بعدم من همینطوری خوشگلم حالاخوشگل ترنشم چی میشه؟(اعتمادبه نفس داشته باشید دوستان)
آقا اینارومینویسم توروقرآن تویی که گذری اینارومیخونی هم اعتمادبه نفس داشته باش،چاقی،باورزش وکم خوردن وموادمضرنخوردن خودتو لاغرکن.
من سربامزه خانوم چون دکترگفته بود موادفرآوری شده نخور ،فست فود وکاکائو نخور،بدون ورزش خیلی زیادوزن کم کردم.وآزمایش خونمم به قدری خوب شدکه دکتربهم گفت چندسال یک بارچکاپ بده نه هرسال(البته بگم الان دیگه اونطورا رعایت نمیکنم)
ایناروگفتم که بگم دلم خونه ،یکی ازفامیلای نزدیکم سراستفاده ازقرصای لاغری ،کارش به آی سی یو وخونریزی اندام های داخلی کشیده.آیا موندنی باشه آیا رفتنی خدای نکرده.یه دخترجوون که اضافه وزن داشته ومیخواسته شبیه باربی های توی خیابون بشه.
آخه چرابایدازهمه تاییدبگیرید؟بابا نهایت به شمامیگن چاق،زشت یا امل
بهترازاین نیست که به دردسرهای بزرگ بیفتید؟
التماس دعابرای مریضمون دوستان