20مرداد

حالم خوب بود تا اینکه نیمه شبی،اتفاقی بایه وبلاگ آشناشدم که خانومی که پزشک بود و 5بچه داشت مینوشتش،البته انگار3تاازبچه هابچه خودش بودندودوتای بزرگ ترفرزندان همسردوم.خلاصه خیلی ناراحت وغمگین شدم ازاون همه اتفاق،گرچه که خلاصه نوشته بود ودیربه دیر.شبش خوابم نبردتا4صبح.براش آرزوی موفقیت کردم.پیام گذاشتم..

فکراینکه چقدرممکن بودهمین اتفاقات برای خودم بیفته.فکراینکه میشه قضاوت کرد ؟مخصوصاکه درغربته..چقدرخودش درایجاداین وضعیت نقش داشته..؟

الان خداروشکرانگارمدیریت کرده بحران ها رو

بگذریم


برای دخترکوچولو دوچرخه خریدیم بالاخره.پدرم بانی شدو یک سوم پول دوچرخه رودادوماهم باشرمندگی دیگه بقیشوگذاشتیم وخریدیم وپنجشنبه تحویل گرفتیم.صورتی،سایز۱۶با تصویرباربی و این داستانا،دخترم انقدرذوق کودکانه کردکه خدابدونه.الهیییی.چون سورپرایزی هم تحویلش دادیم.


حالااین وسط بامزه قبول نمیکنه که این دوچرخه اون نیست وبرای خواهرشه ومیگه من بایدبشینم.ومینشونیمش وپاهاش انقدرکوچیکه همون بالامیمونه واون خیلی ریلکس یه جارومیگیره تاماراه ببریمش.

حتی روزاول که گذاشتیمش توبالکن چقدربراش گریه کردکه مال منه،کجامیذاریدش

اتفاقات دردسرسازم میافته مثل دیروزکه لوله فاضلاب اصلی ساختمون دقیقا توطبقه ما ترک خورده بود ولوله کش ازساعت۳تا۸داشت باسروصداومته و..تو آشپزخونمون کارمیکردو بچه هاازصدامیترسیدن وآب قطع بود وبرده بودمشون پارک وبعدبرگشت چقدربشوروبساب داشتیم.

بازخداروشکرجمعه این اتفاق افتادکه همسرخونه بود.

دوهفته پیش هم همسررفت دندون پزشکی که دندون شکستشو درست کنه وقت قالب گیری دکترگویا زیادیه لثه فشارآورده بودمتاسفانه دچارخونریزی خیلی زیادشدکه باپنج شش تابخیه مهارشد.خیلی دنبال علت این ماجراگشتیم.چون این حجم ازخونریزی،توبگوخیلی محکم هم به لثه فشاربیاد،منطقی نیست.قرص آسپرین هم مصرف نمیکنه..نمیدونم.


دیگه چی؟بگردم اتفاق خوب پیداکنم.آهان هفته پیش بچه ها روبردیم یه خیابون شلوغ ومرکزتجاری ورستوران واینا.مامعمولاجاهای شلوغ نمیبریمشون .اگه جایی ببریم پارکی،مهمونی جایی

نمیدونی دوتاشون چقدرذوق میکردن مخصوصا بامزه دودستتشو به شیشه مغازه هامیچسبوند وبادیدن ویترینشون میگفت به به به

یه جاهم تویه پاساژ یه مانکن دید توویترین .سریع بایه خانومه ارتباط گرفت وبهش فهمونداون مانکن که خودش فکرمیکردیه آدم زندست چراپشت شیشست؟واون خانومه هم داشت براش توضیح میدادکه چی به چیه .بعدش خانومه انقدرذوق کرده بودکه بامزه رفته سمتش وازش سوال پرسیده.

بعدهم که رفتن رستوران کانهه اولین باره بردیمشون بیرون غذابخورن.ذوق ذوق..وای خداچی بگم

تومراکزخرید یه شلوارو یه شال پسندیدم ولی دلم نیومدهمسربرام خریدکنه.هرچندکه چندبارپرسید چیزی خوشت اومد یانه

فرداش یه کارت داشتم که توش پول بود. ۱تومن .ولی رمزشو فراموش کرده بودم

رفتم بانک ورمزجدیدگرفتم وسریع رفتم خرید و اینطوربگم با۸۰هزارتومن موجودی برگشتم.

حقوق این ماهمو پرداخت نکردن.نمیدونم بابت تعطیلی مداوم بانکهاست یالازمه برم بیمه


پنجشنبه مهمان داشتیم.آقای مهمان،شغل نسبتا مهم دولتی داره.خیلی جدی میگفت که جنگ وسیعی میشه.

اوف



نظرات 13 + ارسال نظر
زینب سه‌شنبه 30 مرداد 1403 ساعت 23:44

داشتم می خوندم تا رسیدم به خط آخر یهو قلبم اومد توی دهنم. چرا بیشتر ننوشتید همین باعث میشه آدم بیشتر میخ کوب شه
میشه بگید چیا درباره جنگ می گفت . شما با جزییات راجب همه چیز می نویسید ولی درباره این یکی ننوشتید.

