غروغرو پراکنده گویی

 

 ممنون بابت پست قبل البت فکرمیکردم بابت بازدیدزیادروزانه،صاحبان وبلاگ بیشتری اینجاروبخونن.

دلم حرفای خاله زنکی میخواد.

دلم کارکردن میخواد،سرکاررفتن.ازسال۸۲یعنی ۲۱سالگی تاسال ۱۴۰۱یعنی ۱۹سال ،من کارکردم.الان برام خیلی سخته که زن خانه دارباشم.

دلم تمیزی خونه میخواد.ازاون ورمیگم اگه انقدشاغل نبودم الان سلیقه وعلاقه بیشتری به تمیزکاری ومرتب کردن همه چی داشتم‌

راستش همسرکمترازیک ماه پیش بعدحدود۷سال زندگی گفت که دلش میخوادوقتی میادخونه،خونه مرتب باشه وخستگی توتنش نمونه ولی اغلب اینطورنیست.

خوب منم دست تنهام ودوبچه ریخت وپاش کن وهمسری هم که اهل کمک نیست واغلب خودشوبه اون راه میزنه.ازاون ور،من ازوقتی توخونه شوهر چشم بازکردم یاحامله بودم ،یابچه شیرمیدادم یاسرکاربودم.

خداییشم تمیزکاری میکنم ولی به ساعتی بنده واین تزروهم دارم که بچه هابذاربچگیشونو بکنن.کم کم عاقل ومرتب میشن.

مادروخواهرهمسرهم درحدوسواس تمیزکاری میکنن ومعیاراون،اونهاست ولی خوب درعوض تقریبااصلاآشپزی نمیکنن،حتی برای روزمره خودشون.یادمه یه باربرادرشوهرایران بودواومده بودبه ماسربزنه من داشتم سمبوسه درست میکردم یه دونه بایه لواش گذاشتم براش که گفت میره خونه میخوره.نشون به اون نشون که همونو خودشو وزنشو ومادرشوهروخواهرشوهربه عنوان شام خورده بودن.اگه میدونستم حداقل بیشترمیذاشتم.

دیگه چی بگم؟

امروز روزپدربود.دیشب به پدرم زنگ زدیم ومادرمم هم به همسرزنگ زد.خداروشکربرای داشتن پدرومادر،به نظرم حتی کم وبدشونم ،ازنداشتنشون بهتره.

ولی مادرم بعدکه من گوشی روگرفتم گفت قبض برقو چه کارکردی؟من فکرکردم قبض برق خودمونومیگه که رقمش خیلی زیادشده بودوماه پیش پرداخت کردیم(قبض دوبی رو)

نگوقبض خودشومیگه که توتهران من پرداخت میکردم ودم اومدن پرداخت  قبض خودکار روبراش توی آپ فعال کردم که هربارقبض اومداتوماتیک ازکارتم پولش کم شه.باز دلش آروم نیست ودوسه باری ازم پرسیده.

اونم قبضی که معمولا بیست،سی هزارتومنه کل ش.

یادمه خسته ازسرکارمی اومدم.اون وقتاهم ماعادت داشتیم ساعت۷شام میخوردیم.

مثلا شمابگو من بیست دقیقه به هفت بعدکلی کارسنگین وچالش رسیدم خونه.مامانم مثل اغلب اوقات روکاناپه داشت کتاب دعاشومیخوندویه سلام سرسری میکرد ودرحالی که عینکشو روچشمش مرتب میکرد میگفت شام چی میخوری؟،یعنی ۲۰دقیقه ای میخواست چیزی درست کنه.اصلابه خودش زحمت نداده بود پاشه غذایی بپزه(یادمادرشوهرم افتادم).

واین اغلب مواقع تکرارمیشد.

بچه گریه میکنه.برم

نظرات 11 + ارسال نظر

خدا رو شکر کترى اهل مقایسه من با هیچ کس نیست فقط موقعى که اومد خواستگاریم ، گفت أصلا و أبدا دوست نداره من سر کار برم
منم که تنبل خدا خواسته قبول کردم
مىگم به کارى بکن ، اگر ساعت اومدم همسرت مشخص هست
نیم ساعت قبل اومدنش زودى مرتب کن خونه رو
با خود دخترا مسابقه تمیز کارى بزار
بعد که وارد شد همسرت دید همه جا نظم داره خوشحال میشه
بعدش دیگه تا فردا بزار بچه ها بترکونن خونه رو
خانواده همسرت معلومه شکم در الوییتشون نیست تمیزى و مرتبى مهم هست هر خانواده اى به مدل دیگه

اهان اینم تو نظر قبلى گفته بودم که به قول مادربزرگ خدا بیامرزم هرکى هر چى داره از پر ِ قنداقش داره
من برادرم با این که پسر بود مثل مامانم به شدت تمیز و مرتب اما من شلخته از همون اول
اون بازى میکرد با هر چیزى از همون بچگى مرتب میزاشت سر جاشون اما من ولوووو میکردم همه جا. بعد هم میرفتم پى کارم
الان استکان دقیقا خود منه
پسر برادرم هم خود برادرم
بعد بازى اینقدر از دست شلختگى هاى استکان حرص میخوره
ان شالله تا چند وقت دیگه کار و کاسبی همسرت خوب تر و رو به راه تر میشه یک عدد کمکى دائم میارى براى خونت خودت هم سر کار مورد علاقت میرى ان شالله

چه بامزه.حتماخودتم این کارومیکنی.چه شانسی داشتن خانواده برادررر
باورت میشه من دوست ندارم حتی تمیزکارموقت واردخونه بشه؟به نظرم حریم خونم خدشه دارمیشه
ولی دوباره دوست دارم سرکاربرم.این دفه کاردرست وحسابی باآدمای حرفه ای خوش قلب.
خواهرتوچطورحوصلت سرنمیره؟رمزموفقیتت چیه؟

غ ز ل چهارشنبه 11 بهمن 1402 ساعت 18:13 https://life-time.blogsky.com/

میدونی چیه؟
همسر منم معیارش مامان و خواهرشن که غذا هم میپزن
مادرشوهرتون اینا همش غذای بیرون میخورن؟
من ولی نمیتونم در حد اونا بشور بساب کنم
در واقع به قول خواهرم اونا همه هنرشون همینه اما ناهایی که شاغل بودیم تخصصموک چیزیه که بقیه از عهدش برنیومدن که خونه دارن
ولی متاسفانه این سالها خودشو خانوادش خیلی به من القای منفی دادن برای کار خونه
اونا مریضی و درد از کار خونه انگار براشون یک ارزشه
جایی میخوندم خونه بچه داری که مرتب باشه مادر یا خودشو داره اذیت میکنه یا بچه هاشو

بله دقیقاایناهم اکثراغذای بیرون میخورن.بله اگه دست وپاشون دردبگیره ازکارخونه خیلی افتخارمیکنن
چه جمله آخرخوبی بود

سما دوشنبه 9 بهمن 1402 ساعت 08:38

ممنون عزیزم.
من وبلاگ ندارم فاطمه جان

مامان طلاخانوم دوشنبه 9 بهمن 1402 ساعت 01:37

سلام
منم مدتیه وبلاگتون رو خاموش میخونم
و باید بگم خیلی هم نوشته هاتون رو دوست دارم
صمیمی و صادقانه مینویسی
همیشه در کنار خانواده سلامت و سربلند باشی

سلام عزیزم وای ممنون که بهم روحیه دادی،شماهم همین طوردوست خوبم.شماهم پس یه دختردارید

سما یکشنبه 8 بهمن 1402 ساعت 11:37

سلام
خواستم بگم منم همیشه میخونمت خیلیم خوشم میاد از وبت.چندبارم کامنت گذاشتم
بعدشم واقعا بچه داری سخت ترین کار دنیاس.من نمیدونم قدیما مردم چجوری اینهمه بچه میاوردن من با یدونه بچه کارم داره به تیمارستان میکشه.ده سالشه و عمرا هم به بچه دوم فک نمیکنم.عمر و جوونیم تموم بشه اونم تو این مملکت بی اینده
نگران نباش چندسال دیگه اوضاع بهتر میشه.هم به کارت بر میگردی و هم دوتا دخمل طلا داری که همراهتن
این احساساتت هم کاملا طبیعیه برای فردی که تا قبل این تو اجتماع فعال بوده

وای فدات شم ممنون.بله یادمه ولی کاش ادرس وبلاگتونم بازمیذاشتید.
خداحفظ کنه فرزندتونو بهتون توان مضاعف بده.خداکنه همون طوری بشه که میگید

زن بابا شنبه 7 بهمن 1402 ساعت 19:21 http://www.mojaradi-90.blogfa.com

سلام آره خونه داری سخته منم تو خونه ام همش ...دل به خونه داری هم نمیدم کار دیگه ای هم بلد نیستم

سلام خواهر،باوبلاگ شماهم کم وبیش آشنام‌چراخوب شماهم بچه کوچیک داریدوسختی هاشو،البته ازپسرکوچولوتون چیززیادی نمی نویسید

نجمه شنبه 7 بهمن 1402 ساعت 16:31 https://najmaa.blogsky.com/

سلام‌عزیزم
ای جانم
چقدر سخت خب

لیمو شنبه 7 بهمن 1402 ساعت 09:55 https://lemonn.blogsky.com

من خیلی از دیدن خانه داری بقیه لذت میبرم اما ذاتا همچین آدمی نیستم. یعنی اصلا نمیتونم تحمل کنم کسی کمکم نکنه یا بخوام از صبح تا شب توی خونه باشم و تمیزکاری کنم. شاغل بودن رو واقعا بیشتر میپسندم و بنظرم شما خوب زندگی کردین. اگر قرار بود همه آدمها شبیه هم باشن که این دنیا، دنیا نمیشد.

ای خواهرهیچکی نمیتونه تحمل کنه.احسنتممم

مهشید جمعه 6 بهمن 1402 ساعت 20:54

سلام عزیزم
درک می کنم عزیزم. من خودمو تیکه کردم برای بچه و‌شوهرم، همه چی با هم باید بهترین می بود کار بیرون و تمیزی خونه و غذای بموقع و ... بعد چند سال، دو تا غده رو سرم درومد درمانش باعث سردرد و خواب بسیار کم شد. بنظرم هرطور راحتی و سختی نمی کشی برنامه ریزی کن و به خودت سختی نده، بچه برای کشف کردن اطرافش بریز بپاش می کنه. الان بچگی نکنند پس کی بچگی کنه.

سلام عزیزم چه نظرمفیدی گذاشتی،ایشالله که سلامتیتو کامل به دست بیاری.وای منم مواظب باشم

ویرگول جمعه 6 بهمن 1402 ساعت 17:54 http://Haroz.blogsky.com

کاش تو هم به همسر می گفتی با وجود دو تا بچه کوچیک این تصور خونه تمیز و مرتب فقط یه رویاست. والا تو هم دلت یه گونی پر از پول می خواد اخر هر روز، میشه؟ نه والا
ادم باید خواسته هاش رو متناسب با زندگیش بچینه
می فهممت که سختته بمونی خونه بعد این همه سال
امیدوارم وضع یه جوری پیش بره که فسقلی بتونه بره مهد و تو هم دوباره شاغل بشی

ممنون عزیزم آره منم البته ساکت نبودم درجواب این جمله اش ولی خوب آدم ناراحت میشه ازدعای شما

Lily جمعه 6 بهمن 1402 ساعت 07:23

امیدوارم بتونید به کار برگردید.حیف تجربه کاری شماست.

ممنون ازشما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد