پشت خونه

سلام.ممنون ازهمهومرسی ازنفس های حقتون 

 یکی ازمهم ترین مشکلاتم تواینجا حل شد وافتخارشد رانندمون.مخصوصا که قبول کردبامبلغ کمی ،البته به شرطی که پول بنزینم جدابدیم،دخترموصبحها ببره مدرسه.واقعاخوشحالم وازدوروزپیش که گفت قبول میکنم .اصلاقلبم ازشادی پرمیشه.ازیه کارپرمنت رهاشدیم.هرروزدخترکوچولو روزودبیدارکن.حاضرش کن آخرین آنلاین عموشو چک کن.آیابیداره؟آیازودمیرسه؟خواب نمونه.بعداکثراوقات دیرمیرسید ودختردوباره میخوابید واون طرفای یه ربع به هشت پیام میدادکه بیایدپایین.درحالی که اولین کلاس دختر،هفت ونیم شروع شده بود.بعدبرووباخجالت ووای دوباره توزحمت افتادید سوارماشین شو و...

خلاصه ،من که میگم انرژی مثبت شماهم تاثیرگذاشته.حالاببینیم همیشه میشه بااین راننده بریم یانه.امروزکه به موقع وساعت۷اومد.


دیگه چی؟خوشحالم هستم که تونستم به تنهایی یه حساب مجازی بازکنم وکارتمم اومددرخونه ومبلغ افتتاح حسابمم صفردرهم بود.

ولی بگم هنوزاون پولمون برنگشته وبازم که باهمین بانک (ام بانک)تماس گرفتیم گفتن احتمالا ۱۵,روزدیگه برمیگرده.قبلا اول گفتن ۴۸ساعت،بعد۱هفته کاری الانم این.تلفنشونم نداشتم جاری کمک کرد.چقدرایمیل بزن وفلان و..بازم فعلاحل نشده.حالادیگه نمیذاریم زیادتوکارتامون پول بمونه.من که چشمم دیگه ترسید.

اسم بانکم نوشتم یه وقت کسی توامارات خواست حساب بازکنه بدونه این بانک مجازی این مشکلاتم داره.یاحالاشایدم برای ما استثنا این مشکل پیش اومده.

ویه چیزدیگه .توجریان پیاده روی بابامزه خانوم یه راه خاکی پشت خونمون پیداکردم که بااینکه بهمون نزدیک بودتاحالامتوجه اش نشده بودم.کلاتواین پیاده روی ها خیلی چیزاپیداکردم اونم خیلی نزدیک به خونه ولی توکوچه پس کوچه ها که آدم حالت عادی نمیره.نمیدونم شایدم تاحالامیترسیدم که برم چون اینجاهابرام جدید وغریب بودن.

مثلا یه خونه ویلایی قدیمی خیلی خوشگل باطراحی زیبا بادوسه تادرورودی تو جهات مختلف خونه.پنجره های زیبا،ولی متاسفانه الان انگاردیگه صاحباش نیستن واجاره دادن به کارگرای مختلف،ولی فکراینکه قدیم ها چه زندگی تواین خونه زیبا جریان داشته برام جالبه.

توایرانم که بودیم خیلی خوشم می اومدخونه های قدیمی پیداکنم وبه گذشتش وآدم هاوزندگی هایی که تواونا بوده فکرکنم.

مثلا یه عمارت قدیمی اطراف بازارمیدون امام حسین پیداکرده بودم یعنی واقعازیبا اما متروک.ویکی هم توخیابون طالقانی،بزرگ وزیباولی خالی وقدیمی وقاجاری.

خلاصه یه اسپا هم پیداکردم.یه خشکشویی ویه رنگ رزی!هم پیداکردم.

اماراه خاکیه ازدم خونمون به تهش که نگاه کردم دیدم به یه فروشگاه شیک میرسه،خوب عقل چی میگفت؟ که دیگه ازاین خیابون خاکیه ترددکنیم.یه بعدظهرکه بچه هاخواب بودن به همسرگفتم میرم اون فروشگاه ازراه خاکیم میرم که زودبرم وبرگردم.(اینجاکوچه های خاکی زیاده،شایدباورنکنید)

آقانگوکلاقراره وارد دنیای دیگه ای بشم،یهو فکرکن از هفت تیرمثلا، رفتی میدون راه آهن.اصلاشکل آدما،مدل خونه ها،مغازه ها،فرق میکرد.چقدرسیاه پوست داشت.حالاازشانس یه مردسیاه پوست بایه کلاه کاموایی پاره روسرش  هم بامن هم مسیربودکه  همش میگفتم الانه که یه تیزی درآره ومنو تلکه کنه.خلاصه اولین وآخرین باربودکه ازاون راه رفتم.به فاصله یه خیابون،این همه تغییرعجیب بود.

فعلاهمینا


نظرات 7 + ارسال نظر

سلام فاطمه جان
خوبی
چه قدر خوشحال شدم براى موضوع رفت و امد دخترک
چه خوب که میرى و کشف میکنى ، امیدوارم دفعه بعد جاى با حال ترى کشف کنى
راستى نظر پست قبلی من کو
فکر کنم تنبلی من واگیر دار بوده

سلام عزیزم بله.ایشالله
نه نظری نیومده بود.همه روتاییدکردم

غ ز ل چهارشنبه 11 بهمن 1402 ساعت 19:15 https://life-time.blogsky.com/

زیر بار منت بودن خیلی سخته
تبریک میگم که رها شدید

جریان حساب مجازی چی هست؟

اوه چه ترسناک بوده ها

ممنون.مثل بلوبانک توایران.مجازی حساب بازکنی جای اینکه حضوری بری بانک

ویرگول دوشنبه 9 بهمن 1402 ساعت 22:38 http://Haroz.blogsky.com

ای جانم خوش خبر باشی، بخدا انقدر خوشحال شدم که نگوووووو، می دونم چه حسیه رهایی از زیر بار منت، هر چند اونا چیزی نگن و به روت نیارن
به امید شنیدن خبرهای خوب خوب
منم عاشق خونه های قدیمیم و خاطراتی که با خودش داره

فدات شم آره خیلی خوب بود.پس هممون عاشق این خونه هایم

ارغوان دوشنبه 9 بهمن 1402 ساعت 22:03

خدا رو شکر چقدر خوشحالم که خوشحالی منم از اکتشاف خوشم میاد چیزای جدید یا خونه های باحال کشف کنی.

ممنون دوست مهربونم

بهار دوشنبه 9 بهمن 1402 ساعت 17:05 http://Bahar1363.blogfa.com

سلام و درود
من اولین بار وبلاگ شما را خوندم
تعدادی از پست هاتون را خوندم
انشالله همیشه موفق و‌سلامت باشید
راستی قند شما کنترل شد؟
چون‌منم پیش دیابتم

سلام بله عزیزم چون سرنینی بایدکاکائو وغذاهای فراوری شده نمیخوردم به کنترل قندم خیلی کمک کرد.الان عددقندم 70هست.کاکائو وفست فود مخصوصاخیلی تاثیردارن

مهشید دوشنبه 9 بهمن 1402 ساعت 16:00

سلام عزیزم
خدارو شکر از منت برادر همسرتون راحت شدید ان شاالله ماشین بخرید و خودتون راحت دخترتون را ببرید.
منم هر شهری مسافرت برم خودم چند تا خیابون را پیاده میرم و کلی چیزهای جدید کشف می کنم ولی مواظب باشید اتفاقی نیفته

ازدعای شما.
چه عادت خوبی

نجمه دوشنبه 9 بهمن 1402 ساعت 15:59 https://najmaa.blogsky.com/

چقدر خوب
انشالله همه گره ها به همین سرعت باز بشن.هیچی بهتر از روتین نیست.
چه جالب،منم عاشق خونه قدیمی و داستان بازی ام.

بله ان شاالله..عه چه جالب که مثل همیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد