-
این روزها
دوشنبه 11 دی 1402 18:33
بیشترازهمه داره به بامزه خوش میگذره،ازپله بالارفتن رویادگرفته وپایین رفتن رو باشکم میادواینومدیون پله های آشپزخونست.کلی دایره کلماتش،هرچندهنوزتقریبانامفهوم،بالارفته.به صورت آشکاری مشخصه که شادوسرگرمه وهرروز کلی چیزتازه برای کشف داره.ازاسباب بازی های جدیدبگیرتادیدن آشنایانی که براش جدیدن یارفتن به پارک وشهرکتاب و..یکی...
-
ازهمه چیز
سهشنبه 5 دی 1402 10:31
نشسته بودم داشتم تورهای لباس پرنسسی دخترک رو دوخت ودوزمیکردم،انقدرتومهمونیا شیطونی کرده وپریده ودویده یه طبقه تورش پاره شده بود. خانواده عموبه شدت بیمارن ودیگه نشدپسرعموهاشوببینه وبااونابازی کنه. اینترنتمونم درست دوهفته قبل ازبرگشتمون سلب امتیازشدووقتی برگشتیم هرچی زنگ زدیم برای برگردوندنش، فایده نداشت.اینترنت مخابرات...
-
آزمایش
شنبه 2 دی 1402 07:56
سلام دوسه روزبعداینکه رسیدیم،رفتم پیش دکتردخترکوچولو وگفتم برای بامزه آزمایش مجددخون بنویسه. دخترکوچولوچون حساس بود ودکترپنجه طلا!که بامزه روپیشش میبرم کمی بداخلاق،حاضرنبود پیش پنجه طلا ببریمش وبرای همین یه خانوم دکترخوش اخلاق که استیکرجایزه میده به طوراتفاقی پیداکردیم ودوسه بارآخرپیش اون رفته.اون روزم بامزه...
-
سلام
سهشنبه 28 آذر 1402 09:44
خوش میگذره..آره..آرامش داریم.البته اگه مامانم بذاره هنوزم فکرمیکنه قبل ساعت 10بایدبهم زنگ بزنه ومن منتظرم.روم نمیشه که بهش بگم ممکنه این کاربچه هاروازخواب بیدارکنه یاهمسرمواذیت کنه.کلافهمیدم توایران من خیلی کارهاروتوی رودربایستی انجام میدادم.توی رودربایستی مهمونی رفتن ،خریدکردن.پذیرفتن خیلی ها و.. دیروزدخترداییم تماس...
-
ایران
جمعه 24 آذر 1402 20:13
خداروشکرکه امروز برگشتیم ایران. بیشتربرای شادی بچه هاوسرگرم بودنشون میگم.البته خودمم کمکم داره دلم گرم میشه. الانم برادرزادم که۷سالشه خونمونه ودارن باهم خاله بازی میکنن. بامزه بعدمدتها آدمی غیرمادیده وخوشحال وسرگرمه. وقتی خونه رودید خیلی تعجب کردوبراش جالب بودانگاربه یادش نمی اومد ومی اومد.سریع کالسکه اسباب بازی...
-
ای خدا
جمعه 17 آذر 1402 17:55
مریض شدیم،هرچهارتاییمون به نوبت.اول همسر تب ولرز ومریضی،دوروزبعدبامزه خانوم دوروزبعد دخترکوچولو وحالامن،بامزه نصفه شبی لرزکرد،ازدرون میلرزیدخیلی ازاین حالتش ترسیده بود. آخرسرهم من گرفتم.سردردهم دارم.اونهاهم داشتن.دخترکوچولو امتحان دیروزشو که قران بودنتونست بره بده.دوشنبه وسه شنبه هم آخرین امتحان هاروداره. همه...
-
روز نو
یکشنبه 12 آذر 1402 09:07
ساعت تقریبا نه ونیم صبحه وبقیه هنوزخوابن.تپلو ودخترکوچولو وعمه وهمسر. من طبق معمول خیلی ازصبحها،دنبال مفهوم زندگیم،دنبال که چی وچراها هستم.ازپنجره شهر سفیدوگچی اینجارونگاه میکنم وباخودم میگم چرااینحاهستم ویادم میادکه اونجااذیت بودم.شایدبلدنبودم که زندگی کنم .شایدبه دیگران زیادی مجال...
-
خریدها ورسیدن عمه مبارک
شنبه 11 آذر 1402 16:37
خوب خوب اول ازخریدهابگم.اولش خریدهای دونه ای 1ونیم درهمیم رسید(مخصوص اف روز۱۱,۱۱) که بعدکه بقیه رسیدن فهمیدم ایناعالی بودن.یه پک36تایی گوشواره که حداقل یه سایزازتوعکسش کوچیک تربود.یه کوله کوچولوی برزنتی بچگونه ویه کیف دم دستی که خوب بودن.شب خریدازنون که دواربودرسید بازش کردم چشمتون روزبدنبینه ،مگه فقط جوراب توش...
-
سه شنبه
سهشنبه 7 آذر 1402 16:52
همچنان منتظربسته های پستیم هستم.هنوزیکیشم نیومده که کاملامطمئن شم واقعیه این فرآیند یانه وبازسه تای دیگه هم سفارش دادم که کلاشدن 4تا. البته تلفنی باهام تماس گرفتن وآدرس مجددگرفتن وبابت تاخیرمعذرت خواهی کردن ولی خوب هنوزبه دستم نرسیده. ازسایت محلی اینجا هم(نون)یه دراور اسمبلی رنگی رنگی ژاپنی و یه چایی سازسفارش...
-
بامزه
سهشنبه 30 آبان 1402 18:03
بامزه مشغول شیطنته،الانم رفته رویه جعبه پستی امانتی که گفتیم سمتش نرو نشسته. تازگیاکمی نامفهموم حرف میزنه که ما،یعنی پدرومادرش می فهمیم البته.آده(آره),با(بیا),بابو(بابا)آی مامان آی مامان(ضجه مویه وقتی مرددباشه کاری روبکنه یانه ودرحال فکرکردن باصدای بلنده) اگه ازش بپرسیم چیزی ومیخوری یاکاری رومیکنی،اگه مثبت باشه سرشو...
-
غمگین
جمعه 26 آبان 1402 17:53
چقدرغمگینم.به خاطرجنگ غزه.جنگ اوکراین.جنگهای نابرابری که انسانهای پاک وبی دفاع میمیرن وقاتلین خونخوار(دقیقا خونخوار،میدونیدکه عده ایشون خون بچه هارو میخورن که سالم بمونن)سالهای سال،سالم زندگی میکنن وبه مرگ طبیعی هم میمیرن. غمگینم که تواین دنیام وخداهم هست وتماشامیکنه وبدترازاون،بچه هام،احتمالابعدترازمن،که دنیاهی...
-
سردرد
سهشنبه 23 آبان 1402 19:53
ازدیروز سردرددارم واهل قرصم نیستم وهمین طورباغذاو میوه وآب سعی میکنم خودمو خوب کنم که فعلاموفق نبودم. دندون آسیاب نی نی داره درمیاد.یعنی نصفه دراومده واذیته.یعنی دقیقا سرهردندونش اذیت شدواذیت کرد،برخلاف دخترکوچولو مابلیطمونوگرفتیم .حالاامروزعصرمدرسه پیام داده میخوایم ازکلاس اولی هاهم امتحان بگیریم.دوتاامتحانش می افته...
-
تعطیلی
شنبه 20 آبان 1402 19:56
تعطیلات این هفته وهفته پیش سعی کردیم بچه هاروبیشتربیرون ببریم.مثلا یکشنبه پیش رفتیم کناردریا(برای باردوم),این بارخیلی بادمی اومد.وجمعیت هم کمتربودن.به علاوه اینکه این بارباماشین رفتیم وبرگشتیم(تاکسی),اولین باربودکه من تاکسی میگرفتم وگرونم نشد.۱۳درهم. وسایل شن بازی هم برای دخترکوچولو برده بودم.سطل ماست و دوتا...
-
بداخلاقی
چهارشنبه 17 آبان 1402 16:13
بداخلاقی منوفراگرفته ودلم میخوادگیربدم به این واون. بامزه یه شبکه کارتون عربی که همش شعره پیداکرده(مابراش گذاشتیم دیگه اون چطورپیداکنه)وحالاول نمیکنه ونمیذاره هیچ کدوممون هیچ برنامه ای ببینیم واون فقط بایدبشینه وبادقت فراواااان اون شعرا روگوش بده.تازه یه خط درمیون که آهنگاکمی غمگین میشن(بابت جنگ غزه یاچی ،کلی آهنگ...
-
علی با با
جمعه 12 آبان 1402 11:33
هفته ماتموم شد :) وای چه خوب بودامروز تایه ربع هشت خوابیدم البته اگه بیدارشدن درساعت 3و5وشش وبیست دقیقه روفاکتوربگیریم.که تازه دیشب شبی بودکه تقریباخوابم کامل شدو بامزه همکاری کردوکم بیدارشد. از آقای بنگلادشی گفتم.گفتم اینجاهم درموردسایت علی با،با بنویسم شایدبرای کسی مفیدباشه. خوب وقتی مااومدیم اینجاخیلی ذوق داشتیم که...
-
هفته جدید+ادامه
دوشنبه 8 آبان 1402 09:47
هفته جدیدبرای ماشروع شد گفتم بیام خارج ،پاییزمنونمیگیره چون اینجاکه برف وبارونی نیست وآفتابشم زیاده .ولی بازلاکردارگرفتم.چون روزاکه زودتموم میشن.پنجشنبه هم بارون بارید قشنگ پاییزشداینجا. تقریباطولانی مدتم بود.جدیدایه بادیم میادغروبا.البته ماهنوزباهمون لباسای تابستونی هستیم.فقط بامزه رویه کم بیشترمیپوشونم. نگم که...
-
این قسمت:خانم شکری
چهارشنبه 3 آبان 1402 17:36
هم من مریض شدم وهم بچه ها.اول من ،بعدبامزه.بعددخترکوچولو ،بعدبازمن .بازبامزه.همین طوردست به دست میدیم سرماخوردگی رو.همسرولی این وسط جسته،بس که ازروزاول انواع دارو ودم نوش روبه خودش بسته . ازخانم شکری بنویسم. اوایل دهه هفتادبودکه همسایمون شد.یعنی به فاصله ی چندتاخونه تاخونه ما.ولی اون زمانااینطوری بودکه آدم سریع...
-
سلام
دوشنبه 1 آبان 1402 18:51
نمیدونم چی بگم..شماره های تلگرام وواتسپو بالاپایین میکنم.شماره های زیادی نیستن ولی خوب اغلب به روزمیشه عکساشون.یاداون دیالوگ فیلم اتاق(room)می افتم که دختره نجات پیداکرده وتوبیمارستانه و عکس دوستای دبیرستانشو میبینه وخودشو دربینشون ومیگه اونا دارن چه کارمیکنن؟درسته هیچکاری،چون اتفاق اصلی برای من افتاده. هعییی...
-
آرایشگاه
پنجشنبه 27 مهر 1402 18:28
حالاایرانم که بودم دوماه یه بارمیرفتم آرایشگاه ها.حالافوقش چندروززودتر.اما ازوقتی اومدم اینجادغدغه ام این بودکه آرایشگاه روچه کنم؟مخصوصاکه میخواستم تاتابستون بعدی نرم ایران.اطراف واکناف!خونمونم چندتاآرایشگاه بودن که ظاهرشون معمولی بودازهمینا که توایرانم هست.طرف یه هزینه کمی کرده مغازه دم خونشونوکرده آرایشگاه. بعدم...
-
هواهوای خاطرات اوست
سهشنبه 25 مهر 1402 07:30
خوب چی بگم؟هرروزیه شوک به مردم ،یه روز جنگ ناگهانی غزه وبعدش احتمال ورود ایران به جنگ ویه روزمهرجویی،خدارحمتش کنه. خوب همه ناراحتن من چی بگم.خواهرم یه نقاشی جنگ گذاشته بود ازیه بچه یک سال وخورده ای که نیمی ازخونه اش خرابه وآتیش گرفته و داره باتعجب نگاهش میکنه.بچه پشتش به تصویر بود.عجیب شبیه بامزه خانوم بود.موهای...
-
اردو
پنجشنبه 20 مهر 1402 16:59
دیشب به قول ارسطو شب ناآرومی داشتم.استرس قبل اردوی دخترک روداشتم بعدم که ازکانال کولراحساس میکردم بوی موادمخدرمیاد.اونقدرکه با دستمال بینیموبستم.ازساعت۱۲تا۱شب. قبلشم رفته بودم تو یوتیوب پرونده های جنایی مستندرودیده بودم ،اخبارجنگ اسرائیل و..رودنبال کرده بودم.دیگه حسابی ناراحت بودم.چه دنیای بدی،هزاربارم که بگی بازم...
-
امروز
سهشنبه 18 مهر 1402 17:08
امروزم تاحالاخوش گذشته شکرخدا البته عصری بامزه رو یه دعوای ریزی کردم یه کمگریه کردولی درکل اعصابم خیلی آروم بود وراحت گذشت. دیشب سوسیس سیب زمینی خوردیم که سوسیس رووقتی همسرهست چون نمیتونه بخوره و دلش میخوادنمیخوریم وامروزم هویج پلو که اونم چون ادایی یه نمیخوره ودخترکوچولو هم خیلی وقتاازش تقلیدمیکنه. سوسیس رو ازمارک...
-
همسر
دوشنبه 17 مهر 1402 12:29
همسررفت،تارفتنش تنش ودرگیری بودکه نره،حالاکه رفته آروم شدم.انقدراخلاقم خوب شده کلی تمیزکاری کردم.یه برنامه مستنددیدم(زندگی کافکا)البته این بخشش حالموگرفت. گردوشکستم.کوه ظرفاروشستم.برای بچه هاغذاپختم. مرسی که هستید.شاید لوس به نظربرسه اما برام ارزشمنده که برام پیام گذاشتید. آهان راستی آرشیو مهرماه وبلاگمو خوندم...
-
من بازم نوشتم
یکشنبه 16 مهر 1402 16:39
وقتی تند وتندمینویسم یعنی دلم گرفته.کاشکی غمگین ننویسم.بگردم درموردچیزای خوب بنویسم. امروزیکشنبه اینجاتعطیل بود.آدم فکرمیکنه بی سروسامونی فقط برای ایرانه ولی اینجاهم اینطوره.تااونجاکه من فهمیدم تادوسه سال پیش امارات هم جمعه وشنبه تعطیل بود.جمعه برای نمازجمعه وشنبه برای تطابق باتعطیلی جهانی،ازدوسه سال پیش،کردنش شنبه...
-
جمعه
جمعه 14 مهر 1402 22:16
چقدرامشب اینجاشلوغ بود.غروبی با بامزه وکالسکش رفتیم یه فروشگاه دورترازخونه که ارزون تره وسایلاش،جلدکتاب و اینابخریم انقدرشلوغ بودکه تاواردش شدم ازش خارج شدم. انگارهمه این ارزون فروشی روکشف کردن.دوباره برگشتم نزدیک خونه خریدکردم.نزدیک خونه اومدم کالسکه روازجدول ردکنم،ازاین مدل عصایی هاست،یهوجمع شدمنم پام گیرکردبه...
-
تعطیلی
پنجشنبه 13 مهر 1402 16:31
امروز پنج اکتبراینجاروزمعلم بود. جاری دیروزکه بچه هاروگرفت وآوردگفت فرداتعطیله. نمیدونم واقعاتعطیله یاچون بایدمیرفت ابوظبی اینوگفت،آخه خواهرش مریضه وتوبیمارستان اونجاعمل کرده وبایدبرای چکاپ میرفت. بنده خداتیروئیدشو برداشتن.پدرومادرشونم که فوت کردن.هردوبراثرسرطان.حالااینم اولین بچه که تو۴۳سالگی تیروئیدش توش غده دیده...
-
مثل واقعیت
دوشنبه 10 مهر 1402 19:51
مثل سقط جنین که هرجانشستم ازمضرات وپشیمونیاش گفتم،خودزنی کردم ولی گفتم واقعیت روبگم که شاید حتی یک نفرمنصرف شه مثل همون،درموردمهاجرتم همینومیگم.اگه واقعا چندسال تحقیق کردید،پول جمع کردید،ازریشه هاتون میتونید دل بکنید،همه جوانبو سنجیدید و چه وچه این کاروبکنید.وگرنه اصلا کارآسون ویاحتی درستی نیست. اینوکسایی که مهاجرت...
-
روزها
چهارشنبه 5 مهر 1402 18:08
چقدرروزهام شبیه هم شده.هرروز پرازکار،خیلی زیاد،خیلی زیادم ظرف تلمبارمیشه حالاخوبه پنجره آشپزخونه روبه خیابونه ورفت وآمدماشین هاو آدم هارومیبینم. کارچهارنفرومیکنم متاسفانه دخترکوچولو هنوزیادنگرفته جمع وجورکنه ،شایدکم کاری من بوده شایدم هنوزبرای اون زوده.جمع کردن ریخت وپاش های اون وبامزه خانوم،آشپزی،کارهای...
-
شروع پاییز
یکشنبه 2 مهر 1402 11:12
ماشالله چقدردیروز همه پست درمورد پاییزگذاشته بودن.انقدرهمه ذوق اومدن پاییزوکردن که دیگه من بی خیال پست گذاشتن شدم. البته بااینکه پاییز رودوست نداشتم ولی اینجا اومدنش نوید روزهای کم رطوبت ترو هوای بهتررومیده. همین دیروزم بااینکه گرما به نسبت پریروز بیشتربود ولی رطوبت کم شده بود. همسرسه روز نمایشگاه داشت تودوبی،صبح...
-
واگویه
چهارشنبه 29 شهریور 1402 09:32