سلام عزیزم خوب زیادم صحبتشو نکردیم.نمیدونم به حرفاش چقدراطمینانه
توکلمون بایدبه خداباشه.همین که ایران فعلامنتظرنتایج صلح غزه است وبرای بعدازتحلیف رییس جمهورهم وقت گذاشت نشون میده یه فکری پشت کاراش داره

ویرگول جمعه 26 مرداد 1403 ساعت 16:30 http://Haroz.blogsky.com

می بینم کامنتها رو بستی اما من اینو باید بهت می گفتم
تو واقعا از نظر کاری ادم خیلی موفقی هستی، و به نظر من همکارات و مدیرت حسودی می کنن.
من الان بیشتر از ۴ساله که همراهتم. خوب یادم هست وقتی از شرکت قبلی اومدی این شرکت اخریه و چطوری منتت رومی کشیدن. حتی یادمهیه زمانی با داشتن بچه کوچیک کار هر دو شرکت رو می کردی.
زمونه به من یاد داده ‌که باید خودت خودت رو دست بالا بگیری. متواضع که باشی مردم رو هوا برمیداره. باید خودت همیشه اذعان کنی که ادم خیلی حرفه ایی و قوی هستی توی کارت و اونا لیاقت همکاری با تو رو نداشتن.
دوستم خیلی حرفه ایی تر از این حرفه هاست.
خانواده رو هم که چی بگم؟؟ تا وقتی سواری بدی خیلی خوبی، وقتی یکم کاراییت کم بشه شب می خوان بزارنت دم در آشغالی ببرتت (اینجا همونم باید صبح بزارن ) خلاصه که خواهر جان فقط تو تنها نیستی و هممون کم و بیش از کوزه شکسته آب می خوریم

عزیزم کامنتت برام خیلی دلگرمی بود.یادته؟چقدرسخت بودبرام ولی انجامش میدادم.
راست میگی من همیشه اهل سکوتم ومیگم ازروی کیفیت کارم میفهمن که من کاربلدم ولی انگارگاهی بایدآدم کازشوعرضه کنه.
فدات شم عزیزممم

khatoon جمعه 26 مرداد 1403 ساعت 08:11

عزیزم مبارک باشه دوچرخه دختر کوچولو
بامزه هم الان سنی هست که حس مالکیت داره و دوست داره همه چی مال اون باشه
در مورد پست بالا به نظرم ذهن خودت رو درگیر این مسائل نکن که منو نخواستن و دوست نداشتند من فکر می کنم اینقدر دغدغه خانواده ها زیاد شده که واقعا توان و رمقی برای دیگران نمی مونه از این منظر بهش نگاه کن
تو ادارات هم که از اول همین جور بوده هیچ وقت توانایی افراد در نظر گرفته نمی شه فقط باید پارتی داشته باشی تا جایگاه داشته باشی

ممنون دوست خوبم.
فعلاهردوبی خیال دوچرخه شدن
ای خواهرچی بگم راست میگی

دریا چهارشنبه 24 مرداد 1403 ساعت 10:22 http://Taarikheman.blogsky.com

دوچرخه دختر کوچولو مبارک باشه.
وای نگو از سر وصدای تعمیرات و بنایی و اینا که من الان مدرک دکترای تحمل این صداها رو دارم.
من توی مراکز خرید که خانواده ها رو با بچه هاشون میبینم با خودم میگم یعنی منم یه روزی میتونم اینطوری با بچه ام بیام بیرون بگردم؟

ممنون عزیزم الهیی چقدرم که تحمل سروصدابرای زن حامله سخته.امیدوارم وقتی نی نی اومد صداهاقطع شن که بتونه راحت بخوابه
آره میتونی اوایل که باکالسکه میتونی بعدم که خودش میاد.ولی بعدچهارپنج سالگیه که می ذاره باخیال راحت بگردی وخریدکنی

هانیه سه‌شنبه 23 مرداد 1403 ساعت 15:26

سلام
عزیزززم
فقط بچه ها و اون ذوقاشون ..
چقدر دنیای بچگی پاکه ..فارغ از استرس های بیخود دنیای بیرحم ما

اون وبسایت رو قبلا میخوندم الان ادرسش رو گم کردم
اگر زحمتی نبود لطف میکنی ادرسش رو بذاری

سلام بله واقعا اینطوره
والانمیدونم دوست داره گمنام بمونه یانه اما اسم وبلاگش اینه:سانیا وروایت.
به انگلیسی بزن

ارغوام سه‌شنبه 23 مرداد 1403 ساعت 13:19

چقدر ذوق بچه ها قشنگه و اینکه حس میکنی خودت تونستی خوشحالشون کنی حالا با رستوران و‌خرید و هر چی واقعا لذت بخشه، دوچرخه مبارکه دختر کوچولو انشالله خواهر کوچیکتر رو هم یه جوری راضی نگه دارید
خوانواده های دو تیکه و ناتنی و … اینا خیلی سختن و مدیریتشون آسون نیست. یکی از همکاران چنین شرایطی داشت یه بچه این داشت یه بچه همسرش و به بچه مشترک… ولی خب الان قدیم نیست که ناپدری و نامادری آزار بدن خیلی تعاملات بهتر شده.
خریدها مبارکت چقدر اون کارتها که بیخیالشون شده بودی میچسبه مثل پول پیدا کردن از جیب لباسهای قدیمیه ، منم تو ایران کارت بانکی چندتا داشتم که فراموششون میکردم ولی اینجا فقط یکیه دیگه از این لذتها بی بهرم.

سلام عزیزم بله ذوقشون واقعیه وآدم کیف میکنه ایشالا همه بتونن بچه هاشونو سورپرایزکنن.
آره دیدی چه حالی میده پول پیداکردن؟به نظرم اونجاهم برو توبانکای مختلف حساب بازکن.نمیشه؟

غ ـ ـز ل دوشنبه 22 مرداد 1403 ساعت 12:22 https://life-time.blogsky.com/

یا خدا حوصله این یکی رو ندادیم
کم مردم استرس دارن حالا جنگ هم اضافه بشه
خدا به بچه هامون رحم کنه که ترس و وحشتای مارو تجربه نکنند
وسیع منظورش با ایران بود یا سبک جنگای جهانی؟

آخ تو چه خوبی که دلت نمیاد همسر برات خرید کنه

ایشالله که نمیشه.
جنگ وسیع ایران بااسرائیل
خواهش میکنم.شایدم مردخراب کنم

لیلی دوشنبه 22 مرداد 1403 ساعت 08:54 http://leiligermany.blogsky.com

بچه های منم از دیدن جای شلوغ تعجب می کنند چون ما هم فقط مهمونی و پارک میریم و خریدهامون اینترنتیه.
خریدهات هم مبارک.آدم یک میلیون تو کارت داشته باشه رمزش رو گم کنه؟؟؟#!!عجب عجب
امان از وسیله برای بچه بزرگها که دومی ها سریع صاحب میشن. گاهی دلم برای اولی ها می سوزه که از تخت پادشاهی می افتن

عه چه خوب.
پول سهام عدالت مونده بودجمع شده بود.
دقیقا.ماهم بیشترطرف ته تغاری هستیم.ازقدیم راست میگفتن ته تغاریا عزیزکرده پدرومادرن

شادی دوشنبه 22 مرداد 1403 ساعت 07:50 http://shadinrz@gmail.com

وای چقدر ذوق کردنشون باحال بود.حالا من اگه پسرامو پاساژ ببرم کچلم میکنن چون حوصلشون از پاساژ گردی سر میره. مردا از بچگی همینطورین

وای چه جالب.فکرمیکردم همه بچه هامراکزخربدو دوست دارن.

اى جانمممم به بامزه
گوله نمک شده وروجک
دوچرخه دختر بزرگ هم مبارکش باشه
خریدا هم مبارک خودت
آدما سرگذشت هاى عجیب و غریبى دارن ، ان شالله اون خانم هم از این به بعد زندگى بهترى داشته باشه

میگم اینقدر دلم مى خواد بزنم تو دهن اینایى که میگن جنگ میشه مخصوصا اینایی که یه پست و مقامى هم دارن امیدوارم خدا بخیر کنه این داستان جدید و برامون

سلام عزیزم ممنون.بله شیرینه.مرسی.آره ایشالله بعداین آسونی وخوشی باشه براش
والله یه چیزای ترسناکی میگفت ازآماده سازی ایران برای جنگ.
البته بگم دوسال پیش سراعتراضات هم میگفت کارحکومت تمومه وتافلان تاریخ،فلان میشه

ویرگول یکشنبه 21 مرداد 1403 ساعت 14:42 http://Haroz.blogsky.com

ای وای از اون ترکیدن لوله، خوب شد تنها نبودی تو خونه
جونم به فسقلی که حس مالکیت داره بنده خدا بچه های بزرگتر که همش زیر یوغ استسمار این فسقلی ها هستن
چه خوبه حقوق داری هنوز، امیدوارم کم کم بتونی دوباره مشغول به کار بشی، حیفه اون همه مهارت و استعدادته که ازشون استفاده نکنی

آره حداقل خوب بودکه روزتعطیل بود.
دقیقا
بله دوسال ودوماه بیمه بیکاری دارم.قبلشم ۹ماه حقوق بیمه زایمان روگرفتم.کلا کمردولت رومن بااین حقوق گرفتنام شکستم
جدی میگی؟مرسی که بهم اعتمادبه نفس میدی دوستم

الف. پلف شنبه 20 مرداد 1403 ساعت 19:58

سلام ، اون به به گفتنش پشت ویترین چه بامزه بود، مبارک باشه خریدها

سلام.آره خیلی تعجب وذوق داشت.
ممنونم

ترانه شنبه 20 مرداد 1403 ساعت 14:36

چه خوبه که از اتفاقات خوب هم مینویسی. خوبی بچه ها اینه که آدم یکبار دیگه دنیا رودازذچشم اونها میبینه و‌همراهشون ذوق میکنه

سلام .بله عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد